نیرنگستان/جاها و چیزهای معروف

جاها و چیزهای معروف

 

سرو کاشمر - معروف است که زرتشت دو شاخه کاج از بهشت آورد و بدست خودش یکی از آنها را در کاشمر و دیگری را در فارمد از قرای طوس کاشت. این دو قلمه بمرور زمان بی‌اندازه بزرگ و کهن میشوند و مردم به آنها معتقد بوده‌اند. می‌گویند که مرغان بیشمار بر شاخه های آن آشیانه داشته‌اند و در سایهٔ آن جانوران بسیار میچریده‌اند. شهرت این درخت که بگوش خلیفه متوکل عباسی میرسد حکمی به طاهر بن عبدالله که در آنزمان حاکم خراسان بوده مینویسد که درخت سرو کاشمر را که در بست نیشابور بوده بریده بر گردونه ها بنهد و شاخه‌های آنرا در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد بفرستند. دسته ای از زرتشتیان که این حکم میشنوند پنجاه هزار دینار به طاهر وعده میدهند که این درخت را نبرد ولی طاهر درخت را می‌اندازد و بقول نگارنده تاریخ جهان نمای از مدت عمر آن درخت تا سنهٔ دویست و سی و دو (۲۳۲ هجری) هزار و چهار و پنجاه سال گذشته بود ..[۱] و چون آن درخت بیفتاد در آن حدود زمین بلرزید و به کاریز ها و بناها خلل راه یافت و اصناف مرغان بیرون از حد و حصر از شاخسار آندرخت پریدن کردند چنانکه هوا پوشیده گشت و مرغان بانواع اصوات خوش، نوحه و زاری میکردند .. و چون این درخت به یک منزلی مقر خلیفه رسید غلامان ترک شب هنگام بر سر متوکل علیه اللعنه ریخته تن او را پاره پاره کردند[۲].

سیاه سنگ - نام موضعی است در گرگان و در آنجا چشمه ای بهمین نام است که اگر جمعی بجهت آوردن آب با کوزه های متعدد بر سر آن چشمه روند و آب بردارند و برگردند و یکتن از آنها پای بر سر کرمی که بر سر راه آنهاست نهد آب آن مردم در کوزه‌ها تلخ میشود باید بریزند و دوباره رفته آب بردارند و پیشا پیش ایشان یکتن رفته آن کرمها را از پیش پای ایشان دور کند تا ایشان گذشته بمنزل برسند[۳].

چاه باران - بونداد هرمزد کوه جایگاهی است که درو چاهی است چون امساک باران باشد و سالها بی‌آب اهل آن ناحیت سیر بسایند و در آن چاه افکنند از آسمان باران آید و آزموده‌اند که هر که سیر بساید در آنسال بمیرد[۴].

آب مرغان - نام چشمه ایست از کوهسار سمیرم و قمشه و آب آن چشمه را برای دفع ملخ بهر جا برند و به نیت هر ولایت که آن آب برداشته بشود و با کوزه با خود برند مرغ‌هائی که آنها را سار گویند از قفای آن آب روند و چون بدان مکان رسند که آب را در آن پاشیده اند سار بسیار گرد آیند و ملخان را به منقار بدو نیم زنند تا همگی کشته شوند و مزارع ایمنی یابد … . و خود در زمان توقف فارس دیدم که از شیروان بطلب آن آب بفارس آمده بودند و گویند شرط تأثیر آنست که آب را بر زمین نگذارند و بر سه پایه آونگ کنند و گاه برداشتن از چشمه بقفا ننگرند والله اعلم[۵].

گرز رستم - میگویند که رستم وقتی به تهران آمد از بی‌پولی مجبور شد گرز خودش را برای هفتصد دینار گرو گذاشت و نان خرید و در چهار سوق بزرگ برجستگی بدیوار است که گرز رستم مینامند. در اصطلاح نیز گفته میشود: اینجا تهران است و گرز رستم گرو نان.

ملک ری خاکش خوب نیست باین مناسبت که حکومت ری به ابن سعد دادند تا امام حسین را بکشد.

چشمه علی - نزدیک شاه عبدالعظیم را علی با ته عصایش پای کوه زده و چشمه جاری شده.

توپ مروارید - در میدان ارک جلو نقاره‌خانه قدیم توپی گذاشته بودند معروف به توپ مروارید که صاحب کشف کرامات مخصوصاً برای باز کردن بخت، دختر ها را از زیر آن رد میکردند و عقیده عوام بوده که این توپ خودش از بوشهر تا تهران آمده است.

