دیوان شمس/خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو)
  خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو  
  داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو  
  اختران فلک آیند به نظّاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو!  
  من و تو، بی من‌وتو، جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو  
  طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو  
  این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو!  
  به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو