مقدّمهٔ مصحّح

بقلم محمّد قزوینی

هر کس که با دیوان بزرگترین غزل‌سرای ایران خواجه شمس‌الدین محمّد حافظ شیرازی کما بیش انسی داشته و بیشتر از حدّ اقبال عامّه بدیوان مزبور توجهی می‌نموده و در فهم اشعار او بعادت بیشتر مردم بمسامحه و تقریب قانع نمیشده چنین کسی لابد گاهگاه برای حلّ بعضی مواضع مشکوکه پارهٔ اشعار و مقایسهٔ آنها با نسخ دیگر مجبور میشده که بنسخ مختلفهٔ دیوان از خطّی و چاپی و قدیم و جدید مراجعه کند و بهمان یک نسخهٔ چاپی که در اغلب خانهای ایران حتماً یکی از آنها یافت میشود اکتفا ننماید، و در آنصورت لابد ملاحظه کرده است که در دنیا هیچ دو نسخهٔ از دیوان حافظ با یکدیگر مطابقت ندارند نه در متن اشعار یعنی در سوق عبارات و جمل و کلمات و نه در عدّهٔ غزلیات یا ابیات هر غزلی، و بعبارةٍ اخری نه در کمّیّت اشعار و نه در کیفیّت آنها، و این اختلاف نسخ در مورد دیوان خواجه بخصوص فی‌الواقع بحدّی است که شخص متتبّع را که غرض او فقط مطالعه و تمتّع از اشعار خد خواجه باشد نه اشعار الحاقی دیگران که بتدریج عدّهٔ زیادی از آنها در دیوان خواجه داخل شده یا اشعاری که گرچه در اصل از خود خواجه بوده ولی بعدها بمرور ایّام در نتیجهٔ تصرفات بی‌حدّ و شمار نسّاخ از صورت اصلی تغییر یافته و دگرگون شده بکلّی عاجز و متحیّر و سرگردان میکند،

باز اگر غرض آن شخص متتبّع فقط مطالعهٔ اشعار خواجه برای تمتّع شخصی خود باشد کار او تا درجهٔ سهل و آسان است زیرا چنین کسی مختار است که بمیل و سلیقهٔ خود هر غزلی را یا هر عدّه ابیات غزلی را که در نظر او و در نتیجهٔ بحث و کاوش او اصیل آمد از خواجه بداند و هر غزلی یا ابیاتی را که در صحّت انتساب آنها بخواجه او را شکّ و تردیدی دست داد کنار گذارده عطف توجّهی بآن ننماید، و واضح است که در این قضاوت او را در مقابل مردم بهیچوجه مسئولیّتی موجّه نیست چه او این جرح و تعدیل را منحصراً برای شخص خود می‌نماید و با دیگران کاری ندارد، ولی تکلیف کسی که بخواهد یک چنین دیوانی را با وصف مذکور یعنی دیوانی متکمل (نه منتخب) از خواجه که در صحّت انتساب محتویات آن بخواجه کمّاً و کیفاً حتّی‌المقدور جای شک و تردیدی نباشد بطبع رساند چیست? بعبارةٍ اخری اگر کسی بخواهد نه بقصد تجارت و علاوه کردن چاپی بر چاپهای بی‌حدّ و حصر دیوان حافظ بلکه فقط بقصد تمتّع و استفادهٔ خود و نیز بهره‌مند ساختن دیگران دیوانی کامل و تمام ولی بی‌حشو و زواید از خواجه که هم از حیث متن تا حدّ امکان مصحّح و مضبوط باشد و هم از اشعار الحاقی شعراء دیگر غیر خواجه که چنانکه همه کس میدانند در طیّ این شش قرن از عصر حافظ تا عصر ما مقدار عظیمی از آنها متدرّجاً در دیوان خواجه داخل شده بکلّی عاری و خالی باشد طبع نموده در دسترس عامّهٔ فضلا و محبّین روز افزون خواجه بگذارد و تکلیف او مابین این همه نسخ مختلفه خارج از حدّ احصا چیست و کدام نسخه یا نسخ را باید اساس طبع خود قرار دهد و کدامها را باید طرح نماید و چگونه از عهدهٔ مسئولیّتی که او را در مقابل فضلاء باریک‌بین جهان متوجّه است باید بیرون آید? مثلاً راجع بعدّهٔ اشعار آیا باید اساس طبع خود را آن نسخه یا نسخی قرار دهد که محتویات آن از همه بیشتر است یا آنکه از همه کمتر است? یا حدّ وسط مابین آنها را? و در این شقّ اخیر چه مرجّحی را باید در اختیار یک نسخهٔ بخصوصه مابین این همه نسخ دیگر میزان قرار دهد تا ترجیح بلا مُرجّح لازم نیاید? و همچنین راجع بمتن اشعار یعنی از لحاظ صحّت و سقم عبارات و اختلاف قرارات آنها آیا باید مقیاس کار خود را نسخ قدیمه قرار دهد یا نسخ جدیده یا نه این بخصوصه و نه آن بخصوصه بلکه در هر مورد اختلافی هرکدام که بسلیقهٔ او و ذوق او بهتر آمد باید آنرا اختیار نماید?

بدیهی است که این طریقهٔ اخیر خلاف سیرهٔ علما و مدقّقین و خلاف امانت و انصاف است چه هیچکس حق ندارد که سلیقه و ذوق شخصی خود را برای عموم ناس حَکَم قرار دهد و طرز فهم و اجتهاد خود را بر دیگران تحمیل نماید و اجتهاد و قضاوت هیچکس مخصوصاً در امور ذوقیّات برای دیگری حجّت نیست و هیچکس جز پارهٔ مردم نادان غیر مأنوس بطریقهٔ علمی انتقادی این روش را اختیار نکرده است، پس باز بالاخره این سؤال همچنان متوجّه است که تکلیف کسی که درصدد طبع دیوانی مکمّل و مصحّح و بی‌حشو و زواید از خواجه باشد چیست?

بعقیدهٔ اینجانب و بر حسب تجربهٔ شخصی او فقط علاجی که برای تهیّهٔ طبع نسبةً مصحّح متقنی ازین نوع متون یعنی کتبی مانند دیوان خواجه و مثنوی مولانا جلال الدّین رومی و آثار نظم و نثر سعدی و شاهنامهٔ فردوسی و امثال آنها که از قرنها باز مابین خواص و عوام اشتهار فوق‌العادهٔ پیدا کرده و مؤلّفین آنها در جمیع ادوار و اعصار محبوب‌القلوب کافّهٔ طبقات انام از عالم و جاهل و عارف و عامی و وضیع و شریف بوده‌اند و در نتیجهٔ همین نفوذ و انتشار فوق‌العادهٔ آنها مابین جمیع طبقات ناس از قدیم‌الأیّام تاکنون دائماً در معرض تصرّفات گوناگون نسّاخ و «اصلاحات» و «تصحیحات» قرّا قرار گرفته‌اند متصوّر است آنست که باید در صورت امکان نسخه یا نسخی معاصر خود مؤلّف و الّا حتّی‌المقدور چند نسخهٔ که از همه نسخ دیگر نزدیگتر بعصر مؤلّف باشد بدست آورد و سپس از روی همان نسخ منحصراً و بدون هیچ التفاتی بنسخ متأخّرهٔ اعصار بعد طبعی مکمّل و مصحّح با نهایت دقّت بعمل آورد و از عموم نسخ جدیده چشم پوشیده از آنها جز برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلافات بین نسخ قدیمه استفادهٔ ننمود، زیرا که اوّلاً اینگونه نسخ یعنی نسخی که معاصر یا قریب‌العصر با خود مؤلّف یا شاعر باشند چون بواسطهٔ قرب عهد هنوز زبان مؤلّف یا شاعر تغییر و تحوّلی بدان راه نیافته و با زبان خود ناسخ یکی است لهذا بالطّبع نسخ مزبور از تغییرات و تبدیلات بی‌شماری که بعدها در طیّ قرون لاحقه در نسخ متأخّره بواسطهٔ تصرفات گوناگون نسّاخ و قرّا روی داده مصون است، و این تغییرات و تبدیلات غالباً عبارت است از «اصلاحات» و «تصحیحاتی» که نسّاخ یا قرّا متأخّره دائماً و متدرّجاً در متون قدیمه بعمل می‌آورند و متعمّداً یا من حیث لا یشعر کلمات و تعبیرات قدیمی عصر شاعر را که در عصر ایشان دیگر غیرمفهوم یا غیرمأنوس شده بوده بکلمات و تعبیرات جدیدتری که متداول و مفهوم اهل عصر خودشان بوده تبدیل می‌نمایند، و اینگونه «اصلاحات» و تغییرات را که غالباً در شاهکارهای ادبی فوق‌العاده مشهور و محبوب‌القلوب روی میدهد در اصطلاح اروپائیان «تجدید شباب»[۱] گویند، و ثانیاً اینگونه نسخ قدیمی معاصر یا بسیار قریب‌العصر با خود شاعر از اشعار الحاقی شعرا و دیگر بکلّی یا تقریباً خالی است، زیرا که چون هنوز در عهد استنساخ این نسخ آثار آن شاعر شهرت عظیم عالمگیری که بعدها یافته نیافته بوده و از دیوان او نسخ فوق‌العاده زیادی در اطراف عالم منتشر نشده بوده بنابرین بالطّبع از اشعار الحاقی شعراء و دیگر که غالباً در نتیجهٔ کثرت انتشار نسخ کتاب در دیوان شاعر داخل میشود چنانکه گفتیم بکلّی یا تقریباً خالی است، و در هر صورت چیزی که شبههٔ در آن نیست اینست که اینگونه نسخ از اشعار الحاقی شعرا متأخّر از عصر ناسخ که بعدها اشعار ایشان در نسخ جدیده داخل شده بکلّی خالی و عاری است چه بدیهی است که ناسخ متقدّم نمیتوانسته اشعار شعرا متأخّر از عصر خود را در نسخهٔ که کتابت میکرده داخل نماید،– و بهترین مصداق خارجی این نظریّه مقایسهٔ نسخ مختلفهٔ دیوان خود خواجه است از حیث قِدَم و جدّت با یکدیگر، هرچند تا کنون با وجود فحص بلیغ نسخهٔ از دیوان خواجه که معاصر با خود او باشد بنظر اینجانب نرسیده است[۲] ولی نسخی که بسیار نزدیک بعصر او باشد یعنی مثلاً نسخی که در ظرف قرن نهم کتابت شده باشد مکرّر ملاحظه شده چه در ایران و چه در خارج ایران، در اینگونه نسخ تا آنجا که در نظر است هیچوقت عدّهٔ غزلیّات از پانصد غزل تجاوز نمیکند و بلکه غالباً بپانصد هم نمیرسد، مثلاً نسخهٔ خطّی آقای سیّد عبدالرّحیم خلخالی که اساس طبع ایشان و تاریخ کتابت آن در سنهٔ هشتصد و بیست و هفت است یعنی فقط سی و پنج سال بعد از وفات خواجه کتابت شده دارای چهارصد و نود و شش غزل است که با حذف یک غزل مکرّر (شمارهٔ ۳۶۵) میشود ۴۹۵ غزل، و همچنین نسخهٔ خطّی دیگر متعلّق بجناب آقای اسمعیل مرآت وزیر محترم فرهنگ[۳] که یکی از نسخ اساس طبع ماست و آنهم نسخهٔ بسیار قدیمی نزدیک بعصر حافظ است ولی چون یکی دو ورق از آخر آن افتاده تاریخ کتابت آن معلوم نیست لکن از وجنات خط و املای آن نسخه محتمل است باحتمال قوی که معاصر با نسخهٔ قبل و بلکه هر دو خطّ یک کاتب باشند، این نسخه دارای چهارصد و هشتاد و پنج غزل است، و همچنین نسخهٔ نخ یعنی نسخهٔ متعلّق بدوست فاضل دانشمند ما آقای حاج محمّد آقای نخجوانی مقیم تبریز[۴] که آن نیز یکی از نسخ اساس طبع ما و نسخهٔ بسیار قدیمی ولی بی‌تاریخ است و قطعاً کتابت آن از حدود هشتصد هجری یا اندکی بعد از آن موَخّر نیست دارای چهارصد و نود و سه غزل است (بحذف بعضی غزلهای مکرّر و بعضی قصاید و مقطّعات که در جزو غزلیّات نوشته شده)، و دیگر نسخهٔ ق یعنی نسخهٔ متعلّق بدوست فاضل دانشمند من آقای عبّاس اقبال آشتیانی[۵] که آن نیز یکی از نسخ اساس طبع ما و نسخهٔ بسیار قدیمی است لکن بواسطهٔ افتادگی آخر آن تاریخ کتابت ندارد دارای چهارصد و هشتاد و هفت غزل است، و همچنین نسخهٔ نفیسی که متعلق است بکتابخانهٔ مجلس شورای ملّی (طهران)، و تاریخ کتابت آن ۲۰ ربیع‌الآخر سنهٔ هشتصد و پنجاه و چهار است تقریباً دارای چهارصد و چهل غزل است[۶] و نسخهٔ دیگر متعلّق بهمان کتابخانه مورّخهٔ سنهٔ هشتصد و پنجاه و هشت، قریب ۴۹۹ غزل[۷]، و باز نسخهٔ خطّی دیگری متعلّق بهمان کتابخانهٔ مجلس بخطّ سلطان محمّد نور که تاریخ کتابت ندارد ولی چون کاتب این نسخه سلطان محمّد نور چنانکه از سیاق عبارت حبیب‌السیر[۸] برمیآید ظاهراً در وقت تألیف آن کتاب یعنی در حدود نهصد و سی در حیات بوده پس کتابت این نسخه لابد یا در اوایل قرن دهم یا در اواخر قرن نهم بوده است، عدد غزلهای این نسخه چهارصد و پنجاه و سه غزل است،

ولی بمحض اینکه از اینگونه نسخ بکلّی قریب‌العصر با حافظ یعنی تقریباً تمام نسخ قرن نهم بگذریم و بنسخ قرن دهم و یازدهم الخ برسیم می‌بینیم که عدّهٔ غزلیات دیوان حافظ (و همچنین عدّهٔ ابیات هر غزلی) بسرعت رو بافزایش میگذارد و بزودی از پانصد تجاوز میکند و هرچه از عصر حافظ دورتر میشود عدّهٔ غزلیّات نیز زیادتر میگردد، تا اواخر قرن یازدهم یا اوایل قرن دوازدهم که عدّهٔ مجمُوع غزلیّات نسخ مختلفهٔ دیوان رویهمرفته از اصلی و الحاقی می‌بینیم در آن ایّام بحدود ششصد غزل رسیده است یعنی بعبارت دیگر قریب صد غزل الحاقی کمابیش در این مدّت سه قرن بر عدّهٔ معمولی غزلیات حافظ که در نسخ بسیار قدیمی دیوان او در حدود پانصد بوده علاوه شده است، ولی گویا این الحاقیّات تصاعدی در آن اوان بسرحدّ کمال و نصاب خود رسیده بوده است چه می‌بینیم که ازین تاریخ ببعد یعنی از اوایل قرن دوازدهم و بطور قطع از اوایل قرن سیزدهم ببعد تا زمان ما دیگر هیچ تغییر محسوسی در کمیّت اشعار حافظ روی نداده و بهمان میزانهای ششصد غزل بلکه اندکی هم کمتر از ششصد غزل ثابت و متوقّف مانده است.

