کلیات سعدی/غزلیات/ای که بر دوستان همی‌گذری

۵۴۴ – ط

  ای که بر دوستان همی گذری تا بهر غمزهٔ دلی ببری  
  دردمندی تمام خواهی کشت یا برحمت بکشته مینگری[۱]؟  
  ما خود از کوی عشقبازانیم نه تماشاکنان رهگذری  
  هیچم اندر نظر نمی‌آید تا تو خورشیدروی در نظری  
  گفته بودم که دل بکس ندهم حذر از عاشقی و بیخبری  
  حلقهٔ گرد خویشتن بکشم تا نیاید درون حلقه پری  
  وین پری پیکران حلقه بگوش شاهدی میکنند و جلوه گری  
  صبر بلبل شنیدهٔ هرگز چون بخندد شکوفهٔ سحری؟  
  پرده داری بر آستانهٔ عشق میکند عقل و، گریه پرده‌دری  
  چو خوری دانی ای پسر غم عشق تا غم هیچ در جهان نخوری  
  رایگانست یکنفس با دوست گر بدنیا و آخرت بخری  
  قلمست این بدست سعدی در یا هزار آستین دُرّ دری؟  
  این نبات از کدام شهر آرند؟ تو قلم نیستی که نی شکری  


  1. نسخه‌های جدید: تا برحمت بکشتهٔ نگری.