تاریخ پانصد ساله خوزستان/چند تاریخچه/سخنی چند درباره خلیج

سخنی چند درباره خلیج

جنگهای ایرانیان در عمان (۱۷۳۷-۱۷۴۴)

بقلم آقا میرزا محمدخانبهادر

***

این تکه یادداشت گرانبها را دوست دانشمند ما آقای محمد احمد (خانبهادر) از بصره فرستاده بودند که در سال سوم مهنامه پیمان «در سال ۱۳۱۴» بچاپ رسیده و اکنون در اینجا بار دیگر بچاپ می‌رسد.

این تکه چون درباره جنگهای نادرشاه است و چنانکه در خود آن باز نموه شده آگاهیهاییست که میرزا مهدیخان تاریخ‌نویس نادر بآنها نپرداخته ما از روی دلبستگی که بتاریخ نادر، آنشاه غیرتمند ایران، می‌داریم و از هرباره بگرد آوردن آگاهیها درباره آن می‌کوشیم، باین تکه ارج می‌گزاریم و سپاسگزاریم که آقای محمد احمد آنرا برای ما فرستاده‌اند.

تهران - دفتر پرچم

یکی از دوستان صمیمی من (آقای لورنس لاکهارت) مقاله سودمندی در زمینه جنگهاییکه ایرانیان در خلیج کرده‌اند نوشته و کنجکاوی و موشکافی فراوانی کرده و نسخه‌ای از آنرا پیش از آنکه چاپش کنند برای من فرستاده.

همینکه خواندم دیدم بسی رنج برده و دریغ است این مقاله از نظر خوانندگان فارسی‌زبان نگذرد و اینست که آنرا در اینجا می‌نگارم:

میرزا مهدی وقایع‌نگار نادر در زمینه جنگهای ایرانیان در عمان میان سال ۱۷۳۷ و ۱۷۴۴ چندان خامه‌فرسایی نمی‌کند و شاید سبب این قضیه آن است که عمان نسبتا میدان جنگی از صف دوم بوده و نادر خودش بدانجا نرفته - فسائی هم در فارسنامه خودش چندان در این موضوع سخن نمی‌راند با آنکه محمدتقی خان شیرازی بیگلر بیگی فارس در این جنگها خیلی دست داشته است.

از سوی دیگر منابع عربی و اروپایی آگاهی فراوانی در این زمینه در بردارند - مهمترین سندی از اسناد معاصر سجلات نمایندگان شرکت هند شرقی در خلیج ایران می‌باشد و تا آنجا که من آگاه شده‌ام هیچیک از آنها که داستان این جنگها را نگاشته‌اند از این نوشتها سودی نبرده‌اند ج. آتر که در برخی از آن مدت در بصره‌اش گماشته بودند اشاراتی چند باین لشکرکشیها کرده و آن را در کتاب خود «سفری بترکیا و ایران»[۱] ذکر نموده ولی اطلاعاتش هم ناتمام است و هم درست و رسا نیست و البته شرحیکه کارستن نیبهر[۲] در جغرافیا و تاریخ عمان در کتاب خود[۳] نوشته بیشتر ارزش دارد ولی نیبهر واقعا از معاصرین آنزمان نبوده است.

در سال ۱۸۵۶ کتاب چارلس گیلین[۴] موسوم به «نوشته‌هایی در تاریخ و جغرافیا و تجارت آفریقای شرقی» پیدا شد و در فصلی که راجع بمناسبات عمان با آفریقای شرقی نگاشته اطلاعاتی بس گرانبها درج کرده و بیشتر از این آگاهیها را از کتاب خطی شیخ ابو سلیمان محمد بن عامر بن رشید نامی بدست آورده است.

در همان سال شماره ۲۴ از منتخبات حکومت بمبئی اشاعه یافت و از جمله مطالبی که در برداشت برخی نگارشها از خانه کپتن رابرت تیلر موسوم به تکه‌هایی از یادداشتهای مختصر و آگاهی دیگر راجع بایالت عمان[۵] بود نیز نوشته فرنسیس واردن موسوم به «یادداشتهای مختصر راجع بایالت عمان» هم منتشر گردید.

مگر هیچیک از این نگارندگان آگاهی گرانبهایی از جنگهای عمان نمی‌دهند و بعضی یادداشتهای کیتن تیلر در جغرافیای خورفکان و جلفار (رأس الخیمه) تا یک اندازه جالب دقت می‌باشد.

کتاب عمدۀ انگلیسی در این موضوع «تاریخ امامان و سادات عمان) تألیف پادری ژ. ب. بدجر[۶] است که از کتاب عربی نگارش سلیل بن رازق ترجمه شده و این کتاب را «جمعیت یانجمن هکلیوت» در سال ۱۸۷۱ انتشار داده - سلیل بن رازق تاریخ جنگهای ایرانیان را در عمان مفصل نوشته. ولی سخنهایش را باید با احتیاط و تأمل پذیرفت چونکه بسی بگزافه‌گویی خو کرده و گذشته از آن تواریخی که نگاشته چندان شایان اعتماد نمی‌باشد.

از نگارندگان اخیر، اینها را باید ذکر کرد:

(۳) نایب سرهنگ راس[۷] که نگارشش «مختصر شرحهائی از تاریخ عمان ۱۷۲۸-۱۸۸۳» در «راپورت اداری پالیوزگری خلیج ایران و وکالتخانۀ سیاسی مسقط در سال ۳-۱۸۸۲» از خامه خودش درج گردیده و این نوشته بنیادش بر تاریخ سلیل بن رازق گزارده شده،

(۲) سرهنگ س. ب. میلز که کتابش «کشورها و طوایف خلیج ایران»[۸] در سال ۱۹۱۹ انتشار یافته ولی در زمینه جنگهای ایرانیان سرهنگ میلز چیزی بجز آنکه در ترجمه سلیل بن رازق تألیف بدجر هست ننگاشته:

(۳) کلمنت هووارت در کتابش «تاریخ عربها»[۹] مختصری در جنگهای عمان نوشته ولی نگارش او تنها ملخصی از نوشته سلیل بن رازق است و بس.