و جدول ذیل[۹] که بسیار مختصر و بدیهی است که فقط من‌باب نمونه است نه استقصا ولی نمونهٔ صادقی است از احوال کلّیّهٔ نسخ موجوده دیوان حافظ تاکنون از قدیم و جدید و خطّی و چاپی تا درجهٔ این مدّعی را روشن میسازد:

  1. غزل
  2. نسخهٔ خطّی آقای خلخالی که در سنهٔ ۸۲۷ کتابت شده ۴۹۵
  3. نسخهٔ جناب آقای مرآت وزیر فرهنگ که ظاهراً معاصر با نسخهٔ سابق است۴۸۵
  4. نسخهٔ آقای حاج محمّد آقای نخجوانی که ظاهراً در اوایل قرن نهم کتابت شده۴۹۳
  5. نسخهٔ آقای اقبال که آن نیز ظاهراً در قرن نهم کتابت شده۴۸۷
  6. نسخهٔ کتابخانهٔ مجلس شورای ملّی طهران مورّخهٔ ۸۵۴قریب ۴۴۰
  7. ایضا نسخهٔ متعلّق بهمان کتابخانه مورّخهٔ ۸۵۸قریب ۴۹۹
  8. ایضاً نسخهٔ دیگر متعلّق بهمان کتابخانه بخط سلطان محمّد نور از اواخر قرن نهم یا اوایل دهم۴۵۳
  9. نسخهٔ متعلّق بجناب آقای حاج سیّد نصرالله تقوی بخطّ سلطانعلی (مشهدی؟) مورّخهٔ ۹۰۵۴۶۸
  10. نسخهٔ هندی متعلّق بآقای دکتر غنی که اگرچه نسبتهً جدید است ولی واضح است که از روی نسخهٔ بسیار قدیمی استنساخ شده۴۸۸
  11. نسخهٔ باء متعلّق بکتابخانهٔ ملّی طهران که قسمت عمدهٔ آن بسیار قدیمی است۴۵۰
  12. نسخهٔ متعلق بکتابخانهٔ مدرسه سپهسالار بخطّ منعم الدین اوحدی شیرازی مورّخهٔ ۹۱۷۵۱۷
  13. نسخهٔ الف متعلّق بکتابخانه ملّی طهران، ظاهراً از قرن یازدهم۵۳۸
  1. نسخهٔ ی متعلّق بآقای رشید یاسمی، ظاهراً از قرن یازدهم۵۶۱
  2. نسخهٔ حن متعلّق بآقای حاج حسین آقا نخجوانی، ظاهراً از اواخر قرن یازدهم۵۸۰
  3. نسخهٔ شرح سودی بر حافظ که در سنهٔ ۱۰۰۳ هزار و سه تألیف شده طبع مصر سنهٔ ۱۲۵۰۵۷۴
  4. نسخهٔ چاپ سربی بولاق (مصر) بحروف نستعلیق سنهٔ ۱۲۵۶۵۷۳
  5. نسخهٔ «ط» یعنی چاپ طهران سنهٔ ۱۲۵۹۵۹۸
  6. نسخهٔ چاپ حکیم پسر وصال در بمبئی سنهٔ ۱۲۶۷۵۹۲
  7. نسخهٔ چاپ اولیا سمیع در بمبئی سنهٔ ۱۲۶۸۵۸۲
  8. نسخهٔ «ت» یعنی چاپ تبریز سنهٔ ۱۲۶۸۵۹۱
  9. نسخهٔ چاپ طهران (?) در دارالطباعهٔ الله قلیخان سنهٔ ۱۲۷۵۵۸۸
  10. نسخهٔ چاپ بمبئی بخطّ مشکین قلم سنهٔ ۱۳۰۸ قمری۵۸۷
  11. نسخهٔ چاپ طهران (?) بخطّ میرزا زین‌العابدین ملک‌الخطّاطین سنهٔ ۱۳۱۴ قمری۵۸۶
  12. نسخهٔ چاپ اسلامبول بخطّ محمّدصادق افغان قندهاری سنهٔ ۱۳۲۰ قمری۵۶۳
  13. نسخهٔ چاپ بمبئی بخطّ میرزا مهدی شیرازی سنهٔ ۱۳۲۱ قمری۵۸۵
  14. نسخهٔ چاپ قدسی در بمبئی سنهٔ ۱۳۲۲ قمری۵۹۷
  1. نسخهٔ چاپ بمبئی در مطبعهٔ کریمی در همان سنهٔ ۱۳۲۳ قمری۵۸۴
  2. نسخهٔ چاپ لکهنو در مطبعهٔ نول کشور سنهٔ ۱۹۱۳ م (۱۳۳۱ ه‍)۵۸۴
  3. نسخهٔ چاپ همان مطبعه سنهٔ ۱۹۱۶ م (۱۳۳۴ ه‍)۵۸۸
  4. نسخهٔ چاپ آقای خلخالی در طهران سنهٔ ۱۳۰۶ شمسی مجموع غزلهای اصل و ملحقات۵۸۹

ولی در همین ازمنهٔ بکلّی معاصر ما یعنی در این دو سه سال اخیر نمیدانم در نتیجهٔ چه علّتی و چه محرّکی مثل اینکه خیال میکرده‌اند هر چه حجم دیوان حافظ ضخیم‌تر و عدّهٔ غزلیّات آن زیادتر باشد شأن و اهمّیّت آن در انظار بالاتر و وقع و عظم آن در نفوس بیشتر است میبینیم این رشتهٔ محکم چندصدساله یکمرتبه از طرف بعضی از ناشرین بکلّی از هم گسیخته شده و بغتةً ازین میزانها یعنی حدود صد غزل الحاقی بچندین برابر قدم را بالاتر گذارده‌اند بطوریکه در بعضی از چاپهای اخیر دیوان حافظ در طهران بیش از سیصد غزل الحاقی بر اصل دیوان خواجه علاوه شده است! و شمارهٔ مجموع غزلهای دیوان بهشتصد و اند غزل رسیده است. یعنی معادل سه خمس عدد غزلیّات اوّلیّهٔ حافظ بر اشعار او افزوده شده است.

وقتی که در دو سال قبل جناب آقای اسمعیل مرآت وزیر محترم فرهنگ که با نگارندهٔ این سطور از آنگاه باز که در پاریس بسمت سرپرستی محصّلین اعزامی فرانسه تشریف داشتند همواره لطف و مرحمت مخصوصی ابراز میفرمایند از اینجانب تقاضای طبع نسخهٔ نسبةً مصحّح مضبوطی از دیوان خواجه فرمودند نگارنده با وجود اینکه لیاقت و استعداد این کار مهمّ را در خود نمیدید محض امتثال اوامر مطاعّه ایشان با کمال افتخار این تقاضا را پذیرفت مشروط بر آنکه آقای دکتر قاسم غنی از اطبّای مشهور طهران که از سالیان دراز با یک اهتمام عجیب خستگی‌ناپذیری مشغول جمع‌آوری اطّلاعات راجعه بحافظ از سوانح احوال او و تاریخ مبسوط مفصّل قرن هشتم که حافظ در آن قرن نشو و نما یافته و شرح منشأ و تحوّلات تصوّف در ایران تا قرن هشتم و غیر ذلک از معلومات مفیدهٔ راجع باو میباشند و علاوه برین مجموعهٔ بسیار کامل نفیسی از انواع نسخ خطّی و چاپی دیوان حافظ از مدّتها باینطرف بتدریج فراهم آورده‌اند مرا در این کار اعانت و با اینجانب در تهیّهٔ این طبع و نشر مشارکت نمایند و مخصوصاً وسایل تحصیل کتب و مراجع لازمه را برای محرّر این سطور که قریب دو سال است در نتیجهٔ علل و حوادثی که اینجا موقع ذکر آن نیست از جمیع کتابهای خود بکلّی دور مانده‌ام تا اندازهٔ که مقدور ایشان است چه از کتابخانهٔ جامع خودشان و چه از دوستان و آشنایان دیگر خود فراهم سازند، آقای دکتر غنی نیز با کمال لطف و مهربانی و مسارعت در اعمال خیر که از خصایص ایشان است جمیع مستدعیات اینجانب را بفوریّت پذیرفته و وعده دادند که در راه پیشرفت عمل و تسهیل وسائل کار از بذل هیچگونه مساعدتی در حقّ اینجانب دریغ ننمایند.

پس از اطمینان خاطر ازین باب فوری شروع بکار کردم و بطبق همان نظریّهٔ خود که در فوق اشاره بدان شد مصمّم شدم که تا آنجا که در طهران دسترسی بنسخ قدیمی دیوان خواجه میسّر است چند نسخهٔ که فوق‌العاده قدیمی و حتّی‌المقدور از همهٔ نسخ دیگر نزدیکتر بعصر خواجه باشند (چون نسخهٔ معاصر با خود خواجه را چنانکه سابقاً نیز اشاره بدان شد مدّتها بود که از یافتن آن مأیوس بودم) بدست آوردم و سپس منحصراً از روی همانها بتهیّهٔ متن کامل مصحّحی از دیوان خواجه بپردازم و هرچه خارج ازین نسخ باشد از اشعار الحاقی خواه غزلیّات الحاقی و خواه ابیات الحاقی هر غزلی همه را بکلّی کالعدم انگاشته بهیچوجه آنها را داخل دیوان خواجه ننمایم و بقول سنائی راجع بدیوان مسعود سعد سلمان که خود او جمع کرده بوده و اشعار الحاقی دیگران را نیز سهواً در آن داخل نموده:

  دُر و خرمهره در یکی رشته جمع کرد آنگهی پریشان کرد  

تا آنجا که مقدور من است دُر و خرمهره را در یکی رشته جمع نکنم و ابداً شهرت بعضی از آن اشعار الحاقی در نسخ جدیده مرا وا ندارد که حتّی یک غزل یا حتّی یک بیت که در نسخ اساس نیست بر دیوان خواجه علاوه نمایم، و سایر نسخ متأخّره را که بصفت مذکور متّصف نباشند فقط برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد بروز اختلاف بین نسخ قدیمه بکار برم نه استقلالاً در مقابل نسخ قدیمه،

پس از تفحّص بسیار از هر جا و هر کس بالأخره بتوفیق خدای تعالی و بمساعدت جمعی از دوستان و ارباب فضل خصوصاً آقای نخجوانی و آقای دکتر قاسم غنی و آقای اقبال آشتیانی موفّق شدم که بتفاریق هجده نسخهٔ خطّی از دیوان خواجه که شرح خصوصیّات هر یک از آنها عنقریب مذکور خواهد شد فراهم آورم، و ما بین این هجده نسخه چهار نسخهٔ از آنها را که فوق‌العاده قدیمی و نزدیک بعصر خواجه میباشند و یکی از آنها نسخهٔ «خ» است که در سنهٔ ۸۲۷ یعنی فقط سی و پنج سال بعد از وفات خواجه کتابت شده اساس طبع خود قرار دادم، و از مابقی نسخ از بعضی فقط چنانکه در بالا گفته شد برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلاف بین نسخ قدیمی استفاده نمودم نه مستقلاً، و بعضی دیگر را که دیرتر بدستم رسید و در تصحیح متن استفاده از آنها ممکن نشد فقط در تصحیح مقدّمهٔ جامع دیوان حافظ و قصاید او که هیچیک از ایندو در نسخ اساس موجود نیست بکار بردم.

و چون نسخهٔ «خ» که در سنهٔ ۸۲۷ کتابت شده عجالةً تا نسخهٔ قدیمیتری از آن بدست نیامده آنرا باید قدیمیترین نسخ موجودهٔ تاریخ‌دار دیوان حافظ در دنیا محسوب داشت لهذا من خود را ملتزم و مقیّد کردم که در خصوص کمّیّت اشعار یعنی از لحاظ عدّهٔ غزلیّات و عدّهٔ ابیات هر غزلی (نه از لحاظ صحّت و سقم عبارات) از ابتدا تا انتهای کتاب فقط و منحصراً همان نسخه را اساس کار خود قرار دهم و هرچه در آن نسخه موجود است از غزلیّات و مقطّعات و مثنویّات و رباعیّات تماماً و بدون هیچ زیاده و نقصان آنها را چاپ کنم، و هرچه در آن نسخه موجود نیست خواه غزلیّات مستقل و خواه ابیات متفرّقهٔ بعضی غزلها یا غیرذلک آنها را مطلقا کالعدم انگاشته بکلّی از آن صرف نظر نمایم[۱۰]، زیرا که چون این نسخه (یعنی نسخه خ) نسخهٔ کامل تمامی است از دیوان خواجه و خلاصه انتخابی از آن نیست پس هر چه در این نسخه نیست باحتمال بسیار قوی بلکه تقریباً بنحو قطع و یقین الحاقی و اشعار دیگران است که بعدها در دیوان خواجه داخل کرده‌اند، و قرینهٔ قطعی بر اینکه این نسخه نسخهٔ کاملی است از دیوان خواجه نه انتخاب و تلخیصی از آن اینست که باستثنای فقط یکی دو سه غزل هر چه در این نسخهٔ (خ) موجود نیست در هیچیک از سه نسخهٔ دیگر اساس یعنی نسخ نخ ق ر که آنها نیز بغایت قدیمی ولی بی‌تاریخ‌اند نیز موجود نیست پس واضح است که کاتب نسخهٔ خ اشعاری عمداً یا سهواً و غفلةً از نسخهٔ منقول‌عنهای خود حذف نکرده است چه اگر چیزی حذف کرده بود بایستی آنها را یا بعضی آنها را در یکی از نسخ سه‌گانهٔ مذکور بیابیم زیرا که این سه نسخه چنانکه از مقایسهٔ دقیق تا بین آنها و بین خ در طول دیوان روشن میگردد و بهیچوجه من‌الوجوه ادنی ربطی با نسخهٔ خ ندارند نه در ترتیب غزلیات و نه در ترتیب ابیات هر غزلی و نه در متن اشعار یعنی در صحّت و سقم عبارات و سوق جمل و کلمات و اختلاف عظیمی از جمیع این لحاظها مابین آنها موجود است. و بنابرین پس واضح و آشکار است که این سه نسخهٔ ر نخ ق از یکطرف و نسخهٔ خ از طرف دیگر نه هیچکدام از روی یکدیگر استنساخ شده‌اند و نه مجموع از روی اصل مشترک دیگری.

و علاوه بر اینکه سه نسخهٔ مذکورهٔ (نخ ق ر) با نسخهٔ خ ربطی ندارند مابین خود آنها نیز اصلا و ابدا ربطی و مناسبتی و مابه‌الاشتراکی موجود نیست نه در ترتیب غزلیّات یا ابیات هر غزلی و نه در صحّت و سقم عبارات و تحریر جمل و کلمات و از این لحاظها مابین خود آنها نیز باز اختلاف عظیمی موجود است. پس اینجا نیز واضح است که این سه نسخه نه هیچکدام از روی دیگری استنساخ شده‌اند و نه همه از روی اصل مشترک رابعی، و فقط مابه‌الاشتراک این سه نسخه مابین خود و نیز با نسخهٔ خ در اینست که هیچیک از غزلیّات الحاقی (قریب صد غزل) را که در نسخ متأخّرهٔ دیگر بعد از قرن نهم کمابیش یافت میشود در هیچیک ازین چهار نسخه مطلقا و اصلا اثری از آنها نمیتوان یافت، پس از مجموع این قرائن ظنّ بسیار قوی بلکه علم قطعی حاصل میشود که آنچه غزلیّات بتمامها یا ابیات متفرّقهٔ هر غزلی در این چهار نسخه موجود نیست تقریباً بنحو قطع و یقین و بدون هیچ شک و شبهه از خود حافظ نیست بلکه از دیگران است که بعدها متدرّجاً در دیوان خواجه داخل شده است،

و ما ذیلاً فهرست جمیع نسخی را که در تصحیح این دیوان یا در تصحیح مقدمّهٔ جامع دیوان بکار برده‌ایم چه آنهائی را که اساس طبع حاضر بوده‌اند یا آنهائی که بنحوی از انحاء از آنها استعانت جسته‌ایم با علائم و رموزی که اختصار را برای هر یک از آنها در حواشی این کتاب وضع کرده‌ایم ذکر میکنیم تا خواننده در صورت احتیاج بتواند خود رجوع بمدارک طبع ما بنماید و برأی‌العین ببیند که ما چنانکه مکرّر در این مقدّمه گفته‌ایم بهیچوجه من‌الوجوه ذوق و مشرب و سلیقهٔ شخصی خود را در تصحیح هیچ جملهٔ یا کلمهٔ یا حرفی میزان قرار نداده‌ایم و از خود هیچ تصرّفی و تغییر و تبدیلی و جرح و تعدیلی نکرده‌ایم و هر چه کرده‌ایم بدون نقطهٔ کم و زیاده از روی نسخی بوده است که بدست داشته‌ایم، و باز تکرار میکنیم که ما همیشه اساساً و اصولاً در مورد اختلاف بین نسخ کفّهٔ ترجیح را بجانب نسخ قدیمه تمایل داده‌ایم، و حتّی در مواردیکه بر حسب ظاهر و ذوق امروزی ما بعضی اشعار یا مصاریع یا جمل و تعبیرات نسخ قدیمه نسبت بنسخ جدیده چندان خوش‌آیند بنظر نمیآمده و آن نحو که در نسخ جدیده بوده بواسطهٔ انس و شهرت آنها بسیار مطبوع‌تر و فصیح‌تر و بلیغ‌تر بنظر میآمده ما در این موارد نیز بهیچوجه من‌الوجوه بمقتضای سلیقه و ذوق و خود عمل نکردیم و ذوق و مشرب امروزی خود را در قبال ذوق و مشرب عصر خواجه که نسخ قدیمه حاکی از آنست متّهم نمودیم و اصلا و ابدا عنان خود را بدست این مرجّحات فریبنده ندادیم و از متابعت نسخ قدیمه که اساس کار خود قرار داده بودیم قدمی فراتر ننهادیم،

فهرست نسخی که در تصحیح این کتاب بکار برده‌ایم

۱ – نسخهٔ خ

یعنی نسخهٔ خطّی متعلّق بآقای سیّدعبدالرّحیم خلخالی که اساس طبع مشهوری است که خود ایشان در سنهٔ ۱۳۰۶ شمسی از روی همین نسخه در طهران انجام داده‌اند و حقّ عظیمی ازین بابت بر گردن جمیع ایرانیان عموماً و هواخوان بیحدّ و مرّ خواجه خصوصاً ایجاب نموده‌اند، این نسخه نفیس را آقای خلخالی با کمال وسعت صدر مرحمت نموده قریب مدّت یکسال تمام در اوقات تهیّهٔ متن حاضر بما بعنوان امانت سپردند و ما در اینجا عیناً نهایت درجهٔ تشکّر صمیمی قلبی خود را خدمت ایشان اظهار میداریم، این نسخه بخطّ نستعلیق خوش و بقطع ۱۹ سانتیمتر طول در ۱۱ سانتیمتر عرض است[۱۱] و دیوان کامل تمامی است از خواجه ولی فقط مانند اکثر نسخ قدیمه دارای غزلیّات خواجه است و بس و قصاید و مقدّمهٔ جامع دیوان هیچکدام را ندارد، و عدّهٔ غزلیّات آن چنانکه سابق نیز اشاره بدان شد چهارصد و نود و پنج غزل است (بحذف یک غزل مکرّر شمارهٔ ۳۶۵)، تاریخ کتابت این نسخه صریحاً با کلمات تامّه نه با ارقام هندسی سنهٔ هشتصد و بیست و هفت است یعنی فقط سی و پنج سال بعد از وفات خواجه، و عین عبارت کاتب در آخر نسخه از قرار ذیل است: «تم الدّیوان فی اوایل شهر جمادی الاولی السنة سبع و عشرین و ثمانمائة الهجریّ» و بنابراین چنانکه مکرّر درین مقدّمه اشاره بدان شده عجالةً تا نسخهٔ قدیمتری از دیوان خواجه از جائی بدست نیامده باید این نسخه را قدیمترین نسخ موجوده تاریخ وارد دیوان خواجه محسوب نمود چه در هیچیک از کتابخانهای مشهور ایران و اروپا و غیره که فهارس مطبوعه دارند و اطّلاع بر محتویات آن کتابخانها از روی آن فهارس ممکن است با فحص بلیغ نسخهٔ باین قِدَم تاکنون بنظر

و اینک صورتی از قدیمترین نسخهٔ دیوان حافظ که در بعضی از کتابخانهای مشهور ایران و اروپا موجود است:

نسخهٔ خ متعلّق بآقای سیّد عبدالرّحیم خلخالی در طهران موّرخهٔ سنهٔ ۸۲۷
نسخهٔ کتابخانهٔ بودلیان در اکسفورد (انگلستان) " " ۸۴۳
نسخهٔ کتابخانهٔ خصوصی مستر چستربیتی در لندن " " ۸۵۳
نسخهٔ کتابخانهٔ مجلس شورای ملّی در طهران " " ۸۵۴
نسخهٔ کتابخانهٔ موزهٔ بریطانیة در لندن " " ۸۵۵
نسخهٔ کتابخانهٔ ملّی پاریس موّرخهٔ سنهٔ ۸۵۷
ایضاً نسخهٔ متعلّق بکتابخانهٔ مجلس شورای ملّی در طهران " " ۸۵۸
نسخهٔ کتابخانهٔ جامعهٔ لیدن (هلاند) " " ۸۹۴
نسخهٔ کتابخانهٔ ملّی وین (اطریش) " " ۹۰۰
نسخهٔ کتابخانهٔ جناب آقای سیّدنصرالله تقوی در طهران بخطّ سلطانعلی (مشهدی?) " " ۹۰۵
نسخهٔ مدرسهٔ سپهسالار در طهران بخطّ منعم‌الدّین اوحدی شیرازی " " ۹۱۷
نسخهٔ کتابخانهٔ السنهٔ شرقیّهٔ پطرزبورغ " " ۹۳۹
نسخهٔ کتابخانهٔ دولتی برلین " " ۹۴۲
نسخهٔ کتابخانهٔ جامعهٔ کمبریج " " ۹۷۳
نسخهٔ کتابخانهٔ ملّی قاهره (مصر) " " ۹۷۶
نسخهٔ کتابخانهٔ آقای حاج حسین آقاملک در طهران بخطّ محمّدبن علاءالدّین " " ۹۸۳
نسخهٔ کتابخانهٔ دیوان هند در لندن " " ۱۰۰۴

و از این تاریخ اخیر ببعد دیگر نسخ دیوان حافظ نسبةً فراوان است و حاجتی بذکر آنها نیست.

سابق گفتیم که ما از حیث کمیّت اشعار دیوان حافظ یعنی از حیث عدّهٔ غزلیّات و عدّهٔ ابیات هر غزلی اساس طبع خود را منحصراً و منفرداً همین نسخهٔ خ قرار داده‌ایم و هر چه اشعار در این نسخه است چاپ کرده‌ایم و هر چه در آن نیست بکلّی از آن صرف نظر نموده[۱۲]، و اکنون برین مطلب علاوه میکنیم که از لحاظ متن اشعار یعنی از لحاظ صحّت و سقم عبارات و تحریر جمل و کلمات و تعبیرات گرچه این نسخه باز یکی از بهترین نسخ موجودهٔ دیوان حافظ است معذلک بهیچوجه نمیتوان آنرا منفرداً و بدون استعانت از نسخ قدیمهٔ دیگر اساس هیچ طبعی قرار داد زیرا اغلاط بسیار فاحش واضح که اغلب ناشی از سهو و غفلت کاتب یا طغیان قلم اوست در این نسخه بسیار فراوان است. و اینک محض نمونه ذیلاً چند مثال از این نوع اغلاط فاحشهٔ اصل نسخه خطّی خ که بالطّبع در چاپ آقای خلخالی نیز عیناً تکرار شده است بدست میدهیم تا مقصود ما واضح گردد (هیچیک ازین اغلاط ذیل در غلطنامهٔ چاپ آقای خلخالی تصحیح نشده است[۱۳]):

غزل ۱۷: سوز دل بین که ز بس آتش اشکم چون شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر چنین است: سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع.

غزل ۴۵: نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس ملامت علما هم ز علم بی‌عمل است، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر و نیز بقرینه «ملولم» در مصراع اوّل «ملالت» است بجای «ملامت».

غزل ۵۱: بندهٔ طالع خویشم که درین قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار منست، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «لولی سرمست» است

غزل ۵۲: حافظ از قصّهٔ پرویز دگر قصّه مخوان که لبش جرعه‌کش خسرو شیرین منست، و صواب بطبق سایر نسخ بدون استثنا: «حافظ از حشمت پرویز دگر قصّه مخوان» است.

غزل ۵۷: روی خوبست و کمال هنر و دانش پاک لاجرم همّت پاکان دو عالم با اوست، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «دامن پاک» است بجای «دانش پاک» و دانش غلط فاحش است.

