التفاتی که درباره هیچکس از نزدیکان و مقربان و امنای حضرت نکرده بودند درباره او مبذول فرمودند و آفتابه و لگن مینا باو عنایت فرمودند؛ از بسکه امنای دولت را با او مراسم دوستی و محبت ملحوظ بود و در میانه ایشان و ایلچی رابطه خصوصیت بیحد و نهایت مستحکم شده در مفارقت او زیاده از حد اندوهگین و ملول بودند. گر چه از مملکت ایران معاودت نمود، اما هوس ملاقات او را همواره طالب باشند و آرزوی دیدار او از دلها نرفت و فیالواقع جای آن داشت، چه در مراتب انسانیت و آداب ذاتی نقص نداشت و رایت وفا و مردمی و حقوق در مضمار مصادقت میافراشت. القصه نامه دوستانه هم بدولت انگلیس مرقوم و مصحوب او ارسال داشتند، میرزا ابولحسنخان شیرازی را هم مأمور بسفارت روس ساخته مقرر داشتند که براهنمایی و استصواب ایلچی مشارالیه در دولت روس آنچه باید و شاید و صلاح داند بظهور رساند تا مطالب منظور دولت ایران مقرون بحصول گردد ایلچی مشارالیه مستر موریه را که نایب او بود مأمور بتوقف ایران ساخته دستورالعمل مبسوط باو داد و خود عازم گردید که از راه پطرزبورغ روانه مقصد شود، تا در عرض راه اول سردار روسیه را در تفلیس ملاقات نموده تمهید مقدمه معهود نموده ثانیاً در پطرزبورغ، باتمام مهام میرزا ابولحسنخان و حصول مرام دولت ایران از دولت روس حسبالتعهد خود کوشیده بعد از حصول خاطرجمعی از این رهگذر عازم مقصد خویش شود و از دارالخلافه طهران الا آخر ولایت ایروان هم در عرض راه آنچه لازمه اعزاز و تعظیم و اکرام و تجلیل بود از جانب بزرگ و کوچک اهالی ولایات نسبت بایلچی مشارالیه معمول گشت و اتفاقاً در روز ورود نایبالسلطنه به تبریز ایلچی مشارالیه نیز وارد و مورد التفات بینهایت آن حضرت گشته عازم مقصد گردید[۱].»
سر گوراوزلی در مقابل این همه محبتها که از شاه و نایبالسلطنه عباسمیرزا و صدراعظم ایران دیده بود که قسمتی از آن در بالا ذکر گردید، خود کتابی تحت عنوان شرح حال عدهٔ از شعرای ایران[۲] نوشته است که در آن کتاب