در رشت برای اینکه بخت دختر ها باز بشود آنها را به دباغخانه میبرند و پسر نا بالغ میآید دکمه تنکه آنها را باز میکند بعد قدری از آب دباغخانه بر میدارند میبرند منزل و سرشان میریزند.

منار سر برنجی - برای بخت گشائی دختران در اصفهان دختر ها میروند بالای این منار که در محلهٔ جوباره واقع شده روی پله آن گردو میگذارند و این ابیات را میخوانند:

  منار سر برنجی یه چیزی میگم نرنجی  
  میان من دسته میخواد مرد کمر بسته میخواد.  

و در موقع برگشتن گردو را میشکنند اینکار برای سفیدبختی هم خوبست[۶].

خاتون قیامت - در شیراز دختر ها برای اینکه بختشان باز بشود میروند در خاتون قیامت و دور هاون سنگی (جوغن) که در میان آن بناست میگردند.

شیخ بهائی - در اصفهان حمامی معروفست که شیخ بهائی آنرا طوری ساخته که با یک شمع گرم میشود. شب چهار شنبه دختر ها برای اینکه بختشان باز بشود و زنها برای سفید بختی با جام چهل کلید آب آنرا روی سرشان میریزند.

حمام پنجه علی - در یزد حمامی است باین اسم و معروف است که علی دستش حنائی بوده میخواسته برود بحمام دستش را زده به جرز پهلوی حمام و پنجه ای از سنگ در دیوار گذاشته‌اند میگویند این حمام احتیاج به سوخت ندارد.

قبر پیر پاره دوز - در اصفهان است و به دیوار واقع شده کسانیکه مراد میطلبند سنگهائی آنجاست که روی قبر میسایند اگر آن سنگها به سنگ قبر چسبید مرادشان داده خواهد شد و گره از کارشان برداشته میشود.

در کوه سهند در آذربایجان سقا خانه ای است که دو ظرف یکی طلا و یکی نقره در آنجاست معروفست هر کس آنها را بدزدد دو باره سر جای خودش برمیگردد.

در فومن گیلان نزدیک امامزاده ابراهیم کوه کوچکی است که معروف است در زمان مأمون سرخاب نام حاکم گیلان بوده و باعث قتل امامزاده شده است و بعد از معجزه امامزاده آنشخص بشکل کوه کوچکی سنگ شده و حالا کسانیکه بزیارت امامزاده میروند در مراجعت برای ثواب یک تکه سنگ به آن کوه پرتاب میکنند.

سنگ شیر - در همدان برای اینکه بخت دختر ها باز بشود روغن میبرند و روی سنگی میریزند که شبیه شیر است و از قدیم بوده.

ابودردا - بنای گلی و گنبدی است که سر راه منارجنبان واقع شده و مردم هر حاجتی که داشته باشند به آنجا میروند و آش رشته و آش برگ میپزند و یک آدمک کوچک با خمیر درست میکنند و در آن آش می اندازند که بعد آنرا به آب روان میدهند این آش در خراسان و شیراز هم معمول است در اصفهان بابا قاسم و کاغذگر خانه نیز همین خاصیت را دارند[۷].

گنبد خشتی - مقبره ای است که میگویند امامزاده محمد نامی در آنجا مدفون است این گنبد محلهٔ نوغان مشهد واقع و در عهد شاه عباس ساخته شده برای بر آمدن حاجتها به آنجا یکمن نان و سی سیر ماست نذر حضرت عباس میکنند و این نذر توسط یکی از پیر زنهای کهنه گدا میان فقرا تقسیم میشود.

در محلهٔ چهار باغ مشهد سنگی است که می گویند علامت پنجهٔ امام بر آن میباشد و کوچه ای که سنگ در آن نصب شده کوچه پنجه مینامند مردم در آنجا شمع روشن میکنند و صورت و سایر اعضای خود را به آن میمالند و از آن بهبودی میجویند.

پیر پالان دوز - در مشهد مقبره‌ای است که در زمان سلطان محمد خدابنده بنا شده و در خیابان صفوی در کوچه شور واقع است و در نزد اهالی مجرب میباشد.

شاه غیس - از شنبه اول سال تاسیزده شنبه، آنجا بروند مرادشان داده میشود.

در فارس معمول است روی سنگ گور جوانمردان هیکل شیر در سنگ میتراشند چون شیر علامت زور و نیروست.

در زمان بروز وبا در کرمان و بلوچستان آش قل هوالله برای مادر وبا میپزند و یک من روغن بید انجیر نذر درخت کهور مینمایند[۸].

چشمه غلا دوش - به ارتفاع بیست ذرع در آنجا طاقنماها و حوضخانه و آثار خرابه دارد مشهور است که اینجا قصر ضحاک بوده.

نیاک - نزدیک عسک و آب گرم میباشد دیواری در کوه بنظر میآید که دور آن اطاقهای شبکه دار است معروف است بخانه های دیو سفید که در قدیم با رستم میجنگیده و مدخل آن چاهی است که کنار کوه واقع شده.

در امامزاده شاه یلمون کاشان چاهی در بغل ضریح واقع است که زنها برای خبر شدن از مسافر خودشان نیت میکنند و سر آن چاه میروند و در آن نگاه میکنند اگر تابوت بنظرشان رسید مسافرشان مرده است و اگر صورت خندان دید مسافر زنده است و آب آن چاه شفاست.

در چهار فرسنگی کاشان در کوه سرک و جوشقان قله کوه درخت انجیر کهنی روئیده که آسمان گذار است و این درخت طرف توجه مردم میباشد. متولی مخصوص دارد و هر شب بپائین آن چراغ میسوزانند به آن نذر و نیاز میکنند. معروف است وقتیکه ابو لؤلؤ بطرف کاشان فرار میکرده پای این کوه که میرسد گرسنه‌اش میشود چون کفار او را دنبال کرده بودند و جرئت نمیکرده که در ده برود و بخدا متوسل میشود در آنساعت این درخت پر از انجیر میشود و او باین وسیله سد جوع میکند و بعد به کاشان میرود. برای انجیر این درخت سر و دست می‌شکنند و خواص بسیار برایش معتقدند چوب آنرا همراه بچه میکنند و میوهٔ آنرا هرگاه برای پیدا کردن اولاد زن و مرد بخورند مجرب است.

در زیرزمین مسجد جمعهٔ کاشان چاهی است که مردم معتقدند از آن چاه به مکه راه دارد و دو روز بیشتر راه نیست ولی عجالتاً آن چاه گرفته شده و میگویند که یکروز مردی آمد از آن چاه بگذرد دید زنی مشغول رخت شوئی است آن زن متغیر شد و گفت که چرا مرد نا محرم بی خبر وارد شده است و امر کرد که ازین چاه کسی نرود. آن زن حضرت فاطمه بوده.

در عباس آباد کاشان که پشت مشهد واقع است امامزاده‌ای است که معروف است چند سال پیش دو نفر زن در آنجا گوشواره‌شان گم میشود و قسم میخورند همان ساعت صدای شرق سیلی میشنوند و می بینند که زبان آن زن باد میکند سیاه میشود و از دهنش بیرون می آید و میمیرد. چون در آن مکان معجزه شده آن محل را میخرند و امامزاده میکنند و بدیوار یکطرف عکس حضرت کشیده شده و طرف دیگرش صورت آن زن را با زبان باد کرده اش بدیوار کشیده شده.

افسانهٔ هفتواد - نزدیک شهر کرمان قلعه‌ای است معروف به قلعه هفت دختران و میگویند که در زمان اردشیر پاپکان شخصی در آنجا بوده که هفت دختر داشته و کار آنان چرخریسی بوده. روزی یکی از آن دختران بشهر میرود که پشم بخرد در بین راه درخت سیبی می بیند که باد سیبهای آنرا بزمین انداخته بود یکی از سیبها را بر میدارد و در جیبش میگذارد وقتیکه بر میگردد و مشغول دوک‌ریسی بوده آن سیب در ماسوره چرخش می‌افتد. از آنروز ببعد حاصل کار او روز بروز بیشتر و بهتر می‌شود و از فروش آن در زندگی آنها گشایش بزرگی بهم میرسد. بعد ملتفت میشود می بیند که کرمی در ماسوره چرخ او پیوسته بزرگ میشده میفهمد که از دولت سر آن کرم بوده که به این دارائی و فراوانی رسیده‌اند، پس آن کرم را در صندوقی می‌گذارد و بناز و نعمت او را می پروراند تا بجائی میرسد که پدر دختر از زیادی مال و دولت بخیال یاغیگری می‌افتد و قلعه ای میسازد که هنوز آثار آن باقی است بنام قلعه دختر. اردشیر پایکان برای سرکوبی او از پارس بطرف قلعه دختر قشون میکشد و جنگ سختی در میگیرد. ولی اردشیر در همه جنگها شکست میخورد و سبب شکست آن بوده که صندوق کرم را پدر دختر جلو لشکر دشمن میآورده و از برکت آن بر دشمن چیره میشده. تا اینکه اردشیر نیرنگی بفکرش میرسد، مقداری شراب با خودش بر می‌دارد و بلباس چوپان نزدیک قلعه میرود و نی میزند و به پاسبانان قلعه شراب میدهد و در ضمن از آنها مکان صندوقی که در آن کرم گذاشته شده میپرسد. همینکه مست میشوند و بخواب میروند، اردشیر سر صندوق میرود و با شمشیرش کرم را میکشد و روز بعد قلعه را فتح میکند و بمناسبت آن کرم شهری که در آنجا بنا میشود کرمان نامیدند[۹].