غزل ۶۲: که مطلع آن اینست: مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست، و قوافی دیگر آن بادام دوست، در دام دوست، از جام دوست، اقدام دوست الخ است یعنی تمام قوافی این غزل میم بعد از الف است. بعد یکمرتبه می‌بینیم که بیت آخر این غزل در نسخهٔ اصل خطّی (و در چاپ نیز) چنین است: حافظ اندر درد او میسوز و بی‌درمان بساز زانکه درمانی ندارد درد بی‌درمان دوست، یعنی قافیه یک مرتبه نون بعد از الف شده است و پرواضح است که کلمهٔ «بی‌درمان» چنانکه خود آقای خلخالی نیز در حاشیه معترّض شده‌اند طغیان قلم کاتب است در نتیجهٔ تکرار کلمهٔ «درمان» قبل ازین در همین بیت دو مرتبه و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «زانکه درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست» است،

غزل ۸۵: شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچریدیم و برفت، و صواب بطبق جمیع نسخ دیگر «نچمیدیم» است بجای «نچریدیم» در مصراع ثانی،

غزل ۱۰۶: درین چمن چو درآید خزان بیغمائی ز پیش سرو سهی قامت بلند مباد، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «رهش بسرو سهی قامت بلند مباد» است،

غزل ۱۲۰: چه عذر بخت خود گویم که آن عیّار شهرآشوب بتلخی کشت حافظ را و تیر اندر کمان دارد، و صواب بطبق جمیع نسخ دیگر «بتلخی کشت حافظ را و شکّر در دهان دارد» است، و کلمات «تیر اندر کمان دارد» طغیان قلم کاتب است که عین همین تعبیر را که قبل ازین در بیت چهارم همین غزل بود باز اینجا تکرار کرده است سهواً،

غزل ۱۷۹: باز مستان دل از آن آهوی مشکین حافظ زانکه دیوانه همان به که بود اندر بند، و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ» است،

غزل ۳۲۹: منصور بن محمّد غازیست حرز من و ازین خجسته نام بر اعدا مظفّرم و صواب بطبق اغلب نسخ دیگر «منصور بن مظفّر» است بجای «منصور بن محمّد».

غزل ۳۳۵: سرّ سودای تو در دیده بماندی پنهان چشم تر دامن اگر فاش نکردی رازم و صواب بطبق عموم نسخ دیگر «در سینه بماندی پنهان» است در مصراع اوّل.

غزل ۴۷۰: خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی خون مولیان آید همی، و صواب بطبق شرح سودی و غالب نسخ چاپی «جوی مولیان» است بجای «خون مولیان»، رجوع شود بحاشیهٔ پائین صفحهٔ ۳۳۲ از چاپ حاضر، اغلب نسخ خطّی قدیمی اصل این غزل را هیچ ندارند،

ص ۲۶۸ (از چاپ آقای خلخالی): دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف بنای کار موافق بنام شاه نهاد، و صواب بطبق غالب نسخ «مواقف» است بجای «موافق» و مراد کتاب مشهور مواقف است است در علم کلام تألیف قاضی عضدالدّین ایجی معروف که با شرح سیّد جرجانی بر آن ۸ جلد در چهار مجلّد در سنهٔ ۱۳۲۵ – ۱۳۲۷ در مصر بطبع رسیده است،

ص ۲۶۸ (از همان چاپ): رباعی ذیل در اصل نسخهٔ خطّی خ عیناً بنحو ذیل مسطور است (و همین‌طور هم عیناً چاپ شده در چاپ آقای خلخالی):

  من حاصل عمر خود کار ندارم جز غم در عشق تو من یار ندارم جز غم  
  یک همدم همراز ندارم نفسی یک مونس دمساز ندارم جز غم  

و در این رباعی بهمین نحو که مرقوم است چنانکه ملاحظه میشود و غلط بسیار فاحش واضح موجود است: یکی آنکه کلمهٔ «عمر» در مصراع اوّل بکلّی زیادی و وزن شعر با آن بکلّی خراب و فاسد است، دوّم آنکه «دمساز» را در مصراع اخیر که با زاء معجمه است قافیه بسته است با «کار» و «یار» در دو مصراع اوّل که هر دو با راء مهمله‌اند! و صواب در این رباعی آن نحو است که در ص ۳۸۲ از چاپ حاضر مرقوم است رجوع بدانجا شود.

و از ملاحظهٔ این چند فقره اغلاط فاحشهٔ اصل نسخهٔ خطّی خ که چنانکه گفتیم آنها را فقط محض نمونه ذکر کرده‌ایم والاّ مجموع آنها بسی بیش از اینهاست واضح میشود که این نسخه را با وجود اینکه یکی از بهترین نسخ موجودهٔ دیوان حافظ است معذالک نمیتوان آنرا بتنهائی اساس هیچ طبع مصحّح متقنی قرار داد، و نه این نسخه را بخصوصه بلکه تا آنجا که از سالیان دراز نگارندهٔ این سطور تتبّع کرده است هیچ نسخهٔ از نسخ خطّی حافظ را که مطلقا و اصلا ندیده است که بکلّی خالی از اغلاط فاحشهٔ نسّاخ باشد و آنرا با اطمینان قلب بتوان تنها و بانفراده اساس یک طبع مصحّح مضبوط بی‌غلطی یا کم‌غلطی قرار داد بلکه باید همیشه برای این کار چندین نسخهٔ معتبر قدیمی را با هم توأم کرده تا باستعانت مجموع آنها یا اکثریّت آنها شاید بتوان نسبةً مصححّی از دیوان خواجه از آب در آورد، و این همین کاری است که ما سعی کرده‌ایم بقدر وسع خود انجام دهیم،

تنبیه ۱ – در حواشی این کتاب هر جا رمز خ مسطور است مطلقا و بدون استثنا چنانکه مکرّر گفته‌ایم اشاره باصل نسخهٔ خطّی آقای خلخالی است نه بمتن چاپی ایشان که از روی همان نسخه در سنهٔ ۱۳۰۶ بطبع رسانیده‌اند، و این تنبیه را خوانده‌اند هیچوقت نباید از نظر دور بدارد و الّا بکلّی در اشتباه خواهد افتاد زیرا که اگر نسخهٔ خ متن چاپی آقای خلخالی متبادر بذهن او شود مکرّر در طیّ این طبع حاضر خواهد دید که در بسیاری از مواضعی که ما در حواشی ذیل صفحات برای نسخه بدلها بنسخه خ حواله داده‌ایم آن نسخه بدل بهیچوجه با متن چاپی آقای خلخالی مطابق نیست و بکلّی چیز دیگری است و فوری ما را نسبت بسهو و خطا خواهد داد، و حال آنکه اصل مسئله از اینقرار است که در نتیجهٔ بعضی عللی که خود آقای خلخالی در ص ۳ از «حافظ‌نامه» که اخیراً انتشار داده‌اند با کمال صداقت و درستکاری بآن اعتراف کرده‌اند متن چاپی ایشان با اصل نسخهٔ خطّی ایشان که اسان همان طبع است اختلاف فاحش پیدا کرده است، و اینجانب با دوست دانشمند خود آقای دکتر قاسم غنی نسختین مزبور را (یعنی متن چاپی و نسخهٔ اصل خطّی ایشان را) با کمال دقّت چهار مرتبهٔ متوالی با یکدیگر مقابله کردیم و اختلافات بین نسخهٔ خطّی و چاپی را با مرکّب سرخ در حاشیهٔ متن چاپی ثبت کردیم و سپس اختلافات را شمرده دیدیم که کمابیش قریب چهارصد مورد مابین نسختین خطّی و چاپی اختلاف روی داده است و متن چاپی در جمیع این موارد بکلّی کلمهٔ دیگری یا تعبیر دیگری یا جملهٔ دیگری دارد غیر آنچه در اصل خطّی مستور[۱۴] است و در جمیع این موارد تقریباً بدون استثنا صحیح یا اصحّ همانست که در نسخهٔ خطّی ایشان مرقوم است و آنچه در متن چاپی چاپ شده یا بکلّی خطای فاحش است یا مأخوذ از نسخ جدیدهٔ متأخره است که ظاهراً کاتب ایشان که از روی نخسهٔ خطّی برای فرستادن بمطبعه رونویس میکرده غالباً بلااراده و من حیث لایشعر از روی حافظهٔ خود (چون اغلب ایرانیان غالب اشعار حافظ را از بر دارند) روی کاغذ می‌آورده است نه از روی اصل نسخهٔ خطّی ایشان، و در هر صورت از مجموع علل و اسباب مذکوره بدبختانه این نتیجه بعمل آمده که این همه اغلاط و اشتباهات خارج از حدّ تناسب در نسخهٔ چاپی ایشان روی داده و خوانندگان را از نتیجهٔ زحمات چندین سالهٔ ایشان تا درجهٔ محروم ساخته و حقّ این نسخهٔ نفیس کما ینبغی ادا نشده است،

از جملهٔ این اغلاط قسمت مهمّی را (قریب صد و ده غلط را) خود آقای خلخالی در غلطنامهٔ که در آخر چاپ خودشان افزوده‌اند تصحیح کرده‌اند ولی جزء اعظم آن همچنان تصحیح ناکرده باقی است، و ما ذیلاً محض نمونه اشاره ببعضی از این اغلاط قسم اخیر یعنی آنهائی را که ایشان در غلطنامه متعرّض نشده‌اند مینمائیم، و لازم نیست علاوه کنیم که غرض ما از دادن این امثله بدیهی است نه نکته‌گیری از فاضل معزّی الیه است که بهترین و نفیس‌ترین چاپی که از دیوان حافظ تاکنون شده ایرانیان آنرا مدیون مساعی جمیله و همّت بلند ایشان میباشند بلکه فقط و منحصراً محض آنست که خواننده از عذر ما که چرا در حواشی این کتاب دائماً باصل نسخهٔ خطّی ایشان حواله میدهیم نه بتمن چاپی ایشان مستحضر شود و ما را بدون جهت در هر مورد و هر موقع بسهو و خطا یا غفلت نسبت ندهد،

صورت بعضی اغلاطی که در متن چاپی آقای خلخالی در حین طبع روی داده ولی در اصل نسخهٔ خطّی ایشان از آن اغلاط اثری نیست:

(این اغلاط هیچکدام در غلطنامهٔ چاپ آقای خلخالی تصحیح نشده است[۱۵])

غزل ۱۸: ساقیا آمدن عید مُبارک بادت وان مواعید که کردی نرود از یادت، و صواب بطبق نسخهٔ اصل و عموم نسخ دیگر «مرواد از یادت» است بجای «نرود از یادت» غزل ۳۰: حافظ هر آنکه عشق تو ورزید و وصل خواست احرام طوف کعبهٔ دل بی وضو ببست، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «حافظ هر آنکه عشق تو ورزید و وصل خواست» است،

غزل ۶۸: مردم دیده ز عکس رخ او در رخ او عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او» است، و «عکس» غلط فاحش و مفسد معنی است،

غزل ۷۹: بمن حکایت اردی‌بهشت میگوید نه عاقلست که نسیه خرید و نقد بهشت، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «چمن» است بجای «بمن»، ایضاً در همان غزل: پی عمارت دل کن که این جهان خراب بر آن سرست که از خاک ما بسازد خشت، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «بمی عمارت دل دل کن» است،

غزل ۹۸: دعای جان تو ورد زبان عشّاقان همیشه تا که بود متّصل مسا و صباح، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «مشتاقان» است بجای «عشّاقان»

غزل ۱۱۰: از شاه نظر مرغ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که بدام که در افتاد، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «از راه نظر» است بجای «از شاه نظر» که غلط بسیار واضحی است و کلام با آن هیچ معنی ندارد،

غزل ۱۲۶: گر خود رقیب شمعست اسرار ازو بپوشان کان شمع سربریده بند زبان ندارد، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «کان شوخ سر بریده» است بجای «کان شمع سربریده»،

غزل ۱۲۸: بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشق مخر سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «عشوه مخر» است در مصراع اوّل بجای «عشق مخر»،

غزل ۱۴۳: ولی تو طالب معشوق و جام می خواهی طمع مدار که کار دگر توانی کرد، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی» است،

غزل ۱۴۵: صبا بخوش هنری هدهد سلیمانست که مژدهٔ طرب از گلشن سبا آورد، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «صبا بخوش خبری» است بجای «خوش هنری» که هیچ معنی ندارد،

غزل ۱۶۲: من از جان بندهٔ سلطان اویم اگر چا یادش از چاکر نباشد، و صواب «سلطان اویسم» است بجای «سلطان اویم» که تصحیف کاتب طبع است،

غزل ۱۸۸: کلید اهل سعادت قبول اهل دل است، مباد آنکه در این نکته شکّ و ریب کند، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «کلید گنج سعادت» است بجای «کلید اهل سعادت» که هیچ معنی ندارد،

غزل ۱۹۶: بگذر ز کوی میکده تا زمرهٔ هنوز اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «تا زمرهٔ حضور» است یعنی یعنی زمرهٔ حضّار، و حضور جمع حاضر است مثل قعود و جمع قاعد و شهود جمع شاهد و جلوس جمع جالس،

غزل ۲۱۴: از دست رفته بود غبار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «از دست برده بود خمار غمم سحر» است، و آنطور که گذشت مطلقا هیچ معنی ندارد،

غزل ۲۲۲: حکم مستوری و مستی همه بر خاتم تست کس ندانست که آخر بچه حال برود، و صواب بطبق نسخهٔ اصل چنین است: «حکم مستوری و مستی همه بر خاتمتست» (بر خاتمت است). و آنطور که چاپ شده تصحیف بسیار قبیحی است از کاتب طبع که کلام با آن هیچ معنی ندارد،

غزل ۲۴۳: ساقی بیا که عشق صدا میکند بلند کانکس که گفت قصهٔ ما هم ز ما شنید، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «ندا میکند بلند» است و آنطور که گذشت غلط عامیانهٔ قبیحی است،

غزل ۲۵۳: ای خرّم از فروغ رخت لاله‌زار عمر بازآ که ریخت بی گل عمرت بهار عمر، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر» است بجای «بی گل عمرت»،

غزل ۲۶۳: اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن نظر برین رخ سرگشتهٔ خراب انداز، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «نظر برین دل سرگشته» است بجای «رخ سرگشته»،

غزل ۲۷۹: میان جعفرآباد و مصلّی عبیرآمیز می‌بخشد زلالش، و صواب بطبق نسخهٔ اصل چنین است: «عبیرآمی می‌آید شمالش، و آنطور که چاپ شده تکرار کلمات اخیر بیت قبل است از طغیان قلم کاتب طبع،

غزل ۲۹۰: نه ملک خضر بماند نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنییّ دون مکن درویش، و صواب در مصراع اوّل بطبق نسخهٔ اصل چنین است: نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر،

غزل ۲۹۶: طالع اگر مدد دهد دولتش آورم بکف گر بکَشّم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف، و صواب در مصراع اوّل بطبق نسخهٔ اصل «دامنش آورم بکف» است، – ایضاً در همان غزل: حافظ اگر قدم زند در ره خاندان بصدق بدرقهٔ رهت شود همّت شحنهٔ نجف، و صواب در مصراع اوّل بطبق نسخهٔ اصل «زنی» است بجای «زند»،

غزل ۳۲۸: خرّم آنروز کزین مرحله بر بندم بار وز سر موی تو پرسند رفیقان خبرم، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «وز سر کوی تو» است بجای «وز سر موی تو» که مطلقاً هیچ معنی ندارد،

غزل ۳۴۳: شهباز دست پادشهم این چه حاجتست کز یاد برده‌اند هوای نشیمنم، و صواب بطبق نسخهٔ اصل چنین است: «شهباز دست پادشهم این چه حالتست» بجای «این حاجتست»،

غزل ۳۴۵: بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چکنمزلف سوسن چه کشم عارض سوسن چکنم، و صواب بطبق نسخهٔ اصل در مصراع ثانی چنین است: «زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چکنم»،

غزل ۳۵۷: هر دم از روی تو نقشی زندم راه چنانبا که گویم که درین پرده چها می‌بینم، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «راه خیال» است بجای «راه چنان»،

غزل ۴۰۱: او بخونم تشنه و من بر لبش تا چون شودکام بستاند ازو یا داد بستاند ز من، و صواب در مصراع ثانی بطبق نسخهٔ اصل چنین است: «کام بستانم ازو یا داد بستاند ز من»،

غزل ۴۷۶: بگو که جام عزیزم ز دست رفت خدا راز لعل روح فزایش بخش آن که تو دانی، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «جان عزیزم» است بجای «جام عزیزم»،

غزل ۴۹۱: امید هست که منصور عشقبازی من از آن کمانچهٔ ابرو رسد بطغرائی، و صواب بطبق نسخهٔ اصل «منشور» است بجای «منصور»، رجوع شود بحاشیهٔ ذیل ص ۳۵۰ از چاپ حاضر،

ص ۲۷۳ (از چاپ آقای خلخالی):

  ای سایهٔ سنبلت سمن پروده یاقوت لبت درّ عدن پرورده  
  همچون لب خود مدام جان می‌پرور زان راه که روحیست بتن پرورده  

و صواب در مصراع اخیر بطبق نسخهٔ اصل «راح» است با حاء حطّی بجای «راه» با هاء هنوز، و راح بمعنی شراب است.

ص ۲۷۴ (از همان چاپ):

  چشمت که فسون و رنگ می بارد ازو افسوس که تیر جنگ می‌بارد ازو  
  بس زود ملول گشتی از همنفسان آه از دل من که سنگ می‌بارد ازو  

و صواب در مصراع اخیر بطبق نسخهٔ اصل «آه از دل تو» است بجای «آه از دل من»،

و یکی از غلطهای عجیبی که فوق‌العاده زیاد در نسخهٔ چاپی ایشان روی داده و نسخهٔ اصل خطّی بکلّی از آن بری است حذف واو عاطفه است از مواضعی که وجود آن لازم است و در اصل دارد و علاوه کردن آن در مواضعی که وجود آن غلط است و در نسخهٔ اصل ندارد، و تقریباً صفحهٔ از این دو نوع غلط و مخصوصاً از نوع اوّل خالی نیست، ما ذیلاً فقط بیکی دو سه مثال ازین دو گونه غلط اکتفا میکنیم چه استقصای آن از حیّز گنجایش این دیباچه بکلّی بیرون است، و باقی را بر همین چند مثال قیاس باید کرد، امّا حذف واو عاطفه از مواضعی که وجود آن لازمست و در نسخهٔ اصل دارد مثل این بیت: بندهٔ پیر خراباتم که لطفش دائمست ور نه لطف شیخ زاهد گاه هست و گاه نیست، یعنی «شیخ و زاهد»،– و این بیت: ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت، جانم بسوختی بدل دوست دارمت، یعنی «جانم بسوختی و بدل دوست دارمت» و این بیت: شیراز و آب و رکنی این باد خوشن نسیمعیبش مکن که خال رُخ هفت کشورست، یعنی «شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم»، و این بیت: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب مست، پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست، یعنی «خندان لب و مستب،– و این بیت: گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد ور میان جان جانان ماجرائی رفت رفت، یعنی «ور میان جان و جانان»،– و این بیت: بمشک چین چگل نیست بوی گل محتاج که نافهاش ز بند قبای خویشتن است، یعنی «چین و چگل»،– و این بیت: شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز،– واین بیت: دولت از مرغ همایون طلب و سایهٔ اوزانکه با زاغ زغن شهپر دولت نبود، یعنی «با زاغ و زغن»– و همین چند مثال برای نمونهٔ این نوع غلط عجیب فوق‌العاده فراوان کافی است، و چنانکه گفتیم تقریباً صفحهٔ از این کتاب از آن خالی نیست بلکه بسیاری از اوقات در یک صفحه چندین بار مکرّر روی داده است،

و امّا علاوه کردن واو عاطفه در مواضعی که بودن آن غلط است و در اصل ندارد مثل این بیت: قدر مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بسکه نه هر کو ورقی خواند و معانی دانست، یعنی «که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست،– و این بیت: ماه و خورشید نمایش ز پس پردهٔ زلف آفتابیست که در پیش سحابی دارد، یعنی «ماهِ خورشید نمایش الخ»،– و این بیت: گداخت دل که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم و در این آرزوی خام و نشد، یعنی «بسوختیم در این آرزوی»،– و این بیت: بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه، تا چو زلفت سر و سودا زده در پا فکنم، یعنی سر سودازده»،– و این بیت: ببوی و زلف و رخت میروند و می‌آیند، صبا بغالیه ساقیّ و گل بجلوه‌گری، یعنی «ببوی زلف و رخت»،– و این بیت: بخوید جان از آن قالب جدائیکه باشد خون و جامش در رگ و پی، یعنی «خون جامش»،– و این بیت: ای چنگ فرو برده بخون دل حافظفکرت مگر از غیرت و قرآن و خدا نیست، یعنی «غیرت قرآن»،–

تنبیه ۲،– در طبع حاضر ما برای تسهیل و تسریع یافتن هر غزل مطلوبی برای خواننده غزلها را بترتیب حروف تهجّی در تمام حروف قافیه و حروف ردیف مرتّب کرده‌ایم[۱۶] نه فقط بحرف اخیر غزل مانند نسخ متداوله، ولی از طرف دیگر چون ما در کمّیّت اشعار (نه در کیفیّت آنها) چنانکه مکرّر اشاره بدان کرده‌ایم عیناً متابعت نسخهٔ آقای خلخالی را کرده‌ایم مناسب چنان دانستیم که شمارهٔ غزلها را هم بطبق ترتیب چاپ حاضر و هم بطبق ترتیب چاپ آقای خلخالی بدست دهیم تا آنکه هر کس که این هر دو چاپرا با هم در تصرّف داشته باشد و بخواهد آنها را با یکدیگر تطبیق و مقایسه نماید و اختلاف قرارات و نسخه بدلها و صحّت و سقم هر کلمه یا عبارتی را که مطلوب اوست در هر یک از دو چاپ با هم بسنجد بفوریّت بتواند بمطلوب خود نائل گشته هر غزلی را در هر یک از دو چاپ بطرفةالعینی در چاپ دیگر پیدا کند، بنابراین ما در ابتدای هر غزلی دو نمره رسم نمودیم: نمرهٔ دست راست شمارهٔ مسلسل غزلهای همین چاپ حاضر است، و نمرهٔ دست چپ شمارهٔ همان غزل است در چاپ آقای خلخالی،

تنبیه ۳،– در بسیاری از نسخ قدیمه (از جمله نسخ ق ر نخ) قوافی دال مهمله از قوافی ذال معجمهٔ فارسی بمقتضای قاعدهٔ معروف ماقبل وی ار ساکن جز وای بوددال است وگرنه ذال معجم خوانند از هم مجزّا ساخته و قوافی دالی را قبل از قوافی ذالی نوشته‌اند و مانند غالب نسخ متداوله آندو نوع قافیه را با یکدیگر مخلوط نکرده‌اند، ولی چون در عصر ما بلکه از چندین قرن باینطرف دیگر اصلا و ابدا نه در تلفّظ و نه در کتابت فرقی مابین دالهای مهمله و ذالهای معجمهٔ فارسی نمیگذارند و هر دو را بصورت دال مهمله هم می‌نویسند و هم تلفّظ میکنند (گر چه اکثر شعراء اساتید در قوافی اشعار خود هرگز مابین آندو خلط نمی‌کنند) و اگر ما میخواستیم مابین این دو نوع قافیه بطرز نسخ قدیمه تفکیک نمائیم، این تفکیک موجب نقض غرضی میشد که ما بدان غرض قوافی را کاملاً و دقیقاً بحروف تهجّی مرتّب نموده‌ایم یعنی تسهیل و تسریع یافتن هر غزل مطلوبی برای خواننده لهذا ما نیز بطبق اغلب نسخ متداوله و حتّی خود این نسخه محلّ بحث ما یعنی نسخهٔ خ که قدیم‌ترین نسخهٔ مورّخهٔ دیوان حافظ است و معذلک فرقی بین این دو نوع قافیه نگذارند و ابداً فرقی مابین این دو نوع قوافی دالی و ذالی نگذاردیم و هر دو را با یکدیگر مخلوط نموده مجموع را در جزو قوافی دال مهمله مندرج ساختیم، مثلاً غزل آنانکه خاک را بنظر کنند را که دال مهمله است در همان بابی ذکر کردیم که غزلکلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کندیا غزلمعاشران کره از زلف یار باز کنید که هر دو بطبق قاعدهٔ مذکوره در فوق ذال معجمعهٔ فارسی محسوب میشوند،

دوّم نسخهٔ خ

یعنی نسخهٔ که سابق متعلّق بود بآقای حاج محمّد آقای نخجوانی از فضلای معروف آذربایجان و از مشاهیر تجّار آن سرزمین و در اثناء طبع آنرا بآقای دکتر قاسم غنی هدیه نمودند، این نسخه تاریخ کتابت ندارد ولی از حیث خط و املا و سایر خصوصیّات بسیار قدیمی و بسیار نزدیک بعصر حافظ بنظر میآید و نباید از حدود سنهٔ ۸۵۰ مؤخّر باشد بلکه شاید هم مبلغی قبل از این تاریخ کتابت شده باشد، متن این نسخه عبارت است از دیوان کمال خجندی متوفّی در سنهٔ ۸۰۳، و در حاشیهٔ آن سه دیوان مسطور است، اوّل دیوان حافظ، دوّم دیوان عصمت بخاری متوفی در سنهٔ ۸۲۶، سوّم دیوان ناصر بخاری از معاصرین سلمان ساوجی، و غزلیّات حافظ را کاتب بطرز غریبی که در سایر نسخ هیچ دیده نشده جمع کرده است باین معنی که ابتدا قسمت عمدهٔ از غزلیّات او را تا آن مقدار که بدست او آمده بوده بترتیب حروف تهجّی در قوافی مانند نسخ معموله نوشته و سپس پس از تمام شدن غزلیّات یاء آخر حروف در صفحهٔ ۱۰۲ ب مجدّداً در تحت عنوان «غزلیّات جدید» باز برای هر یک از ابواب حروف تهجّی تا آخر حروف معجم (باستثنای یاء آخر حروف) غزلیّات دیگری نوشته در تحت عناوین «تتمّهٔ حرف الف»، «تتمّهٔ حرف باء»، «تتمّهٔ حرف تاء» الخ[۱۷]، که ازین وضع و کیفیّت گویا چنین بر میآید که در عصر کاتب که لابد بسیار نزدیک بعصر خواجه بوده گویا هنوز اشعار خواجه بتمامها از مواضع متفرّقه و از مابین محفوظات و مکتوبات مردم هنوز درست جمع‌آوری و مرتّب نشده بوده یا اگر هم شده بوده هنوز کاتب این نسخه از آن اطّلاعی نداشته، اینست که کاتب مزبور ظاهراً ابتدا مجموعهٔ از اشعار خواجه را از حرف الف تا حرف یاء بمقدار سیصد و نود و سه غزل جمع کرده بوده و سپس بعد از اتمام این مجموعه باز صد و چهارده غزل دیگر از مواضع متفرّقهٔ دیگر بدست آورده و بعنوان «غزلیّات جدید» بمجموعهٔ اوّل ملحق کرده است، بطوریکه مجموع غزلیّات از قدیم و جدید بپانصد و هفت غزل رسیده است، ولی چون ازین ۵۰۷ غزل قریب ده غزل آن مکرّر است، و دو غزل آن نیز جزو مقطّعات است، یکی قطعهٔ که مطلع آن اینست: بر سر بازار جان بازان منادی میکندبشنوید ای ساکنان کوی رندان بشنوید (ص ۳۶۷ از چاپ حاضر)، و دیگر قطعهٔ بمطلعخسروا دادگرا شیردلا بحرکفاای جلال تو بانواع هنر ارزانی (ص ۳۷۴)، بنابراین پس مجموع غزلیّات مندرجه درین دیوان عبارت است از چهارصد و نود و پنج غزل غیرمکرّر

این نسخه بقطع ۱۸ × ۱۱ سانتیمتر و بخطّ نستعلیق شبیه بنسخ است و مجموع دیوان حافظ در حاشیهٔ دیوان کمال خجندی در ۱۳۵ ورق که ۲۷۰ صفحه باشد نوشته شده است، و سپس در ورق ۱۳۵ ب دیوان عصمت بخاری و در ورق ۱۶۶ الف دیوان ناصر بخاری شروع میشود،

عین عبارت کاتب در آخر دیوان حافظ از قرار ذیل است:

«تمّ الدّیوان [کذا] المولی العالم الفاضل ملک القرّاء و افضل المتأخرین شمس الملة و الدّین مولانا محمّد الحافظ روّح الله روحه و اوصل فتوحه و نوّر مرقده بعون الله و الصّلوة والسّلام علی خیر خلقه محمّد و آله اجمعین»،

از القاب و نعوتی که این کاتب بسیار نزدیک بعصر خواجه و شاید معاصر خواجه در حقّ او نگاشته یعنی «المولی العالم الفاضل ملک القرّاء و افضل المتأخرین» بدون اینکه هیچ عبارتی دیگر دالّ بر اینکه وی از مشاهیر عرفا و صوفیّهٔ عصر خود بوده از قبیل قطب السّالکین، فخر المتألّهین، ذخر الاولیاء شمس العرفا، عارف معارف لاریبی، واقف مواقف اسرار غیبی، و امثال ذلک که در نسخ جدیده معمولاً بر اسم او می‌افزایند در حقّ او استعمال کرده باشد شاید بتوان استنباط کرد که خواجه در عصر خود بیشتر از زمرهٔ علما و فضلا و دانشمندان بقلم میرفته تا از فرقهٔ عرفا و صوفیّه یعنی جنبهٔ علم و فضل و ادب او بر جنبهٔ عرفان و تصّوف او غلبه داشته، و علاوه برین از نعت «ملک القرّاء» که کاتب در حقّ او استعمال کرده بنحو وضوح معلوم میشود که خواجه از معاریف قرّاء عصر خود محسوب میشده و بهمین سمَت مخصوصاً در زمان خود مشهور بوده و این بیت او که گوید: عشقت رسد بفریاد گر خود بسان حافظقرآن ز بر بخوانی با چارده روایتو امثال این بیت که در دیوان او فراوان است بکلّی در حقّ او صادق و بهیچوجه اینگونه تصریحات او از قبیل اغراق و مبالغهٔ شاعرانه نبوده و تخلّص «حافظ» (یعنی حافظ قرآن) بکلّی اسم بامسمّی و صفت بارزهٔ او بوده است،

نسخهٔ نخ از حیث صحّت و سقم متوسّط و ازین حیث آنرا در طبقهٔ دوّم بعد از نسخهٔ خ باید محسوب داشت با وجود آنکه خود آن نسخه نیز چنانکه گذشت از این لحاظ بکلّی در درجهٔ اوّل و سرمشق نسخ دیگر نبود، ولی از حیث خلو از حشو و زواید و اشعار الحاقی این نسخه تقریباً بعینه و بدون کم و زیاد مانند سه نسخهٔ دیگر اساس این طبع یعنی خ ر ق میباشد و عدّهٔ غزلهای آن که چنانکه گذشت ۴۹۵ غزل است نیز قرینهٔ واضحی بر صحّت این مطلب است،

این نسخه نیز نه قصاید و نه مقدمهٔ جامع دیوان حافظ هیچکدام را ندارد،

سوّم نسخهٔ ر

یعنی نسخهٔ که سابق متعلّق بود بجناب آقای اسمعیل مرآت وزیر محترم فرهنگ و بعدها ایشان نیز مانند صاحبان دو نسخهٔ سابق و لاحق این نسخه را بآقای دکتر قاسم غنی هدیه دادند، نسخهٔ حاضره نیز چون چند ورق از آخر آن از اواسط ساقی‌نامه تا آخر کتاب افتاده است تاریخ کتابت آن معلوم نیست ولی از وضع خط و املا و تحریر قدیمی عبارات واضح است که این نسخه نیز بسیار نزدیک بعصر حافظ کتابت شده است، خطّ این نسخه نستعلیق خوش و بسیار شبیه بخط نسخهٔ خ است و محتمل است باحتمال قوی که هر دو خطّ یک کاتب باشند، نسخهٔ حاضره نیز نه قصاید و نه مقدّمه، هیچکدام را ندارد، و قطع آن ۱۷ × ۱۰ سانتیمتر است،

چهارم نسخهٔ ق

یعنی نسخهٔ که سابق متعلّق بود بدوست فاضل دانشمند ما آقای عبّاس اقبال آشتیانی و بعدها ایشان نیز مانند صاحبان دو نسخهٔ سابق‌الذّکر آنرا بآقای دکتر قاسم غنی هدیه دادند، این نسخه نیز تاریخ کتابت ندارد ولی از وضع املا و خطّ و سایر خصوصیّات بسیار قدیمی بنظر میآید و باید در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم نوشته شده باشد، این نسخه بخطّ نستعلیق متوسّط و بقطع ۱۷ × ½۱۱ سانتیمتر است، از خصایص نسخهٔ حاضره آنست که قوافی و ردیفهای غزلیّات را (تقریباً مانند چاپ ما) بتمام حروف قافیه و ردیف مرتّب کرده است نه فقط بحرف اخیر غزل مانند نسخ معموله، مثلاً قوافی داد و باد و شاد را قبل از قوافی افتد دارد و این اخیر را قبل از گیرد و زد و ارزد و این قوافی را قبل از شد و باشد، و اینها را قبل از آمد و کند و بود و دهد و آید و رسید و شنید و کنید، و هکذا در تمام کتاب، این نسخه نیز فعلاً نه مقدّمهٔ جامع دیوان و نه قصاید هیچکدام را ندارد ولی چون مقداری از اوایل نسخه افتاده و آخرین صفحهٔ باقی مانده صفحهٔ اخیر قصاید بوده و در آخر این صفحه چنین مرقوم است: «تمّ القصاید بعون الله و حسن توفیقه» از اینجا صریحاً معلوم میشود که نسخهٔ حاضره قبل از شروع بغزلیّات قصاید خواجه را نیز داشته است پس شاید قبل از قصاید مقدّمه را نیز داشته و سپس همهٔ اینها بواسطه کهنگی نسخه افتاده،

تنبیه – این چهار نسخه که شرح خصوصیّات آنها تاکنون داده شده (یعنی نسخ خ نخ ر ق) چنانکه مکرّر اشاره بدان کرده‌ایم اساس این طبع حاضر ماست و از مابقی نسخ نه‌گانه که در حین تصحیح متن بدست داشته‌ایم (یعنی شمارهٔ ۵-۹) ما فقط مگر در موراد بسیار شاذّ و نادر برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلاف بین نسخ اساس استفاده کرده‌ایم نه مستقلاً و منفرداً در قبال آنها،

پنجم نسخهٔ ل،– یعنی یکی از نسخ متعلّق بآقای دکتر قاسم غنی، این نسخه نیز نسبةً بسیار قدیمی و بسیار مصحّح و مضبوط است و باید در اوایل قرن یازدهم کتابت شده باشد ولی بدبختانه بسیار ناقص و مقدار عظیمی از اوایل و اواسط و اواخر آن افتاده است و اوراق باقی‌ماندهٔ آن نیز جابجا و بدون ترتیب صحّافی شده لکن از همین مقداری هم که باقی مانده ما بسیار استفاده نموده‌ایم، این نسخه بخطّ نستعلیق ریز خوش و مقدّمه و قصاید را ندارد،

ششم نسخهٔ م،– نسخهٔ دیگر متعلّق بآقای دکتر غنی، این نسخه نیز بدون تاریخ و ظاهراً در قرن یازدهم باید کتابت شده باشد و بخطّ نستعلیق خوش و بقطع ۲۱ × ۱۳ سانتیمتر است و فواصل مابین غزلها و مابین مصاریع اشعار از اوّل تا آخر کتاب با آب طلا تزیین شده و بسیاری از اوراق آن افتاده بوده و بعدها بخطّ جدید و دیگری نوشته و بآن الحاق کرده‌اند، و بعضی از اوراق آن نیز بکلّی افتده و بجای آن چیزی علاوه نشده است، این نسخه نیز نه مقدّمه و نه قصاید هیچکدام را ندارد،

هفتم نسخهٔ س،– ایضاً متعلّق بآقای دکتر قاسم غنی، این نسخه بخطّ نستعلیق خوش و با املاهای نسبةً قدیمی است و تاریخ کتابت ندارد و ظاهراً در اواسط قرن یازدهم باید کتابت شده باشد، نسخهٔ حاظره بسیاری از غزلهای معروف اصیل خواجه را ندارد و مثل این میماند که کابت انتخا گونهٔ از اصل دیوان خواجه نموده بوده و بعضی غزلها را تعمّداً حذف کرده است، ولی غزلهای محذوفه چندان زیاد نیست چه عدّهٔ مجموع غزلیّات این نسخه چهارصد و بیست و و هفت غزل است و ازینقرار ظاهراً قریب پنجاه شصت غزل از عدّهٔ معمولی غزلیّات خواجه که در نسخ قدیمه در حدود چهارصد و نود الی پانصد غزل اس نسخهٔ حاضره کمتر دارد، این نسخه نیز نه قصاید و نه مقدمهٔ هیچکدام را ندارد و قطع آن بطول ۲۸ و عرض ۱۶ سانتیمتر و کاغذ آن ضخیم نخودی رنگ و اغلب صفحات آن «متن و حاشیه» شده است یعنی کاغذ حواشی غیرکاغذ متن کتاب و برنگهای الوان غیررنگ کاغذ متن است،

هشتم نسخهٔ ی،– یعنی نسخهٔ متعلّق بفاضل دانشمند آقای رشید یاسمی که لطفاً از مدت مدیدی باینطرف آنرا بکلّی در اختیار اینجانب گذارده‌اند، این نسخه بخطّ نستعلیق خوش و در صحّت و سقم متوسّط و بدون تاریخ است و ظاهراً در اواسط قرن یازدهم باید کتابت شده باشد، نسخهٔ حاضره مقدّمهٔ جامع دیوان و قصاید هر دو را دارد و در ابتدای کتاب ولی یک ورق از ابتدای مقدّمه افتاده است، قطع این نسخه ۲۳ × ۱۱ سانتیمتر است،

نهم نسخهٔ تقوی شمارهٔ ۱،– یعنی نسخهٔ متعلّق بجناب آقای حاج سیّد نصرالله تقوی رئیس دیوان کشور مدّ ظلّه‌العالی که مرحمت فرموده آنرا از مدّت مدیدی باینطرف باینجانب سپرده‌اند، از این نسخه گاه در اثناء حواشی برمز نص (– نصرالله) نیز تعبیر شده است، این نسخه بخطّ نستعلیق بسیار جدید و تاریخ کتابت آن ۱۴ شعبان سنهٔ ۱۲۳۶ و در صحّت و سقم متوسّط است و مقدّمه و قصاید هر دو را در ابتدای کتاب دارد ولی یک ورق از ابتدای مقدّمه افتاده است،

تنبیه ۱،– این نه نسخه که شرح خصوصیّات آنها را تاکنون بدست داده‌ایم همه را بدون استثنا در تصحیح متن بکار برده‌ایم (رجوع شود به تنبیه ص عه) منتهی هفت نسخهٔ اوّل آنها چون هیچکدام قصاید خواجه و مقدّمهٔ جامع دیوان حافظ را ندارند با تطبع فقط در تصحیح متن از آنها استفاده کرده‌ایم و از دو نسخهٔ ایخر (ی و تقوی ۱) که قصاید و مقدّمه هر دو را دارند هم در تصحیح متن از آنها استفاده شده و هم در تصحیح قصاید و مقدّمه،

تنبیه ۲،– این نه نسخه دیگر که ازین ببعد تا آخر این فصل شرح خصوصیّات آنها داده خواهد شد همهٔ آنها دارای مقدّمه و اغلب دارای قصاید نیز میباشند ولی چون همهٔ آنها دیر بدست من رسید یعنی وقتی که طبق اوراق متن در شرف اتمام بود لهذا از آنها در تصحیح خود متن استفاده ممکن نشد و فقط در تصحیح مقدّمه و قصاید آنها را بکار برده‌ایم و لاغیر،

