مکنت آنچیزی است که بتوان آنرا با چیز دیکر مبادله نمود این تعریف بآسانی فهمیده میشود در صورتیکه شخص بخاطر بیاورد که بعضی چیزها هست که اکر چه مفید و لازم است مکنت حساب نمیشود مثلا هوائیکه در آن تنفّس مینمائیم واجبترین چیزهاست امّا داد و ستد نمیشود کسی نمیکیرد و در عوض آن چیزی نمیدهد همه کس از آن بقدر ضرورت و لزوم بدون زحمت و قیمت دارد و بمصرف میرساند پس نمیتوان آنرا مکنت حساب کرد و همینطور است نور آفتاب و در بعضی امکنه حال آب ولی در جاهائیکه بقدر کفایت از آن یافت نشود و رودخانه و شطّی از کنار یا وسط شهر نکذرد و یا چشمهسار و انها را طبیعی در حوالی آبادی جاری نباشد و مردم محتاج بحفر قنوات و اجرای میاه باشند و صاحبان قنات و آب از دیکران در بهای این مایع چیزی دریافت کنند آنجا البتّه آب مکنت است بسا اشخاص در حقیقت مکنت سهوهای عظیم کردهاند از جمله پیش ازینها همه کس کمان میکرد مکنت و پول یک معنی دارد ازین رو مکنت هر مملکتی را که میخواستند بسنجند برآورد طلا و نقره آنرا میکردند و برای تجارت مشکلات میتراشیدند تا نکذارند پول از مملکت بیرون رود و شاید این اشخاص در این اشتباه خود معذور باشند مثل آنهائیکه اثر چیزی را خود آن چیز فرض نمودهاند و منشاء و جهت سهو آنها که پول را مکنت دانستهاند اینست که دیدهاند اغلب مکنت را بپول برآورد مینمایند مثلاً میکویند دخل فلان دولتمند در سال ده هزار تومانست و فلان مملکت پنجاه کرور مداخل و مخارج دارد این تقریب و هزار چیز دیکر نکذاشته است حقیقت پول درست معلوم شود پس برای درست فهمیدن مطلب بهتر آن است که بتاریخ رُجوع نمائیم و بهبینیم آنوقتیکه ملل با مسکوکات
برگه:اکونومی پلتیک.pdf/۴
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
(۳)