(۴) أ. گراهمن[۱۰] در ضمن مقاله‌اش «مسقط» در جلد سوم از دائرة المعارف اسلامی اشارۀ مجملی باین جنگها می‌کند و بنظر می‌آید که سند عمدۀ او سلیل بن رازق است و بنابراین تواریخ او تصحیح لازم دارد.

(۵) ر. سعیدروت[۱۱] هرچند موضوع مخصوص این نویسنده خانواده آل بو سعید می‌باشد ولی در گزارشهای مدتی که بلافاصله پیش از آنها بوده نیز خامه‌فرسایی کرده و در این‌که چگونه احمد بن سعید نیرومند گردیده مفصل نگاشته - اسناد موجوده را بدقت مطالعه کرده ولی سجلات شرکت هند شرقی را از نظر انداخته و چنین می‌نماید که از وجود آنها بی‌خبر بوده است.

نگارنده کنون می‌خواهد بکوشد اطلاعاتی را که در سجلات نمایندگان شرکت هند شرقی هست با تواریخی که سلیل بن رازق و برخی نویسندگان دیگر نگاشته‌اند تطبیق دهد.

در عهد شاه سلطان بردبار و ناتوان (۱۶۹۴-۱۷۲۲) نیروی ایران در خلیج بسی کاست و از سوی دیگر چیرگی و خیرگی طوایف عرب که در دو سوی خلیج نشیمن داشتند فزونی یافت عربهای مسقط که زیر فرمان امام سلطان بن سیف دوم (۱۷۱۱-۹۱۷۱۸ بودند دسته کشتیها داشتند که بدانواسطه در سال ۱۷۱۷ یا سال بعد از آن بر جزایر بحرین ترکتازی کردند و پیشرفت یافتند.

این جزایر نزدیک یک قرن جزئی از سلطنت ایران بودند پیدا است که عربهای عمان در بحرین دیر نپائیدند و پس از رفتن آنان بحرین زیر فرمان شیخ جباره رئیس عربهای نیرومند «هواله» درآمد شیخ جباره هرچند اسماً رعیت ایران بود اما فعلا از حکومت یا دولت ناتوان که در اصفهان وجود داشت مستقل و بی‌پروا بود.

همینکه نادرشاه دولت ایران را زیر فرمان آورد[۱۲] از اوضاع و اموریکه در خلیج جریان داشت بتنگ آمد و برای زبون ساختن عربهای سواحد دست بکار زد.

ولی زود دریافت کرد که پیشرفت این کار بی‌اینکه دسته از کشتیها داشته باشد باد بچنبر زدن و آب در هاون سائیدن است از اینرو نادر کوشید اسطولی پدید آورد و چند کشتی را از شرکتهای انگلیسی و هولندی و هند شرقی خرید (و بسیاری از اینها را جبرا ابتیاع کرد).

نخستین زدوخوردی که این اسطول تازه کرد همان کوشش بود که برای گرفتن بصره در سال ۱۷۳۵ نمود. مگر پیشرفت نتوانست.[۱۳]

اما در سال بعد لطیف خان، دریا بیگی ایران توانست بحرین را از چنگ عربهای هواله بیرون بیاورد و این در هنگامی بود که شیخ جباره بحج رفته و در بحرین نبود.[۱۴]

نادر پس از آنکه بر اعراب هوله چیره گشت ظاهرا بتصویب لطیف خان دریابیگی مصمم شد مقصودی بزرگتر را بدست آورد و این عبارت از تسخیر عمان بود - نادر بی‌گفتگو می‌دانست که تا هنگامی که مسقط و دیگر بندرهای ساحل عربی را بدست نیاورد هیچ نباید امیدوار باشد که نیرو و بزرگواری ایران را در خلیج استوار کرده و برقرار بدارد.

از خوشبختی نادر اینکه در سال ۱۷۳۶ گزارش عمان بسی باو کمک کرد. زیرا خوشگذرانی‌های امام سیف بن سلطان رعایای او را که بیشتر بکیش و آیین پابند بودند آزرده ساخته و اینها در آن سال شورش سختی کردند.

سیف بیهوده کوشید سربازان مزدور را از مکران آورده و بدست اینها آن شورش را ریشه‌کن سازد کار سیف تباه گردید و بیم آن می‌رفت که ویرا از سیاست بی‌بهره سازند و در آن پیشانی و نومیدی از نادرشاه یاری خواست و با اینکه نادر در آن هنگام بسی سرگرم و در کار بود که تهیه لازم برای ترکتازی بر افغانهای غلزائی ببیند باری زود از این فرصت استاده نمود فرمان مؤکدی به محمدتقی خان شیرازی بیگلر بیگی فارس گسیل داشت که دسته‌کشی و قشون تدارک کرده بعمان برود و هرچند چنین وانمود که می‌خواهد از امام تبه‌کار پشتیبانی کند اما راستی را می‌خواست کشور او را زیر نگین آورد.

