دیوان حافظ/زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

۱۷۰  زاهد خلوت نشین دوش بمیخانه شد از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد  ۲۲۵
  صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست باز بیک جرعه می عاقل و فرزانه شد  
  شاهد عهد شباب آمده بودش بخواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد  
  مغبچهٔ میگذشت راهزن دین و دل در پی آن آشنا از همه بیگانه شد  
  آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهرهٔ خندان شمع آفت پروانه شد  
  گریهٔ شام و سحر شکر که ضایع نگشت قطرهٔ باران ما گوهر یکدانه شد  
  نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری حلقهٔ اوراد ما مجلس افسانه شد  
  منزل حافظ کنون بارگه پادشاست  
  دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد