این برگ همسنجی شدهاست.
«و مرد، بر جنازهٔ مرد خویش
«زاریکنان نماز گزارد؟»
شاید پرنده بود که نالید
یا باد، در میان درختان
یا من، که در برابر بنبست قلب خود
چون موجی از تأسف و شرم و درد
بالا میآمدم
و از میان پنجره میدیدم
که آن دو دست، آن سرزنش تلخ
باز، همچنان دراز بسوی دو دست من
در روشنائی سپیده دمی کاذب
تحلیل میروند
و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد:
«خداحافظ»
۱۰۷
دیدار در شب