در ژانویه ۱۷۳۷ که نماینده شرکت هند شرقی در گامبرون از فکر نادر برای لشکرکشی آگاه گشت باداره لندن خبر داد که امید است شاه نمی‌خواهد امام را گول بزند و مرزوبوم او را از آن خود بکند ولی می‌ترسد که این کوشش بجایی نرسد و تنها امام انتقام جزئی از یاغیان بکشد.[۱۵]

اسطول ایران در ۳ مارس ۱۷۳۷ از بوشهر بکامبرون رسیده وزیر فرمان لطیف خان بود و او بیرق خود را که زمینه سفید و شمشیر ایرانی سرخی در میانش داشت برافراشت[۱۶] این اسطول عبارت از چهار جهاز بخاری دو «غراب» و چند فروند کشتیهای کوچکتر بود کشتی بیرقدار لطیف خان «فتح شاه» پیش از آن به «کوان» معروف بود و ایرانیان آنرا از شرکت هند شرقی خریده بودند - دیگری از کشتیهای بزرگ او «نارتمبرلند» هم انگلیسی بود و قریب بیکسال پیش آنرا جبرا در بوشهر خریده بودند - کاپیتان آن (که نامش کوک بود) و معاون کاپیتان کشتی انگلیسی دیگر که در خدمت ایران داخل شده بودند بفرمان یکی از جهازات ایران نامزد گردیدند - کارگران و دریانوردان همه از عربهای هوله و دیگر اعراب ساحل ایران بودند.

کشتیها پنج هزار قشون و هزار و پانصد اسب بار کرده در یکم آوریل از کامبرون سپری و چهار روز پس از آن بخورفکان هفتاد و چهار میل جنوب راس - مسندم رسیدند لطیف خان برخی از قشون ایرانیش را در خورفکان پیاده کرده و باز بسوی شمال برگشته راس مسند مرا درنوردیده و در بندرگاه جلفا لنگر انداخت - اینجا با امام سیف بن سلطان ملاقات نمود و می‌گویند امام دو هزار تومان بدریا بیگی پیشکش داد.

پس از آنکه شیخ رحمیه کدخدای عرب‌های آنجا از در فرمانبری درآمد لطیف خان ساخلویی در جلفا نهاده با قشون خود و امام سیف

و همراهانش در خشکی پیشرفت و بسروقت بالعرب بن حمیر الیعربه شتافت و این بالعرب با آنکه از خویشاوندان امام بود مکر سرکردگی شورشیان را داشت - از آنسوی بالعرب نیز از نزوه که در شمال بود پیش آمد در خلیج السمینی نزدیک بریمی کارزاری رخ داد و مخالفین پیروزی شایانی یافته نخست الجوف و سپس عبره را زیر فرمان آوردند اما چون میان لطیف خان و امام شکرآبی دست داده بود؛ از پیشقدمی کوتاهی کردند و لطیفه خان چنین وامی‌نمود که تمام آن کشور را مسخر ساخته و چندان روی خوشی بامام نشان نمی‌داد این بود که تا چندی همدستی امام و ایرانیان بهم خورد و لطیف خان بکامبون برگشته آنجا را برای احترام او آذین بستند و چراغان کردند.

تقی خان بیگلر بیگی فارس که پیش از آن به کامبرون رسیده بود سپهسالاری را بعهده خود گرفت و از فرط بخل و اقتصادی که داشت بسی دریانوردان را آزرده ساخت و چون اینها تنگدست و گرسنه بودند بدریا بیگی شکوه کردند و او وعده داد که بمجردیکه بیگلر بیگی از آنجا برود آنها را آسوده می‌سازد.

در تابستان و پاییز بنبرد نپرداختند و در ماه نوامبر کشتیهای ایرانی را در کامبرون تعمیر نمودند.

چنین بنظر می‌آید که در آن هنگام نادرشاه فرمان سختی برای بیگلر بیگی فرستاد که جنگ عمان را با کمال شدت بانجام رساند و از اینکه در آوریل گذشته بشخصه بسرداری لشکر نرفته بود او را سرزنش نمود.

تقی خان از این توبیخ پادشاه بجنبش درآمده همه ملاحان انگلیسی و هلندی را در کامبرون بکار گماشت و از هر دو شرکت درکه کشتی بزرگی باو بدهند تا بر اسطول خود بیفزاید.

وکیل شرکت انگلیسی رشوه بزرگی باو داده و بدینسان از اعاده یک کشتی که اجناس حمل کرده و می‌خواست بهندوستان رهسپار گردد رهایی یافت.

آنگاه بیگلر بیگی به هلندیان روی آورده گفتگوی سختی میان آنها دست داد ولی ننوشته‌اند که آیا سرانجام تقی خان توانست یکی از کشتیهای آنها را بدست بیاورد یا نه.[۱۷]

در ژانویه ۱۷۳۸ تقی خان بهمراهی لطیف خان و خان لار و نزدیک بشش هزار سپاه بجلفار رهسپار گشت. در ماه بعد خبر رسید که «بیگلر بیگی که می‌پنداشت امام را گول زده فرمانبردار خود می‌سازد و بدینسان بر مسقط مستولی می‌شود با لطیف خان منازعه کرده زیرا خان موصوف پادشاه را ازین مقصد آگاه نموده و از اینرو بیگلر بیگی می‌ترسد که چندان پیشرفت نکند زیرا خودش سرباز نمی‌باشد»[۱۸] اما بیگلر بیگی و دریا بیگی چندی آشتی کردند و با امام دست بهم داده و امام از عهده رعایای نافرمانش برنیامده مجبور شده بود که دوباره از ایرانیان یاوری بجوید - در ماه مارس ۱۷۳۸ قشونهای متحدین باز العرب بن حمید را شکست داده و شهر بهله[۱۹] و زوه را گرفتند و سپس بمسقط شتافتند آنرا بی‌رنج و دشواری بکف آوردند.

ولی ایرانیان نتوانستند قلعه‌های شرقی و غربی آنجاها را که بنام جلالی و مرانی معروفند[۲۰] مسخر سازند و با اینکه می‌گویند پنج هفته آنجا را محاصره کردند باز پیشرفت نیافتند.[۲۱]

هنوز چندی از گرفتن شهر مسقط نگذشته بود که تقی خان با امام سیف نزاع کرده و امام با دسته کشتیهایش به برکه رفته از آنجا بداخله کوچیده با همچشم خود بالعرب بن حمیر مخابره و معاوضه نمود بالعرب نه تنها تن در داد که از هرگونه ادعای امامت دست بکشد بلکه پیمان بست که در دشمنی با ایرانیان بیاری امام برخیزد.[۲۲]

چون تقی خان از گرفتن باروهای مسقط نومید گشت محاصره را در بیست و پنجم مه ۱۷۳۸ بپایان آورده با لشکر خود به برکه شتافت و در آنجا هم مانند مسقط باروهای شهر از او جلوگیری کردند اینجا نیز بار دیگر میان تقی خان و لطیف خان آزردگی دست داده و تقی خان دریا بیگی بدبخت را زهر داد[۲۳] از آنچه بدست می‌آید نمایانست که کار تقی خان در آن هنگام بسی زار گردیده و مجبور گشت بجلفار برگردد مگر دست‌وپایی کند و برخی سپاهیان خود را گرد شهر صحار نهاد.[۲۴]

در این میان ساخلوی ایرانی در بهله دوچار پریشانی گردیده عربها آنانرا محاصره کرده مجبور بتسلیم ساختند ولی بیشتری از آنها کشته شدند[۲۵] سپس ایرانیان که گرد صحار بودند ناگزیر شدند از محاصره دست کشیده بجلفار پس بروند.

در همان هنگام که ایرانیان در عمان باین تیره‌بختیها گرفتار بودند کارکنان اسطول آنها نیز بنرسیدن حقوق و کمی آذوقه ناراضی و آزرده بودند و از این‌رو بسی از آنها گریختند و آنهایی که مانده بودند دیگر هیچ دل بجنگ نمی‌دادند.

نتیجه طبیعی از وضع همین بود که عربهای هواله و عمانیان به خلیج دست یافتند و دزدی دریایی رواج یافت و تا چندی آذوقه ساخلوی ایران در جلفار بواسطه کشتیهای انگلیسی فرستاده می‌شد در اوت ۱۷۳۸ کشتی شرکت هندی «روز» نام را دو «غراب» عربی گرفته و افسران و دریانوردان را تهدید کردند که اگر بار دیگر آذوقه برای ایرانیان بردند آنها را می‌کشند[۲۶] تقریباً در همان روزها عربها بر باسیدو (باسعیدو) که در جزیره قشم است ناحیه شهر را تاراج و همه ایرانیان آنجا را نابود ساختند.

و نیز اخبار بدی از بحرین بگامبرون رسید که عربها ایرانیان را که در قلعه بودند محصور ساخته‌اند[۲۷] اما در اواخر آن سال عربها میان خودشان جنگیده بسی ناتوان گردیدند و در ژانویه ۱۷۳۹ دسته کشتی ایران عربها را شکستی بسزاد داد و امیر البحر آنان از انفجار قورخانه تلف گردیده[۲۸].[۲۹]

در مارس ۱۷۳۹ تقی خان بگامبرون برگشته اوامر قطعی یافته بود بجنگ عربها بپردازد و «حکم اکید داشت که مقسط را با خاک یکسان سازد».

مگر ممکن نبود در عمان اقداماتی بشود زیرا نخست تقی خان را پیش از آنکه سفر کند از گامبرون احضار کردند تا شورشی را که در کهکیلویه برخاسته بود از میان بردارد[۳۰] و در اواخر آن سال که شورش خاموش شده بود فرمانی از نادر باو رسید که با سپاهیان خشکی و دریایی خود بسند برود.[۳۱]

شکست این لشکرکشی بدانجا انجامید که نادر تقی خان را به نادر آباد طلبید تا از رفتار خود توضیح بدهد.[۳۲]

تا دو سال دیگر کاری در سواحل عرب از پیش نرفت و تنها بهمین اکتفا کردند که استقلالی اندکی مانند کجدار و مریزبر جلفار داشته باشند. سختی در اسطول ایران دست داده و در اوت ۱۷۴۰ دریانوردان کشتیها را برای خود گرفته و برخی بساحل عرب و برخی بجزیره قیس رفتند و این جزیره در دست عربهای هواله بود.[۳۳]

در آغاز سال ۱۷۴۲ بود که ایرانیان بر شورشیان و سرکشان عرب چیره گردیدند زیرا کشتی‌های بزرگتری را بواسطه شرکت هند شرقی بدست آورده بکار انداخته بودند.

در این میان شورشیان نیز گزند بزرگی یافته بودند زیرا دو تا از کشتی‌های آنها در طوفان بر خشکی افتاده بود. گزارش عمان بار دیگر برای مداخله ایرانیان سازگار بود.

زیرا سیف بن سلطان با نظر به طرز زندگیش و بیقیدی باحکام قرآن، بسیار از رعایا را آزرده‌دل ساخته و در فوریه ۱۷۴۲ دشمنانش آشکارا سرکشی کردند و در شانزدهم آنماه چنان چیرگی یافتند که سیف را معزول و عموزاده‌اش سلطان بن مرشد را بجای او انتخاب کردند. سیف، بشیوه پیشین از ایرانیان یاری جست و تقی خان پاسخی موافق باو داد.

عربها هواله که از ایرانیان فرمان نمی‌بردند بسوی سلطان بن مرشد و هوادارانش گردیدند ولی ساخلوی جلفار بیرون شتافت و در اوریل عربها را در خسب شکستی کمرشکن داده شیخ رحمه را نابود و پانصد نفر را اسیر گرفت[۳۴] در ماه ژون مدد مهمی به ساخلوی جلفار رسید اما در ماه نوامبر آینده بود کلبعلی[۳۵] برادر زن نادر، که بسرداری گرمسیرات گماشته شده بود بساحل عرب عبور کرد. سه هفته، بعد تقی خان خودش نیز آمد.[۳۶]

این هنگام دسته کشتیهای ایران تواناتر گشته و چهار فروند جهاز تازه که از سورت خرده بودند بر آن افزوده شده بود و سپس نیز بر نیروی آن افزودند زیرا سیف دو کشتی را بجلفای ایران خود تسلیم کرد و گذشته از اینها یک کشتی دیگر را از فرانسویان خریدند[۳۷] بیگلر بیگی همینکه با سیف بن سلطان دیدن کرد معاهده‌ای با او بست و متعهد شد که امانت را باو برگرداند بشرط اینکه سیف سلطه ایران را بپذیرد.[۳۸]

پس از آن مخالفین بر سلطان بن مرشد و هواخواهانش تاختند هنگامی که کلبعلی خان و بخشی از لشکر ایران گرداگرد صحار بود تقی خان و سیف بن سلطان از راه دریا بمسقط رفتند و همینکه پیاده شدند تقی خان و سیف بن سلطان از راه دریا بمسقط رفتند و همینکه پیاده شدند تقی خان دید هرچند کسانش را می‌گذارند که بدلخواه خود در شهر گردش کنند اما آنها را از دخول به باروهای جلای و مراتی بازمی‌دارند و از این رهگذر آزرده گشت زیرا باروها در دست کسان امام سابق (سیف بن سلطان) بود.

اما تقی خان مردی کارآمد بود و می‌نماید که چنین راه روشی را از سیف بن سلطان منتظر بوده است چون می‌دانست که امام سابق بشرابخوری خو کرده.

می‌گویند خمی از شراب شیراز را در کشتی بیرقدار خود آورده[۳۹] و همینکه سیف تقی خان و افسرانش را در باروی مرانی مهمانی کرد بیگلر بیگی خم شراب را بمیزبان خود ارمغان داد و سیف سرکردگانش پیاپی از آن نوشیده مست خرست شدند.

در این میان که سیف سرکردگان او بیهوش افتاده بودند تقی خان بی‌هیچ رنج و خونریزی بارو را بکف خود درآورد - اما باروی دیگر همچنان در دست عربها مانده و مادامی که بیگلر بیگی بر آن دست نیافته بود نمی‌توانست لاف بزند که مسقط زیر فرمانش آمده است - اینست که تقی خان مهر امام را بکف آورده فرمانی بنام امام نوشته که فرمانده باروی جلالی باید سپاهیان ایران را باندرون راه بدهند - فرمانده عرب نیز باور کرد که فرمان از جانب سیف فرستاده شده و وی خودش آنرا مهر کرده و دروازه را بر روی تقی خان باز کرد هنگامی که سیف بن سلطان بهوش آمد دید کار از کار گذشته و جلفای ایرانیش بر همگی مسقط دست یافته‌اند.[۴۰]

چون کوشش او بهیچ جا نمی‌رسید و نمی‌توانست ایرانیان را از بارو بیرون فرستد این بود که نیت کرد بهمدستی ایرانیان بماند تا امام سلطان بن مرشد را از میان بردارند.

در تمام این مدت محاصره صحار در کار بود و حکمران آنجا احمد بن سعید نامی مردانه پایداری کرده از در مدافعه درآمد و چنانکه پیش از این می‌بینیم او خانواده آل بو سعید را بنیاد نهاد.

تقی خان و سیف بن سلطان بر سر سلطان بن مرشد تاختند و او کوچیده به پشتیبانی صحار می‌رفت همچو می‌نماید که سلطان بن مرشد از میان صفوف محاصرین گذشته و باحمد بن سعید پیوست مگر تقریبا در همان آن‌که می‌خواست بر دشمن بتازد کشته گشت[۴۱] می‌گویند سیف بن سلطان از مرگ سلطان بن مرشد بسی افسرده و از کارهای خود که مرزبومش را این اندازه ویران ساخته پشیمان گردیده از دوستان ایرانیش جدا شده در رستاق گوشه‌نشین گشت و چندی پس از آن زندگانی را بدرود گفت.[۴۲]

با اینکه سلطان بن مرشد نبود احمد بن سعید در کارزار مردانه پایدار مانده و در ماه مارس امید محصورین فزونتر گردید زیرا چشم زخم سختی بایرانیان رسید.

دو هزار نفر از لشکریان ایران بیغماگری رفته و با غنایم فراوان برمی‌گشتند و شب‌هنگام در دره‌ای پیاده شده بودند. نگهبان درستی نگماشته بودند و از اینرو قشونی از عرب بر آنها شبیخون برده بسیاری از ایشانرا بکشتند و تنها چند نفری زخمی رهایی یافته کلبعلی خان را از سرگذشت آگاه نمودند.[۴۳]

پنج هفته بعد، اخباری به کامبرون رسید که ایرانیان گزندی سخت‌تر یافته‌اند ولی سپس آنرا تکذیب کردند.[۴۴]

در ژولیه احمد دید که آذوقه‌اش دارد تمام می‌شود و چون امید بهبودی می‌دهد ناچار بدشمنان توانایش تسلیم گردیده شرطی آبرومند با آنها بست. بدینسان صجار در کف افتاد ولی هفت هشت ماه پایداری کرده و سه هزار کس از لشکربان آنانرا نابود ساخته بود.[۴۵]