چنار امامزاده صالح - می گویند در قدیم تجریش ده کوچکی بوده و پیر زن فقیری از اهالی آنجا با بچه های زیاد زندگی میکرده است شب عید نوروز همه ده چراغانی بوده وهمهٔ بچه ها لباس نو پوشیده بودند و خوراکیهای خوب داشتند مگر خانهٔ آن پیر زن که سوت و کور بود. یکی از آن بچه ها از پیر زن لباس نو میخواهد پیر زن برای اینکه دلش نشکند می گوید که غصه نخور فردا برای شما هم میآورند. دست بر قضا پیر مرد همسایه شان از روی بام میشنود، دلش میسوزد و میرود مقداری شیرینی و پارچه میآورد و در دالان خانه پیر زن می‌گذارد. همینکه پیر زن آنها را می بیند دعا میکند که انشاءِالله هر کس این ها را آورده هزار سال عمر بکند. آن پیر مرد در همان روز یک قلمه چنار در خانه اش کاشته بود، سالها می گذرد و آن قلمه بزرگ میشود و بعد خود آنمرد هم بمسافرت میرود. روزی یکی از اهالی تهران در خانه او مهمان بوده از تجریش و چنار بزرگ آنجا صحبت بمیان می آید آن پیر مرد اقرار میکند که آن چنار را او کاشته است و از دعای پیر زن او و درخت هزار سال عمر خواهند کرد.

سیاه گالش - نام چوپان جنگلی است که نیمه‌وحشی است و با سایر مردم آمیزش ندارد و گلهٔ گاو وحشی دارد و محلی که او زندگی میکند باین اسم معروف است که پناهگاه جانوران میباشد و در آنجا نباید بحیوانی آزار برسانند و یا شکار کنند و کسیکه جرئت این گستاخی را بکند سیاه گالش پاداش او را میدهد چه بسیار دیده شده شکارچیان بی‌اعتقاد که بدنبال جانوران آنجا رفته‌اند مردهٔ آنها پیدا شده و یا به جانوری آزار رسانیده و بد بختی دامن گیرشان گشته. در ضمن معروف است که روز جمعه بازار، سیاه گالش بشکل پیر مردی آمده و کره میفروشد هر کس از کرهٔ او بخرد هرگز تمام نمیشود و پیوسته آن کره ری میکند ولی بمحض اینکه بکسی ابراز بکند که کره او ری میکند یا مال سیاه گالش است فوراً دبهٔ کره او خشک میشود.

شهر نیریز - معروف است که شاگردان افلاطون از او میپرسند آیا داروئی هست که پس از مرگ انسان دو باره زنده بشود. افلاطون دستوری به آنها میدهد که پس از مرگش آن داروها را بهم آمیخته روغنش را بگیرند بعد نعش او را در حمام ببرند و آن روغن را بتن او بمالند تا زنده بشود. بعد از مرگش افلاطون را شاگردانش میبرند در حمام و مطابق دستور او رفتار می کنند. در آن لحظه‌ای که داشته دو باره جان میگرفته ندائی از غیب میآید که نریز ولی خود افلاطون میگفته بریز درین بین طاق حمام پائین میآید و خرابهٔ آن حمام در نیریز واقع است و سالی یکبار از آنجا ندا میآید: نریز بریز.

مورچه خور - میگویند وقتی که قشون اسلام بمورچه خور میرسد حکم بمورچه ها میشود که قشون کفار را بخورند[۱۰].

مازندران - امیرالمؤمنین غذا خورده و سفره خودش را در مازندران تکان داده از اینجهت مازندران با برکت است.