پس حاصل این شد که در تصحیح متن نُه نسخه بکار برده شده است (شمارهٔ ۱-۹) و در تصحیح مقدّمه و قصاید یازده نسخه (شمارهٔ ۸ - ۱۸)،–

دهم نسخهٔ تقوی شمارهٔ ۲،– یعنی نسخهٔ که سابقاً متعلّق بوده بجناب آقای حاج سیّد نصرالله تقوی مدّ ظلّه العالی صاحب نسخهٔ سابقه ولی بعدها آنرا بآقای دکتر قاسم غنی هدیه فرموده‌اند، نسخه‌ایست ظریف و مذهّب بقطع ۱۴ × ۹ سانتیمتر و بخطّ شکسته نستعلیق خوش و در سنهٔ ۱۱۱۲ در اصفهان کتابت شده و در صحّت و سقم متوسّط و دارای قصاید و مقدّمه هر دو در ابتدای کتاب،

یازدهم نسخهٔ حن،– یعنی نسخهٔ متعلّق بآقای حاج حسین آقا نخجوانی برادر آقای حاج محمّد آقای نخجوانی سابق‌الذّکر صاحب نسخهٔ نخ، این نسخه بقطع کوچک ۱۴ × ۸ سانتیمتر و غیر موّرخ است ولی ظاهراً در اواخر قرن یازدهم کتابت شده و دارای مقدّمه و قصاید هر دو میباشد در ابتدای کتاب، و مقدّمه آن نسبةً بسیار مصحّح و مضبوط است و قطعاً باید از روی نسخهٔ بسیار قدیمیتری نزدیک بعصر مؤلف مقدّمه استنساخ شده باشد و علامات قِدَم و عدم تصرّف و اصالت و سادگی و خلو از حشور و زواید از وجنات آن در کمال وضوح لایح است، این نسخه یکی از نسخ چهارگانه‌ایست (حن، هندی، دبیر خاقان، باء) که چون همه دارای همین خصوصیّات مذکوره میباشند ما آنها را اساس طبع مقدّمهٔ جامع دیوان خواجه قرار داده‌ایم و آنها را جزو طبقهٔ اوّل تحریر این مقدّمه باید محسوب داشت هم اوّلیت زمانی و هم اوّلیّت رتبه، و مابقی نسخ هفت‌گانهٔ آتی‌الذّکر را جزو طبقهٔ دوّم تحریر همان مقدّمه، یعنی جزو نسخی که از بعضی عبارات الحاقی و تصرّفات جدیده که بعدها در نسخ متأخرهٔ این مقدّمه داخل شده خالی نیستند، و اغلب نسخ خطّی جدید و جمیع نسخ چاپی ایران و هندوستان و غیره از همین طبقهٔ اخیراند،

دوازدهم نسخهٔ هندی،– و آن نسخه‌ایست متعلّق بآقای دکتر غنی و بخطّ شکسته نستعلیق نسبةً جدید و بی‌تاریخ است و ظاهراً در اواخر قرن دوازهم یا اوایل سیزدهم باید کتابت شده باشد و دارای مقدّمه و قصاید هر دو است در ابتدای کتاب، و با اینکه نسخه نسبةً جدید است معذلک مانند نسخهٔ سابق بسیار مصحّح و مضبوط و خالی از حشو و زواید و الحاقیّات متأخّرین است و بکلّی واضح است که از روی نسخهٔ بسیار قدیمی نزدیک بعصر مؤلّف مقدّمه استنساخ شده است، و چون این نسخه در هند تجلید شده و نام مجلّد و محّل اقامت او در سهارنپور (هندوستان) در پشت ورق اوّل نسخه روی ورقهٔ چاپی مرقوم است لهذا ما علامت این نسخه را محض تمیز از سایر نسخ آقای دکتر غنی «هندی» قرار دادیم، این نسخه بقطع کوچک ۱۴ × ۹ سانتیمتر است و از ابتدای مقدّمه یک ورق و از آخر خود دیوان یکی دو ورق افتاده است،

سیزدهم نسخهٔ نوّاب،– یعنی نسخهٔ دیکر متعلّق بآقای دکتر غنی که چون سابق متعلّق بآقای محمّدحسین نوّاب یزدی نمایندهٔ یزد بوده و آنرا بعدها بآقای دکتر غنی هدیه داده‌اند لهذا ما علامت این نسخه را برای تمیز از سایر نسخ آقای دکتر غنی «نوّاب» قرار داده‌ایم، این نسخه بخطّ نستعلیق مایل بشکسته و بسیار جدید و تاریخ کتابت آن در ماه جمادی‌الثّانیه سنهٔ ۱۲۵۱ بخطّ زین‌العابدین مراغه‌ایست، و در صحّت و سقم متوسّط و دارای مقدّمه و قصاید هر دو میاشد در ابتدای کتاب، و مقدّمهٔ آن جزو تحریر طبقهٔ دوم است قطع این نسخه ۱۷ × ½۱۰ سانتیمتر است،

چهاردهم نسخهٔ دبیر خاقان،– یعنی نسخهٔ متعلّق بآقای مهدی ایزدی شیرازی (دبیر خاقان سابق) که لطفاً بتوسّط آقای رشید یاسمی در حین تصحیح مقدّمه آنرا بما عاریه داده بودند، این نسخه بقطع کوچک و بسیار ظریف و بدون تاریخ و دارای مقدّمه و قصاید هر دو است در ابتدای کتاب، و خطّ آن نستعلیق خوش و باحتمال قوی بنابر تصدیقی که مرحوم علی بیان‌الممالک در آخر آن نوشته است بخطّ باباشاه خطّاط معروف اصفهانی [متوفّی در سنهٔ هزار و دوازده[۱۸]] باید باشد، و اگر این حدس مرحوم بیان الممالک درست باشد این نسخه را از حیث اقدمیّت نسخی که دارای مقدّمهٔ جامع دیوان حافظ میباشند باید قبل از نسخهٔ موزهٔ بریطانیهٔ لندن مورخهٔ سنهٔ ۹۲۱ رجوع شود بفهرست ریو ج ۲ ص ۶۲۸، که دارای همین مقدّمه است و بواسطهٔ جنگ و اغتشاش اوضاع بین‌المللی نتوانستیم دسترسی بآن نسخه پیدا کنیم محسوب داست، و در هر صورتی چیزی که قطعی است اینست که مقدّمهٔ این نسخه (باستثای سه ورق متفرّقهٔ آن افتاده بوده و سپس بخطّی جدید نوشته و بآن ملحق کرده‌اند، در نهایت صحّت و ضبط و سادگی و خلّو از حشو و زواید و تصرّفات متأخّرین است و جزو طبقّه اوّل تحریر این مقدّمه آنرا باید قرار داد و لهذا ما نیز آنرا یکی از نسخ اساس تصحیح این مقدّمه قرار داده‌ایم و علاوه بر مقدّمه در سرتاسر کتاب نیز در بسیاری از مواضع بعضی اوراق اصلی افتاده بوده و بعدها بخطّ جدیدی نوشته بجای افتاده‌ها ملحق کرده‌اند،

پانزدهم نسخهٔ باء،– یعنی یکی از نسخ کتابخانهٔ ملّی طهران (در مقابل نسخهٔ «الف» یکی از نسخ دیگر متعلّق بهمان کتابخانه که بلافاصله بعد مذکور خواهد شد)، قسمت عمدهٔ این نسخه بخطّ قدیمیتری است شاید از خطوط قرن دهم یا یازدهم، و مابقی یعنی ۲۴ ورق از اوّل آن و ۲۴ ورق از آخر آن و بعضی اوراق متفرّقه از اواسط آن بخطّ کاتب جدید دیگری است موسوم بمحمّدعلی بن میرزا کریم بن میرزا محمّد افشار که در سنهٔ ۱۲۳۸ نوشته و باصل کتاب الحاق کرده‌اند، و مجموع کتاب بخطّ نستعلیق و بقطع ۲۲ × ۱۴ سانتیمتر است، این نسخه دارای مقدّمهٔ جامع دیوان است فقط و قصاید را ندارد، و اگر چه این مقدّمه جزو آن قسمتی است از این نسخه که بخطّ جدید الحاقی نوشته شده است ولی معلوم میشود که قطعاً از روی نسخهٔ قدیمی نسبةً مصحّحی باید استنساخ شده باشد چه در اغلب خصوصیّات اصالت و سادگی و بی‌تصرّفی و خلّو از حشو و زوائد مطابق با سه نسخهٔ سابق‌الذّکر حن، هندی، دبیر خاقان و جزو طبقهٔ اوّل تحریر این مقدّمه است، و ما نیز آنرا یکی از نسخ اساس تصحیح این مقدّمه قرار داده‌ایم،

شانزدهم نسخهٔ الف،– نسخهٔ دیگر متعلّق بهمان کتابخانه، این نسخه بخطّ نستعلیق خوش و دارای مقدّمه و قصاید هر دو است در ابتدای کتاب و از آخر آن یکی دو ورق سقط شده و لهذا اگر هم تاریخ کتابت داشته از بین افتاده است ولی حدساً باید از خطوط قرن دوازدهم هجری باشد، و از ابتدای آن یعنی از ابتدای مقدّمهٔ جامع دیوان نیز مقدار دو ورق افتاده است،– مقدّمهٔ این نسخه جزو تحریر طبقهٔ دوم است

هفدم نسخهٔ سپه،– یعنی نسخهٔ متعلّق بکتابخانهٔ مدرسهٔ سپهسالار جدید (دانشکدهٔ معقول و منقول)، این نسخه ظریف و مذهّب و بخطّ نستعلیق خوش و تاریخ کتابت آن در ماه محرّم سنهٔ ۱۰۴۷ است بخطّ عربشاه بن محمّد حسینی استادی، و در صحّت و سقم متوسط و دارای مقدّمه و قصاید هر دو است در ابتدای کتاب، و مقدّمهٔ آن از تحریر طبقهٔ دوّم است، از اواسط مقدّمه دو ورق جابجا شده و بعد از شش ورق دیگر در وسط قصاید صحّافی شده است،

هجدهم نسخهٔ ملک،– یعنی نسخهٔ متعلق بکتابخانهٔ مشهور آقای حاج حسین آقا ملک، نسخه‌ایست بقطع کوچک و بسیار ظریف و نسبةً مصحّح و مضبوط بخّ نستعلیق خوش و دارای مقدّمه از طبقهٔ دوّم و قصاید، تاریخ کتابت ندارد ولی حدساً باید در اواخر قرن دهم یا اوایل یازدهم کتابت شده باشد، کاتب نام خود را هدایت‌الله الکاتب رقم کرده است،

تنبیه ۱،– علاوه بر نسخ هجده‌گانهٔ مذکور در فوق از شرح نفیس سودی بترکی بر دیوان حافظ که در سه جلد بزرگ در سنهٔ ۱۲۵۰ در بولاق مصر بطبع رسیده است نیز در تصحیح متن بسیار استفاده شده است، و همه جا در اثناء حواشی ازین شرح بعنوان «شرح سودی بر حافظ» یا فقط «سودی» تعبیر شده است، و سودی مذکور که اسم او بواسطهٔ فقدان مراجع در طهران بر اینجانب معلوم نشد یکی از فضلای اهالی بوسنه (از ولایات عثمانی قدیم و یوگواسلاوی حالیّه) بوده و در ادبیّات فارسی و عربی یدی طولی داشته و در اواخر عمر بجای ابراهیم پاشا که بعدها برتبهٔ صدارت عظمی ارتقا جست بسمت معلّم پیشخدمتهای دربار سلاطین عثمانی منصوب شد، و شرح مذکور را بر حافظ بتصریح خود او در آخر آن شرح (جلد ۳ از طبع بولاق ص ۴۶۴) در سنهٔ هزار و سه هجری باتمام رسانیده است چنانکه گوید:

  شد مکد شرخه دل بولدی فرصت غج ایدی صور اریسک سال هجرت  

و بعلاوهٔ شرح دیوان حافظ سودی تألیفات نفیس دیگری نیز بترکی از خود بیادگار گذارده، از جمله شرح کافیهٔ ابن حاجب، شرح شافیهٔ همو، شرح مثنوی، شرح گلستان، و شرح بوستان سعدی، این دو شرح اخیر را حاجی خلیفه در کشف‌الظّنون گوید بهترین شروح دو کتاب مزبور میباشد، وفات سودی را حاجی خلیفه در حدود سنهٔ هزار نگاشته ولی از تاریخ اتمام شرح سودی بر حافظ که بتصریح خود او چنانکه در فوق مذکور شد در سنهٔ هزار و سه بوده و نیز از تاریخ اتمام شرح سودی بر بوستان سعدی که بتصریح فلوگل در فهرست کتب خطّی وینه (ج ۱ ص ۵۴۱) در سنهٔ هزار و شش بوده واضح میشود که حدود سنهٔ هزار که حاجی خلیفه برای تاریخ وفات او ذکر کرده بسیار تقریبی و سودی اقلاً شش سال دیگر بعد از سنهٔ هزار در حیات بوده است.[۱۹]

شرح سودی مذکور بر حافظ طبع بولاق را که در طهران بغایت کمیاب است آقای حاج اسمعیل آقا امیرخیزی از فضلای معاصر و مدیر دبیرستان دارالفنون که نسخهٔ از آن داشتند مرحمت فرموده در تمام طول مدّتی که برای طبع و تصحیح متن لازم بود باختیار این جانب گذاردند، موقع را مغتنم دانسته تشکّرات صمیمی خود را از این لطف و همراهی خدمت ایشان اظهار میدارم،