احمد بن سیف، همچنانکه در جنگ‌آزمایی و دلاوری نشان داده بود در سیاست نیز کارآمد بود و باندازه‌ای خود را نزد تقی خان مقرب ساخت که نه تنها مشار الیه ویرا بر حکومت صحار برقرار نهاد بلکه بحکومت برکه نیز منصوبش ساخت.[۴۶]

در روزنامه کامبرون نوشته شده که قرار بود سه هزار و پانصد داوطلب را بعربستان بفرستد تا بجای کسانی که در حصار و دیگر جاها نابود شده‌اند بکار برخیزند و «شاه فرمان داده که همینکه کنار دریا بچنگ آوردند در آن کشور بروند و گمان می‌رود چنین عزم دارد که همگی آن مرزوبوم را بگیرد ولی در هنگامی که بچنین کاری می‌پردازد کشور خودش را نابود می‌سازد زیرا چیزی جز بدبختی و بیداد و مردم آزاری در این‌جاها دیده و شنیده نمی‌شود و هرروزه خراجی از مردم می‌گیرند و پیش از آنکه یک مالیات پرداخته شود دیگری را بر آنها می‌اندازند.[۴۷]

در این هنگامه عاقبت جنگ میان ایران و ترکیا دست داد و با اینهمه نادر از عزم خود درباره عمان چشم نپوشید و تنها برخی از اسطولش را در اوت ۱۷۴۳ (۳) از صحار برداشت وگرنه هیچ بخشی از سپاهش را در عربستان بازنطلبید تا بر قشونش بر بین النهرین بیفزاید. از چندی پیش میان تقی خان و کلبعلی خان در عمان دشمنی سختی دست داده و هر یک دیگری را نزد نادر متهم می‌ساخت و سرانجام نادر فرمانی فرستاده کلبعلی خان را احضار و محمد حسین خان قرقلو را بجایش بسرداری برگماشت.[۴۸]

همچو می‌نماید که شاه زود پس از آن بیگلر بیگی را فرمود که بنزد او بشتابد[۴۹] سردار جدید در اکتبر بکامبرون رسیده و فورا از راه صحار بجلفار سپری گشت.

در آغاز دسامبر محمدتقی خان بدانجا رسید و پس از چند روز کلبعلی خان آنجا آمد.

یک ماه بعد بیگلر بیگی شورش کرد و از ساحل بشیراز رفت و پیش از رفتنش فرمان داد کلبعلی خان را که از همدستی او در شورش سرباز زده بود خفه کرده و نعش ویرا در چاهی بیندازند.[۵۰]

ظاهرا تقی خان از پیشرفت خود در مسقط مغرور شده بود[۵۱] و گمان می‌کرد که نظر بنفوذی که در فارس و ریاستی که بر اسطول دارد می‌تواند با نادر از در ستیزه برآید شورش تقی خان از موضوع این مقاله خارجست و همین بس که بگوئیم این سرگذشت تا چندی افکار نادر از عمان منصرف ساخت. سپس نیز که آتش شورش خاموش شد نادر بجنگ ترکها پرداخته و دیگر تاب و توانی نداشت که بکارهای دیگر دست بزند و از اینرو اگرچه ساخلوی عمان را برنداشت اما مددی هم برای آنها نفرستادند.

از سوی دیگر احمد بن سعید زیرک کوتاهی نکرد از این سرگذشتها سود بردارد یکی از شرط احمد با تقی خان این بود که احمد باجی مرتب بنمایندگان ایران در مسقط پردازد ولی بعد از سفر تقی خان احمد از پرداختن خودداری کرده بهانه‌اش این بود که وسیله‌ای برای ارسال آن بمسقط ندارد این بود که سرکردگان ایران در مسقط تهیدست مانده از پرداخت حقوق سرباز ناتوان بودند و بسیاری از لشکریان گریختند[۵۲] اقدام دوم احمد این بود که سرکردگان ایران در برکه را که باین بهانه نزد خود طلبید که می‌خواهد با آنها کنکاش کند و چاره‌ای برای فرستادن باج بمسقط اندیشد سرکردگان نیز با کشیکچیان معدودی ببرکه رفتند و احمد آنها را دستگیر کرد.

سپس بمسقط شتافته ساخلویان ایران را پیام داد که تسلیم شوند و پیشنهاد کرد که اگر بخوشی تن در دادند پول بآنها می‌دهد وگرنه آنها را بزندان می‌فرستد ایرانیان که بی‌سردار مانده و آذوقه و پول نداشتند و هیچ امید نمی‌رفت که مددی از عراق بدانها برسد بیشترشان تن در دادند.

می‌گویند احمد برخی از آنها را بکشت و دیگران را گذاشت که بکشور خود برگردند.[۵۳]

بدینسان احمد بر ساحل از صحار گرفته تا مسقط دست یافت و زود پس از آن بر همگی عمان فرمانروا گشت و تنها جلفار ماند که ایرانیان توانستند چندین سال نگاهش بدارند.[۵۴]

احمد بدینسان مرزوبوم خود را از جنگ فاتحین درآورده و سپس پاداش خود را از هموطنانش درخواست کرد و همینکه قاضی بزرگ را بنزد خود خواسته از او استفسار کرد چندان دشوار نبود که خود را بامانت برگزیند و می‌گویند این انتخاب در پایان سال ۱۷۴۴ دست داد.[۵۵]

تا آنجا که پای ایران در کار بود جنگهای عمان خسارتی بس بزرگ بود زیرا سپاهیان بسیاری در آن زمان نابود گردیدند و بیشتر از آنها از گرسنگی و ناخوشی زندگی را بدرود گفتند و گمان می‌رود که شماره مردگان به بیست هزار می‌رسید.

