دیوان حافظ/باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

۲۷۶  باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش  ۲۸۰
  ایدل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون بدام افتد تحمّل بایدش  
  رند عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار کار ملکست آنکه تدبیر و تأمل بایدش  
  تکیه بر تقویّ و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش  
  با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش  
  نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش  
  ساقیا در گردش ساغر تعلّل تا بچند دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش  
  کیست حافظ تا ننوشد باده بی‌آوازِ رود  
  عاشق مسکین چرا چندین تجمّل بایدش