یک مشک از آن آب با خودش داشته باشد و مثل شیشه عموش آن را حفظ بکند و اگر مشک آبش را از دست میداد بجرم اینکه از آب زندگی خورده فوراً کشته شود.
کشور همیشهبهار که از همهجا بیخبر نشسته بود و ایلچیهای همسایههایش تا دیروز لاف دوستی و رفاقت با اینها میزدند، یکه خورد و دستپاچه قشونی آماده کرد و جلو آنها فرستاد. قشون کور و کر مثل مور و ملخ در شهرهای همیشهبهار ریختند و کشتند و چاپیدند و تاراج کردند و خاک شهرها را توبره میکردند و زورکی تریاک و عرق و طلا بمردم میدادند و اسیرها را به بندگی بشهر خودشان میبردند.
احمدک هم تیر و کمانش را برداشت و بجنگ رفت و کمین نشست. سرداران کور و کر جفت و جفت بغل هم مینشستند تا کرها برای کورها ببینند و کورها برای کرها بشنوند. احمدک نشانه میگرفت و تیر بمشک آب آنها میزد و بعد با چند نفر از رفقایش شبانه آبانبارهای آنها را با وجودی که پاسبانهای کور و کر بالای برج و بارو آنها را میپائیدند دربوداغون کرد و تمام آبی که برای قشونشان آورده بودند هرز رفت.
جنگ طول کشید و چنان مغلوبه شد که خون میآمد و لش میبرد. اما از آنجائیکه اسلحههای کشور زرافشان و ماه تابان تاب اسلحه فولادین کشور همیشهبهار را نیاورد، قشونشان از هم پاشید و مخصوصاً چون آبانبارهای آنها خراب شد و آبش هرز