این فداکاری بزرگ چندان برای ایران سودمند نیفتاد و عمان نیز از این جنگها بسی گزند و پریشانی یافت مگر نتیجه این شد که خانواده یعربه نابکار از میان رفت و آل بو سعید بجایشان قرار گرفتند و تا امروز بر مسقط فرمانروایی دارند.[۵۶]

علت عدم پیشرفت نادر در عمان این بود که سپهسالاری بتقی خان واگذار کرد و این مرد از حیث اداره فاسد الاخلاق و از جنبه سپاهیگری بیکار بود و اگر نادر سرکرده نظامی کارآمد درستکاری را، مانند طهماسب خان جلایر گماشته بود بی‌گفتگو عمان زود فرمان‌بردار می‌شد و بسی کمتر از سپاهیان نابود می‌گشتند.

نتیجه کنجکاوی دوست دانشورم این بود و چنانکه خواننده می‌بیند او خیلی رنج برده و بسی کتابها زیرورو کرده است.

یکی از نویسندگان زبردست مصر نیز شرحی درباره عمان (در قرن اخیر) نگاشته که خواند نیست ولی چون اکنون سخن بدرازا کشیده همان بهتر که مقاله بپایان رسانیم و تحقیقات دانشمند مصری را بوقت دیگر واگذاریم.

در خاتمه از آقای سردنیسن راس که اجازه دادند این مقاله را (که در ماه نوامبر آینده در مجله مدرسه مطالعات شرقی طبع می‌شود) ترجمه و نشر کنیم سپاس می‌گذارم.

