حول زنان پیاده شدند رو کردم به سید که حالش راداری به جای این مراسم برویم آبجو بخوریم؟ حاضر بود. و رفتیم. برای من نزدیك شدن به قدرت هرگز لطفی نداشته است. گرچه قدرتی که تو خود در ساختنش شرکت کرده باشی و به خاطرش روز نهم اسفند ۱۳۳۱ را دیده باشی با آن خطرها... که بماند. من این جوریها بود که در حزب میپلکیدم و همیشه ملاقات با خودم را پاى یك فنجان قهوه یا یك لیوان آبجو ترجیح دادهام به ملاقات بزرگان. اگر این جور نبود هرگز نمیتوانستم دست خودم را در آن افتضاحی که رفقای نیروی سوم به سر و توقی آوردند؛ بشویم. قضیه از این قرار بود که روزی بود و کمیته مرکزیمان اجتماع داشت و منهای ملکی و خود وثوقی، همه بودند. خنجی در آمد و با تمهید مقدمهای جزوهاش را در آورد که بله فلان روز وثوقی فلان مطلب را در گوش من گفت و روز بعد فلان مطلب دیگر را... و همین جود و به استناد این نقل قولهای شفاهی از آدمی که غایب بود تقاضای اخراج او را از حزب کرد که بله خائن است. مأمور است و از این نوع اباطیل که من از کوره در رفتم. یعنی چون دیدم همه ساکنند احساس میکردی که ساخت و پاختی در کار است. گفتم ما از حزب توده انشعاب کردیم که با بریا بازی وداع کرده باشیم و حالا خودمان داریم همنشین یك بریا میشویم و از این قبیل... و البته که تند و آتشی و همه ساکت بودند. داد میزد که قرار و مدار قبلی در کار است. درست یادم نیست در آن مجلس چه گذشت؛ اما یادم است که تهدیدشان کردم که اگر وثوقی را اخراج کنید، من با بیان علت در روزنامهها استعفا میدهم. روزهایی بود
برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۳۳
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.