برگه:تاریخ روابط ایران و انگلیس (جلد۱).pdf/۲۲۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۱۳

قشون کشی کند.

در این هنگام است که دیگر ناپلئون ذلیل و بیچاره شده است. بورین منشی مخصوص او که مکرر در نوشتن این قسمتها از کتاب او استفاده شده در این موقع گوید:

«ناپلئون طفل آزادی بود، ملت فرانسه و همه چیز او مدیون بدین آزادی است، ولی او آن آزادی را رها نمود و از آن دوری جست، اینک خود نیز در دنبال آن دارد از بین میرود.

دیگر آن مظفریت‌های باشکوه گذشت و هرگز برای او عودت نخواهد نمود، عجز و التماس ژوزفین هرگز از یاد من نمیرود که در روزهای اولیه با عجز و ندبه به ناپلئون میگفت:

بناپارت، بناپارت، من التماس میکنم و استدعا مینمایم خیال پادشاهی را از سر بیرون کن و خود را پادشاه فرانسه مکن.

درست است که امروز بناپارت امپراطور است. ولی نه آن امپراطوریکه همیشه شرایط صلح را بدشمنان مغلوب خود تحمیل مینمود، دیگر آن امپراطور نیست، بناپارت امروز از دشمنان خود تقاضای متارکه جنگ میکند و مورد قبول واقع نمیشود؛ نماینده او را بیست روز در پست‌های نظامی دشمن معطل میکنند تا باو اجازه عبور بدهند.»

سال ۱۸۱۴ شروع گردید. در دو هفته اول ماه ژانویه یک ثلث از خاک فرانسه بتصرف قوای متحدین درآمد، مقام ناپلئون روزبروز متزلزل‌تر میشد و عده دشمنان او زیاده میگشت و فشار آنها محسوس‌تر میشد؛ دیگر قطعی بود که او را از تخت امپراطوری فرانسه پائین خواهند آورد.

ناپلئون تمام این خطرات را با فکر مآل‌اندیش خود ملاحظه مینمود و تقریباً خود را در مقابل عاجز و زبون مشاهده میکرد. یکی از وسایل دیگر که ناپلئون در آخرین وهله برانگیخت، احضار گارد ملی بود که دفاع شهر پاریس را بعهده آنها واگذار نماید و تمام صاحب‌منصبان ارشد آنها را بقصر خود دعوت کرد و در حالیکه