کلیات سعدی/بوستان/باب چهارم/یکی در نجوم اندکی دست داشت

حکایت

  یکی در نجوم اندکی دست داشت ولی[۱] از تکبر سری مست داشت  
  بر کوشیار آمد از راه دور دلی پر ارادت سری پر غرور  
  خردمند ازو دیده بر دوختی یکی حرف در وی نیاموختی  
  چو بی بهره عزم سفر کرد باز بدو گفت دانای گردنفراز  
  تو خود را گمان بردهٔ پر خرد انائی که پر شد دگر چون برد؟  
  ز دعوی پری زان تهی میروی تهی آی تا پر معنای شوی  
  ز هستی در آفاق سعدی صفت تهی گرد و باز آی پر معرفت  


  1. ولیک.