کاشان - معروف است که مالک اشتر میخواسته جهنم بسازد اعلان میکند که گرمترین محل دنیا را باو نشان بدهند کاشان را باو معرفی میکنند و برای عذاب مردم میفرستد همهٔ عقربها و مارهای دنیا را در آنجا جمع آوری میکنند ولی عمرش کفاف نمیدهد و از اینجهت عقرب و مار در کاشان زیاد است.

کیگا - اهالی کیگا (دهی است سر راه فرح زاد به امامزاده داود) چپ هستند و علتش اینست که وقتی امامزاده داود فرار کرده به آنها سپرده که مکان او را بدشمن نشان ندهند کفار که میرسند از آنها پرسش میکنند اهالی کیگا نشانی امامزاده داود را نمی‌گویند ولی چشمشان را به آنطرف چپ میکنند و از آنوفت چشمشان چپ میماند.

داستان شهربانو - بی‌بی شهربانو وقتیکه از دست کفار فرار کرده بخاک ری رسیده خود او سوار ذوالجناح بوده و دخترش بی‌بی زبیده پشت او ترک اسب نشسته بوده و آبستن بوده است در میان راه این شعر را مردم از تعجب میخوانده‌اند:

ای خداوند مانده ام در فکر،

دخترش حامله و مادر بکر.

کفار که نزدیک میشوند شهر بانو به زبیده میگوید تو اهل بیت عصمتی دست کفار بتو دراز نمیشود تو پیاده شو تا ذوالجناح بهتر بتواند برود او پیاده میشود و شهر بانو فرار میکند تا به کوه میرسد و همینکه نزدیک بوده بدست دشمن بیفتد، نصیحت شوهرش را بیاد میآورد که گفته بود همینکه کفار بتو نزدیک میشوند بگو یا هو، مرا در یاب. ولی از ترس اشتباهاً میگوید: یا کوه مرا در باب. در هماندم کوه دهن باز میکند و شهر بانو با اسب میرود در کوه، فقط یک تکه از چار قدش از کوه، بیرون میماند. کفار که میرسند آنرا می‌بینند ولی چون تنگ غروب بوده سه تا سنگ روی آن تکه چارقد نشانه می‌گذارند تا فردایش کوه را بشکافند ولی روز دیگر بقدرت خداوند تمام کوه سه سنگ سه سنگ رویهم گذاشته شده بوده بطوریکه کفار نشانی خودشان را گم میکنند و هنوز هم زوار که میروند به بی بی شهربانو نیت که میکنند سه تا سنگ را روی هم میگذارند.

همینکه کفار بر میگردند یک زن و شوهر سر غیبگاه بی‌بی شهربانو متولی میشوند به زن متولی از غیب وحی میشود که هر شب جمعه یک دیگ آب تمیز و یک قطیفه و یک قالب صابون بدون اینکه کسی بداند پشت در مقبره بگذارد. آن زن اینکار را میکند و صبح می‌بیند روی حوله یکمشت پول نقره گذاشته شده آن زن پولها را بر میدارد و هر شب جمعه اینکار تکرار میشود و با این پول زندگی میکند. این زن یک پسر داشته که برایش عروسی میکند و در هنگام مرگ به عروسش وصیت میکند که هر شب جمعه دیگ آب و قطیفه را پشت مقبره بگذارد. پس از مرگ او عروسش اینکار را ادامه میدهد ولی یکشب جمعه شوهرش سر میرسد و از اینکار آگاه میشود. نصف شب دختر با شوهرش پشت در می‌ایستند وقتی که بی‌بی مشغول آب تنی بوده ملتفت میشود که پشت در مرد است ندا میآید: آدمیزاد کور شو و مرا نبین. آن مرد فوراً کور میشود. بعد ازین قضیه آن زن این کار را ادامه میدهد و از قرار معروف هنوز زنده است. ازین رو مرد نباید وارد ضریح بی بی شهر بانو بشود.

گنبد سبز - مقبره ای است واقع در محلهٔ ارک مشهد که حلقه درویش‌ها و تریاکیان و حشیشی‌ها در آنجا تشکیل میشود و معروف است که (مؤمن) نامی در آنجا مدفون است و درویشها اعتقاد کامل به آنجا دارند. یکی از حشیشی‌ها در وصف این مکان لاهوتی گفته است:

(حشیشستان مشهد گنبد سبز است، ای مؤمن!)

هارون ولایت - مقبرهٔ قدیمی است که در اصفهان که از قرار معلوم یک نفر یهودی در آن دفن است و محل اعتقاد عوام میباشد. مکرم اصفهانی اشعاری راجع به آن گفته که چند بیت آن اینست:

یا هارون ولات معجزه رو گر و گرش کن.

