دیوان کامل وحشی بافقی/دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها

۲۶

  دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها بنومیدی کشید آخر[۱] همه امیدواریها  
  رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی مکن جانا که هست این موجب بی‌اعتباریها  
  باغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم عجب نبود اگر چون شمع[۲] دارم اشکباریها  
  بسد خواری مرا کشتی وفاداری همین باشد نکردی هیچ تقصیر، از تو دارم شرمساریها  
  شب غم کشت ما را یاد باد آن روز خوش[۳] وحشی  
  که میکرد از طریق مهر ما را غمگساریها  


  1. چ: بدل شد آخر.
  2. چ: ابر.
  3. چ: آن روزها.