تنبیه ۲،– علاوه بر نسخ خطّی و شرح سودی مذکور در فوق در حین تصحیح متن و مقدّمه عدّهٔ کثیری از نسخ چاپی ایران و هندوستان و غیره که اغلب باهتمام آقای دکتر قاسم غنی از سالیان دراز باینطرف جمع‌آوری شده است نیز حاضر بود ولی چون عموم نسخ چاپی در صحّت و سقم متوسّط بلکه اغلب مشحون از تحریفات و تصرّفات نسّاخ است لهذا بالطّبع استفاده از آنها بغایت محدود است، و علاوه بر آن این نسخ چاپی خارج از حدّ حصر و احصا را چون اغلب عیناً یا با مزید اغلاط و تصحیفات از روی یکدیگر چاپ کرده‌اند لهذا این نسخ را (باستثنای عدّهٔ بسیار قلیلی از آنها) نمیتوان مآخذ مستقله محسوب نمود بلکه همهٔ این چاپهای متفرقه را باید فقط در حکم یک یا دو سه مأخذ مستقل فرض کرد که مابقی چاپها همه تابع و طفیلی آنها هستند، فقط از دو سه چاپ آنها که نسبةً از سایر چاپها مصحّح‌تر و مضبوط‌تر است گاهگاه استفاده شده است: یکی چاپ طهران سنهٔ ۱۲۵۹ (بعلامت ط) و دیگر چاپ تبریز سنهٔ ۱۲۶۸ (بعلامت ت) و از سایر نسخ چاپی اگر استفادهٔ شده باشد باسم و رسم نام برده شده است نه باختصار و علامت، مثلاً چاپ قدسی، چاپ حکیم پسر وصال، و چاپ اولیا سمیع، و چاپ طهران ۱۳۵۴، و چاپ مشهد ۱۲۶۷، و غیرذلک،

تنبیه ۳،– در حواشی ذیل صفحات این طبع حاضر علاوه بر نسخه بدلها و اختلاف قرارات گاهگاه بعضی توضیحات مختصر ادبی یا تاریخی یا راجع بتفسیر بعضی کلمات و تعبیرات داده شده است، بعضی توضیحات و تعلیقات دیگر در همین مواضیع که قدری مفصّل‌تر بود و در حواشی ذیل صفحات درج آنها امکان نداشت اگر خداوند توفیق کرامت فرمود و اسباب مساعدت نمود مجموع آنها را ان شاء اللّه تعالی در حواشی آخر کتاب بهمان طرز و ترتیب حواشی محرّر این سطور بر چهار مقالهٔ نظامی عروضی سمرقندی طبع خواهیم نمود،

و در اینجا فریضهٔ ذمّهٔ اینجانب است که اوّلاً از جناب اسمعیل مرآت وزیر محترم فرهنگ که جمیع وسائل تسهیل عمل را در تهیّهٔ این طبق و نشر از هر حیث و هر لحاظ برای اینجانب فراهم آوردند نهایت تشکّرات صمیمی قلبی خود را اظهار نمایم، و همچنین از آقای دکتر قاسم غنی دوست فاضل دانشمند خود که دقیقهٔ از انواع مساعدات ممکنه از هر قبیل و هر قسم و مخصوصاً از فراهم آوردن انواع کتب و مراجع خطّی و چاپی بهر وسیلهٔ که بود و چه از کتابخانهٔ معتبر خودشان و چه از کتابخانهای عمومی و خصوصی طهران کوتاهی نکرده‌اند در نهایت درجه متشکّر و سپاسگزارم، و بلأخره از آقای حسن زرّین خطّ که با نهایت دقّت و اهتمام و احتیاط بخطّ زیبای خود متن و حواشی این کتاب را آراسته‌اند و نیز از کارکنان چاپخانهٔ مجلس که با منتهی درجهٔ سعی و مواظبت و اتقان چنانکه مشاهده میشود صفحات خطّ آقای زرّین خطّ را «گراوور» کرده‌اند منتهی درجهٔ سپاسگزاری و تشکّر خود را اظهار میدارم،

بپایان رسید مقدّمهٔ مصحّح این دیوان عبد ضعیف محمّد قزوینی در روز سه‌شنبهٔ هجدهم شهریور سنهٔ هزار و سیصد و بیست هجری شمسی مطابق با شانزدهُم شعبان سنهٔ هزار و سیصد و شصت هجری قمری در قریهٔ حصار بوعلی از قرای شمیران، حومهٔ طهران،–


  1. از جمله امثلهٔ اینگونه «اصلاحات» در مورد دیوان خواجه موارد ذیل است که من باب نمونه ذکر میشود و الّا در سراسر دیوان در نسخ جدیده و چاپی امثلهٔ آن از حدّ احصا بیرونست، در نسخ قدیمه بیت ذیل چنین مرقوم است:
      خوش وقت بوریا و گدائی و خواب امن کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی  
    ولی در نسخ جدیده چون درست تعبیر (خوش وقت بوریا) را نمی‌فهمیده‌اند یا بنظر ایشان غریب میآمده آنرا به «خوش فرش بوریا و گدائی و خواب امن» تبدیل کرده‌اند، و همچنین بیت ذیل:
      دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر میکنند  
    که در عموم نسخ قدیمه همین قسم مرقوم است چون کلمهٔ «تعزیر» مفهوم عامّه نبوده آنرا در نسخ جدید به «تکفیر» بدل کرده‌اند. و همچنین در دو بیت ذیل:
      خیز تا خرقهٔ صوفی بخرابات بریم شطح و طامات ببازار خرافات بریم  
    و نیز:
      طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبیح و طلیسان بمی خوشگوار بخش  
    چون کلمهٔ «شطح» را عامّه درست نمی‌فهمیده‌اند در هر دو بیت مزبور آنرا در نسخ جدیده به «زرق» تبدیل کرده‌اند،– و همچنین در بیت ذیل:
      یار دلدار من ار قلب بدینسان شکند ببرد زود بجانداری خود پادشهش  
    چون معنی کلمهٔ جانداری را درست نمی‌فهمیده‌اند آنرا در نسخ جدیده به «سرداری» تبدیل کرده‌اند،– و همچنین درین بیت:
      زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم  
    که در عموم نسخ قدیمه بهمین نحو مرقوم است چون نسّاخ متأخّره معنی تعبیر «راهی بدهیست» را هیچ نمی‌فهمیده‌اند آنرا غلطاً «راهی بد نیست» خوانده‌اند (رجوع شود بحواشی ذیل صفحات راجع باین تعبیر اخیر)،–
  2. مدّت مدیدی قبل از این (شاید بیست و شش هفت سال پیش) در اوقات اقامت نگارنده در پاریس آقای علیقلی خان نبیل‌الدوله در یکی از سفرهای خودشان بامریکا که از پاریس عبور میکردند مقدار معتنابهی از نسخ خطّی فارسی بهمراه داشتند و آنها را باینجانب ارائه دادند، در میان آنها یک نسخهٔ خطّی از دیوان حافظ که تاریخ کتابت داشت و تا آنجا که در نظر ماست ظاهراً در حیات خود خواجه کتابت شده بود نظر اینجانب را گرفت، ولی چون فعلاً بواسطهٔ طول مدّت و از دست رفتن یادداشتهای متفرقهٔ من اعتماد زیادی بحافظهٔ خود ندارم نمیتوانم بنحو حتم و یقین صحّت این مطلب را ضمانت نمایم، بهمین جهت است که در متن متعرّض ذکر چیزی ازین مقوله نشدم، و بعدها با فحص و تفتیش زیاد هیچ نتوانستم خبری و اطّلاعی از احوال این نسخه و اینکه فعلاً در کجا و نزد کیست بدست آورم ولی از بعضی شنیده شد که نسخهٔ مزبور گویا بیکی از کتابخانهای مدارس امریکای شمالی فروخته شده است، با وجود اینکه باین مطلب هم یقین ندارم احتیاطاً مناسب دیدم که در اینجا اشارهٔ بوجود احتمالی چنین نسخه و انتقال آن بامریکا بنمایم تا شاید اگر کسی از ایرانیان فاضل از امریکا عبور نماید یا وسایل تحقیق این مطلب برای او بهتر میسّر باشد شاید بتواند از وجود یا عدم چنین نسخهٔ در امریکا اطّلاعی بدست آورد و شک را در این خصوص زایل سازد.
  3. این نسخه بعدها از طرف جناب آقای مرآت وزیر محترم فرهنگ بآقای دکتر قاسم غنی دوست فاضل و همکار محترم نگارنده در طبع حاضر هدیه داده شد،
  4. این نسخهٔ ممتاز را نیز بعدها مالک جوانمرد آن آقای نخجوانی بآقای دکتر قاسم غنی هدیه دادند،
  5. این نسخه را نیز بعدها آقای اقبال با نهایت وسعت صدر بآقای دکتر قاسم غنی هدیه دادند،
  6. عدد غزلهای موجود در این نسخه چهارصد و بیست و هشت غزل است ولی چون دو یا سه ورق افتاده دارد اگر هر ورقی را بطور متوسط چهار غزل بگیریم میشود چهارصد و چهل غزل،
  7. عدد غزلهای موجود در این نسخه چهارصد و شصت و هفت غزل است، ولی چون قریب هشت ورق متفرّقه افتاده دارد اگر باز هر ورقی را بطور متوسط چهار غزل فرض کنیم این میشود سی و دو غزل و مجموع چهارصد و نود و نه غزل،
  8. چاپ بمبئی سنهٔ ۱۲۷۳ جزء ۳ از جلد ۳ ص ۳۵۰،
  9. در این صورت فقط بعضی نسخ کامل و تمام دیوان خواجه تعداد شده و از نسخ خلاصه مانند منتخبات که عدّهٔ غزلیّات آنها بالطبع بمراتب کمتر از نسخ کامل است بکلّی صرف نظر شده است،
  10. باستثنای دو چیز: یکی قصاید: مقدّمهٔ جامع دیوان حافظ که چون در آن نسخه و همچنین در سایر نسخ اساس موجود نبوده ولی اصالت آنها تقریباً متواتر است آنها را از روی نسخ دیگر چاپ کرده‌ایم. و دیگر در دو سه مورد بسیار نادر بعضی ابیات متفرقه مشتمل بر نام یکی از ممحودین حافظ را در آخر بعضی غزلها که در جمیع نسخ دیگر از قدیم و جدید موجود بود و از خ مفقود احتیاطاً این ابیات را در جای خود بر طبق سایر نسخ درج کرده‌ایم چه تقریبا یقین داشتیم که این ابیات تخلص بنام ممدوحین معروف خواجه بسا مستبعد است که الحاقی باشد یعنی کسی دیگر آنها را ساخته و بنام حافظ قلمداد کرده باشد زیرا که علاوه کردن این نوع الحاقیات غالباً در اشعار تغزّلی یا عرفانی و نحو ذلک روی میدهد نه در ابیات مدح.
  11. عکس دو صفحه ازین نسخه که قدری کوچکتر از اصل برداشته شده یکی در آخر مقدّمهٔ چاپ آقای خلخالی و دیگری در مقابل ص ۲۷۵ از همان چاپ مندرج است ملاحظه شود، و نیز عکس صفحه دیگری از این نسخه که اندکی بزرگتر از قطع اصل است در اوایل کتاب حافظ نامه از تألیفات خود آقای خلخالی که در همین ماههای اخیر منتشر کرده‌اند مندرج است،
  12. باستثنای دو فقره که در ص م حاشیهٔ ۱ بدان اشاره کردیم، رجوع شود بدانجا.
  13. اعداد غزلها در امثلهٔ ذیل مطابق غزل شماری چاپ حاضر است که از روی آن پیدا کردن غزلهای چاپ آقای خلخالی بفوریّت دست میدهد.
  14. جمیع این اغلاط را در این چاپ حاضر خود بدون استثنا تصحیح کرده‌ایم، خواننده مسبوق باشد،
  15. اعداد غزلها در امثلهٔ ذیل مطابق غزل‌شماری چاپ خود ماست که از آنرو پیدا کردن همان غزل در چاپ آقای خلخالی فوری است،
  16. یکی دو نسخهٔ خطّی نیز، اینجانب تقریباً بهمین ترتیب دیده است، از جمله نسخهٔ ق که یکی از نسخ چهارگانهٔ اساس طبع حاضر است، و دیگر نسخهٔ نفیسی متعلّق بآقای حاج سیّدنصرالله تقوی مدّ ظلّه‌العالی بخط منعم‌الدّین اوحدی شیرازی که در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میزیسته است زیرا که نسخهٔ دیگری از حافظ بخطّ همین کاتب در کتابخانهٔ مدرسهٔ سپهسالار هست که تاریخ کتابت آن در سنهٔ نهصد و هفده است و کاتب هم نام خود را صریحاً واضحاً بهمان نحو که گذشت رقم کرده است،
  17. هیچ غزلی از حرف ثاء مثلّثه و جیم در این نسخه ندارد نه در قسمت اوّل و نه در قسمت دوّم،
  18. رجوع شود بکتاب «پیدایش خطّ و خطاطان»، ص ۱۴۱،
  19. جمیع این اطّلاعات راجع بشرح احوال سودی مأخوذ است از فهرست نسخ ترکی موزهٔ بریطانیه در لندن تألیف ریو طبع سنهٔ ۱۸۸۸ میلادی ص ۱۵۸-۱۵۹،