ابرو است زنهم وقتی که دید شوهرش سر او زن میآورد. باو بی محبت میشود. آن گوربگورشده تا زنده بود سوهان روحم بود، بعد هم که رفت تو را جلو چشمم گذاشت.
نرگس: - تو از بیقابلیتی خودت بود، زنی هم که خانهداری و شوهرداری بلد نیست، باید پیه هوو را به تنش بمالد. حالا گذشتهها گذشته، اما مال صغیر نباید زیر پا بشود، درستش باشد این النگوها که بدست کردهای مال صغیر است، تا امروز صبح یکی از آنها بیشتر مال خودت نبود. دو تای دیگرش را از کجا آوردی؟
منیژه: - حالا میان دعوا نرخ مشخص میکند! من ۲۵ سال در خانه این مرد استخوان خورد کردم - لب بود که دندان آمد. زنیکه دیروزه چیز خودم را بخودم نمیتواند بهبیند. حالا هرچه از دهنم بیرون بیاید به آن گوربگور...
بیبی خانم: - خانم صلوات بفرستید. زبانتان را گاز بگیرید. این بجای حمد و سوره است؟ روح او الآن همه حرفهای شما را میشنود. بقولی شما سه ساعت نیست که او مرده. فکر بچههایش را بکنید.
منیژه: - زنگولههای پای تابوت؟
مادر نرگس فریاد میزند - خاک بگورم، مرده را بهبین! (غش میکند).
بیبی خانم جیغ میکشد: - وای ننه پشت شیشه را نگاه