محمد بصره
تیر ماه ۱۳۱۴


  1. Voyage en Turquie et en perse
  2. Carston Niebhur
  3. Beschreibung von Arabien Chalres Cuillain این شخص صاحب‌منصب بحری فرانسوی بوده و در ۱۸۴۶ بزنگبار رفته.
  4. این شخص صاحب‌منصب بحری فرانسوی بوده و در ۱۸۴۶ بزنگبار رفته.
    Document sur l,Histoires, le Geographie et le Gommerce de l, Afriqu Qriental
  5. Extracts from Brief Notes containing Historise and other luformation respecting the provincee of Oman
  6. The History of the lmams and saiyid of Oman by Revd G. P. Badger
  7. Lieut Colomel E.C, Rose
  8. Colonel S. B. Miles. The Cooumtries and Tribes of the persian Gulf
  9. Clement Huart Historie des Arabes
  10. Crohmann
  11. R. Said Ruete
  12. اما در واقعا درست نیست که او را پیش از جلوسش و در سال ۱۷۳۶ «نادر» بنامیم - اصلا باسم نادر قلی بیک معروف بود و در سال ۱۷۲۶ شاه طهماسب لقب طهماسبقلی خان باو داد و تا سال ۱۷۴۲ بنیابت سلطنت رسید این لقب را دارا بود و او را رسما وکیل الدوله با نایب السلطنه می‌نامیدند.
  13. شرح مفصلی از این دستبرد بر بصره در نامه دلچسبی که مارتن فرنچ نماینده شرکت هند شرقی در بصره باداره آن شرکت در لندن نگاشته درج است و نامه را در جلد ۷ (سجلات کارخانه در ایران و خلیج ایران» در وزارت هند یاد کرده‌اند.
  14. ص ۱۷۲ تاریخ نادری از خامه میرزا مهدی چاپ بمبئی سنه ۱۸۴۹ و ص ۱۱۳ از «التحفه النبهانیه فی تاریخ الجزیره العربیة» تألیف محمد الشیخ خلیفه را ببینید.
  15. مکتوبیرا که نماینده شرکت هند شرقی در کمبرون بلندن نوشته و تاریخش ۲۸ ژانویه ۱۷۳۸ است در جلد ۱۵ از تاریخ کارخانه در ایران و خلیج درج کرده‌اند.
  16. مکتوب از کمبرون بلندن مورخ ۶ ماه مه ۱۷۳۷ در جلد ۱۵ تاریخ کارخانه در ایران و خلیج ایران درج شده.
  17. نتوانسته‌ام سجلات شرکت هند شرقی هلندی را کنجکاوی بکنم.
  18. روزنامه گمبرون مورخ ۲ فبروایه ۱۷۳۸.
  19. بقول سلیل بن رازق (بدجوص ۱۴۲) ایرانیان بهله را در ۱۴ مارس و نزوه را هشت روز بعد گرفتند و این مژده در ۱۸ آوریل به گامبرون رسیده و برای احترام آن موقع شهر را آذین بستند - کتاب کیلین صفحه ۵۲۹ جلد دوم را ببینید - در نوامبر ۱۸۳۵ که ولستد به نزوه رفت با روی آنجا را تماشا کرده می‌گوید که اهالی پیرامون آنجا همه آنرا «حصن حصین» می‌پنداشتند و چند توپ کهنه را در آنجا دید که برخی اسم امام سعف (سیف) و یکی نام قلی خان سپهسالار ایرانی که مسقط را گرفت بر آنها نقش کرده بودند (سیاحتها در عربستان تألیف او، چاپ لندن ۱۸۳۸ را ببینید) ممکنست این توپ آجری لقب سابق نادر یعنی طهماسب قلی خان را نشان می‌داده.
  20. این باروها که پرتغالیها در قرن ۱۶ ساخته بودند بنام «القلعه الشرقیه» و «القلعه الغربیه» معروف بودند.
  21. بدجو صفحه ۱۴۳.
  22. همو.
  23. روزنامه گمبرون ۲۶ ژون ۱۷۳۸.
  24. ایضا ۱۳ ژولیه ۱۷۳۸.
  25. بدجو ص ۱۴۴
  26. روزنامه گمبرون ۲۶ ژوئیه
  27. ایضاً
  28. ایضاً
  29. مکتوب از گمبرون بلندن مورخ ۳۱ مارس ۱۱ آوریل ۱۷۳۹ (در جلد ۱۵ سجلات کارخانه)
  30. مکتوب از گمبرون بلندن مورخ ۱۵ مه و این مضمون در آن در جست: «امیدواریم این قضیه یا حادثه دیگر بیگلر بیگی را از باگشت و لشکرکشی بر مقسط جلوگیری کند زیرا بی‌گفتگو آن کشور بدبخت را نابود می‌سازد».
  31. تاریخ نادری ص ۳۱۱ و نیز کتاب آتر بخش دوم ص ۱۷ را ببینید.
  32. روزنامه گمبرون اشاره می‌کند که «در مورد این لشکرکشی کمال بدرفتاری و بیوقوفی بظهور رسیده بود». نیز در تاریخ نادری ص ۲۱۴ را ببیند که چندان آگاهی از این لشکرکشی نمی‌دهد.
  33. روزنامه گمبرون در چندین جا باین سرکشی اشاره می‌کند.
  34. روزنامه گمبرون ۱۹ ر ۳۰ آوریل و بخش دوم از کتاب آترمن ۱۶۹ - تقی خان همینکه مژده را شنید فرمانی به گمبرون فرستاد که هزار تومان از «بانیان» های آنجا بگیرند و بعنوان جایزه بساخلوی جلفار بدهند. «بانیان» ها از این کار بتنگ آمده تهدید کردند که از گمبرون بیرون می‌روند.
  35. پدر کلبعلی خان بابا علی بیگ ابیوردی بود که یکی از دخترانش نخستین زن نادر و مادر رضا قلی میرزا شد. پس از آنکه این زن بمرد نادر دختر دیگر بابا علی بیگ، گوهرشاد نام را بزنی گرفت و این زن مادر نصراللّه میرزا و امامقلی میرزا بود.
  36. روزنامه گمبرون ۲۰ نوامبر و ۱ دسامبر.
  37. سرگذشت خریدن کشتی فرانسوی را در بخش دوم ص ۱۶۶ کتاب آتر ببینید.
  38. کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۳۶ و آتر بخش دوم ص ۱۶۳.
  39. کتاب نیهبر صر ۳۰۰.
  40. کتاب نیبهر ص ۳۰۰ و ۲۰۱ و کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۳۷ را ببینید که شرحش اندکی فرق دارد - در ۱۸ فوریه دولت ایران به نماینده شرکت هند و شرق در گمبرون خبر داد که بیگلر بیگی مسقط را گرفته ولی انگلیسیها باور نمی‌کردند که تقی خان پاکبازی کرده زیرا وکیل شرکت این سخن را بر راپرتش افزوده بود که «می‌گویند بیگلر بیگی در پنهان با غلامان امام سازش کرده و باروها را بکف آورده».
  41. کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۳۸ - در دست معلوم نشده که آیا سلطان بن مرشد بدینسان کشته شد یا هنگامی که می‌خواست از میان سپاهیان ایران گذشته به صحار برود او را کشتند. داستان سلیل بن رازق در زمینه این جنگ درست می‌نماید.
  42. کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۳۸ و سلیل ابن رازق (بدجو) ص ۱۵۰
  43. روزنامه گمبرون ۲ ر ۱۳ آوریل ۱۷۴۳.
  44. روزنامه گمبرون ۸ ر ۱۹ مه - شاید همین اشاعه بوده که آتر را گول زده و سبب شده بنویسد که ایرانیان ناگزیر شدند دست از محاصره بکشند (بخش دوم ص. ۱۸۱) اینرا باید دانست که اتر در ۹ مه از بصره سفری شده برگشت.
  45. روزنامه گمبرون ۲۱ ژولیه ۱ و اوت.
  46. کتاب نیبهر ص ۳۰۱ کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۳۸ سلیل بن رزاق (بدجو) ص. ۱۴۹ و ۱۵۰.
  47. روزنامه گمبرون ۲۱ ژولیه و ۱ اوت.
  48. سرگذشت میرزا محمد شیرازی ص ۱۶. پرفسور سعید نفیسی نسخه خطی از این سرگذشت دارد و سوادی از آنرا لطفا برای نگارنده فرستاده - تاریخ نادری ص ۲۴۹.
  49. تاریخ ص ۲۴۹ - در روزنامه گمبرون میان ستابر ۱۷۴۳ و ژانویه ۱۷۴۴ اشاراتی چند از رفتار شک‌آمیز تقی خان شده و قضیه احضار او در آغاز ستامبر نگاشته‌اند.
  50. روزنامه گمبرون ۳۰ سپتامبر ۱۷۴۳ ر ۱۰ ژانویه ۱۷۴۴.
  51. کتاب نیبهر ص ۳۰۱.
  52. کتاب نیبهر ص ۳۰۲.
  53. ایضاً ص ۳۰۳.
  54. مندرجات روزنامه گمبرون نشان می‌دهد که تا سال ۱۷۴۸ کشتیهایی که سرباز و آذوقه حمل داشتند گاهگاهی بجلفار فرستاد می‌شدند.
  55. کتاب گیلین بخش یکم ص ۵۴۲.
  56. سعید روت در مقاله‌اش «خانواده آل بو سعید در عربستان و آفریقای شرقی» (مجله آسیای مرکزی جلد ۱۶ بخش ۴ ص ۴۱۹) می‌گوید که همچنانکه خانواده یعربه پرتغالها را رانده و خود فرمانروایی یافتند آل سعید نیز ایرانیان را از میدان بیرون کرده بفرمانروائی رسیدند.