| | | | | | |
|
یک شبی محمود دل پر تاب شد |
|
میهمان رند گلخن تاب شد |
|
|
رند بر خاکسترش بنشاند خوش |
|
ریزه در گلخن همیافشاند خوش |
|
|
خشک نانی پیش او آورد زود |
|
دست بیرون کرد شاه و خورد زود |
|
|
گفت آخر گلخنی امشب ز من |
|
عذر خواهد من سرش برم ز تن |
|
|
عاقبت چون عزم رفتن کرد شاه |
|
گلخنی گفتش که دیدی جایگاه |
|
|
خورد و خفتم دیدی و ایوان من |
|
آمدی ناخوانده خود مهمان من |
|
|
گرد گر بار افتدت، برخیز زود |
|
پس قدم در راه نه، سر نیز زود |
|
|
ور سرما نبودت میباش خوش |
|
گلخنی گو ریزهای میپاش خوش |
|
|
من نه بیش از تو نه کمتر آیمت |
|
من کیم تا من برابر آیمت |
|
|
خوش شد از گفتار او شاه جهان |
|
هفت بار دیگرش شد میهمان |
|
|
روز آخر گلخنی را گفت شاه |
|
آخر از شاه جهان چیزی بخواه |
|
|
گفت اگر حاجت بگوید آن گدا |
|
شاهش آن حاجت بگرداند روا |
|
|
شاه گفتش حاجتت با من بگو |
|
خسروی کن، ترک این گلخن بگو |
|
|
گفت حاجتمند آنم من که شاه |
|
هم چنین مهمانم آید گاه گاه |
|
|
خسروی من لقای او بس است |
|
تاج فرقم خاک پای او بس است |
|
|
شهریار از دست تو بسیار هست |
|
هیچ گلخن تاب را این کارهست |
|
|
با تو در گلخن نشسته گلختی |
|
به که بیتو پادشاهی گلشنی |
|
|
چون ازین گلخن درآمد دولتم |
|
کافری باشد ازینجا رحلتم |
|
|
با تو اینجا گر وصالی پی نهم |
|
آن به ملک هر دو عالم کی دهم |
|
|
بس بود این گلخنم روشن ز تو |
|
چیست به از تو که خواهم من ز تو |
|
|
مرگ جان باد این دل پر پیچ را |
|
گر گزیند بر تو هرگز هیچ را |
|
|
من نه شاهی خواهم و نه خسروی |
|
آنچ میخواهم من از تو هم توی |
|
|
شه تو بس باشی، مکن شاهی مرا |
|
میهمان میآی گه گاهی مرا |
|
|
عشق او باید ترا کار این بود |
|
آن تو او را غم و بار این بود |
|
|
گر ترا عشق است، از وی خواه نیز |
|
دست ازین دامن مکن کوتاه نیز |
|
|
دل بگیرد زان خویشش بیشکی |
|
بحر دارد، قطره خواهد از یکی |
|