خشت و لحد ملانصیر رو آجرش کن.

این رودخونه یه معدن ریگس درش کن.

که من هارون ولاتمکه من لوطی و لاتم

آن بز که به پا قلعه بسی معجزه‌ها کرد.[۱۱]

ای هارون ولات آن بزچی را شترش کن.

آن زن که بدور حرم تو میزند لاس.

از توی حرم مش نخوچی پر چادرش کن.

که من هارون ولاتمکه من لوطی و لاتم..

طاق علی - محلی است نزدیک کرمان در بالای کوه که یا علی بزرگ در سنگی حک شده. پائین کوه چشمه‌ای است و درخت کهنی در آنجاست که به آن قندیل آویزان کرده‌اند و دخیل بسته‌اند معروف است که علی آمده از آنجا بگذرد با شمشیرش کوه را از میان دو نیم کرده.

سنگ سیاه - نزدیک مراغه سنگی باین اسم معروف است که زنها برای اینکه بچه‌شان بشود از زیر آن رد میشوند و هر گاه مرادشان بر آورده شود آن سنگ خود بخود میلرزد.

تبریز در محلهٔ چرنداب در امام زاده ای زنجیری آویزان است، زنها نیت میکنند و آن زنجیر را میکشند هر گاه در موقعی که آنرا رها میکنند بدور خودشان بگردند مرادشان داده میشود.

آب ماهی - قبر سعدی سیر گاه اهل شیراز است و در آنجا قناتی است که آب آن خواص بسیار دارد، باطل سحر میباشد و آب تنی کردن در آن طرف توجه عامه است.

دروازه تنگ الله اکبر - محل اعتقاد اهالی شیراز است و روز اول ماه همهٔ مردم باید از زیر آن رد بشوند. در بالای آن قرآنی است که معروف است خود آن ۱۷ من وزن دارد و هر ورق آن نیز ۱۷ من وزنش است[۱۲].

چاه مرتاض علی - در شیراز قبری است که در گودال واقع شده برای مراد و سلامتی شب چهار شنبه در آنجا دیگ جوش میخورند و سنگی بغل دیوار است که روی آن مهر نماز میگردانند اگر مهر روی سنگ چسبید مرادشان داده میشود.

بابا کوهی - در شیراز واقع شده و معروف است هر کس آنجا ساز بزند صدمه می‌بیند.


  1. این حساب خیلی نزدیک بحقیقت بنظر می‌آید زیرا برحسب سنت زرتشتیان از ظهور زرتشت تا مرگ یزدگرد (۶۵۲ میلادی) ۱۲۳۰ سال شمسی طول کشید (نامهٔ تنسر ص ۷۰ دیده شود) و بنابراین از ظهور زرتشت تا سال هجرت ۱۲۰۰ سال میشود و بعلاوه ۲۳۲ سال دیگر که هفت سال اختلاف قمری و شمسی را از آن حذف کنیم ۱۴۲۵ سال میشود که با عدد مذکور فقط ۲۵ سال تفاوت دارد.
  2. فرهنگ انجمن‌آرا.
  3. قابوس نامه.
  4. تاریخ طبرستان.
  5. انجمن آرا، چشمه سار نزدیک قزوین همین اشتهار را دارد.
  6. اصطلاح: با دمش گردو میشکند. پا منار تهران نیز دارای همین خاصیت است در آنجا شمع روشن میکنند و نذر و نیاز میکنند.
  7. ۱- یک ابودردا هم با همین خاصیت در کاشان است.
  8. میرزا آقاخان کرمانی.
  9. ۱- کارنامهٔ اردشیر پاپکان ص ۳۲-۴۴ شاهنامهٔ فردوسی چاپ خاور چ۴ ص ۱۰۴-۱۱۴.
  10. بقول یکی از رفقا Inferiority Complex رجوع شود به اصفهان نصف جهان ص ۱۵ چاپ نخست.
  11. بز پاقلعه بزی بوده که در اصفهان شاخ او را طلا گرفته بودند و به آن خیلی احترام میگذاشته‌اند بطوریکه آزادنه در خانه‌ها میرفته. معروف بوده که این بز بست نشسته بوده.
  12. یکی که قرآن مزبور را دیده میگوید بخط حسن‌بن بویه است (بهمین سبب باسم امام حسن نسبت میدهند) وسه چهار من هم بیشتر وزن آن نیست.