دیوان کامل وحشی بافقی/قصه می خوردن شبها و گشت ماهتاب

۲۸

  قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب هم حریفان تو میگویند پیش از آفتاب  
  آگهم از طرح صحبت[۱] تا شمار نقل بزم گر نسازم یک بیک خاطر نشانت بی‌حساب  
  مجلسی داری و ساغر میکشی تا نیمشب روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیمخواب  
  باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب می‌خورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب  
  وحشی دیوانه‌ام در راستگوییها مثل  
  خواه راه[۲] از من بگردان خواه رو از من بتاب[۳]  


  1. چ: وضع مجلس.
  2. چ: رو.
  3. چ: متاب.