که هر دو هم کراراً بسهولت بهند تاخته و بر آن استیلا یافته بودند اینک در پشت سرحدات هندوستان با قوای مستعدی حاضرند و هر آن میتوانند بهند حمله کنند و دست انگلیسها را از آن مملکت پرنعمت کوتاه نمایند. در اینصورت اینها برای سیاست شرقی انگلستان خطرناک بودند، بعلاوه اوضاع این زمان نیز در هندوستان بحال دولت انگلیس مساعد نبوده و دولتهای هندوستان تا اندازهای به نیات باطنی انگلیسها پی برده و فهمیده بودند که انگلیسها خیال دارند تمام هندوستان را قبضه کنند و حکومتهای بومی را از بین ببرند. این بود که در داخله هندوستان نیز سکنه آن بر ضد انگلیسها بودند و دنبال کمکهای خارجی میگشتند که با ایشان مساعدت مادی نمایند و مکرر نمایندگان آنها برای همین مقصود بدربار ایران آمد و شد میکردند.
زمانشاه یکی از آنها بود که از هندوستان دعوت میشد و خود نیز سودای جهانگیری داشت. بنابراین انگلیسها بهر قیمتی که بود مایل بودند از خطرات زمانشاه جلوگیری کنند و دنبال وسیله میگشتند. بالاخره آن وسیله را پیدا نمودند و آن فتحعلیشاه و دربار او بود.
برای دولت انگلیس لازم بود که این دو مملکت اسلامی را که صاحب قوه نیرومند ذاتی میباشند بجان هم اندازد که خود از خطرات خارجی ایمن شده بتواند بر شهریان داخلی هند غلبه کند.
انگلیسها با قرار مصنفین خودشان در آن اوقات فقط و فقط بزور رشوه[۱]
- ↑ جان ویلیام کی مینویسد:
«ملکم مأموریت داشت از دو طریق با ایران وارد مذاکره شود: –اول اینکه سالی سه یا چهار لک روپیه برای مدت ۳ سال بدولت ایران بدهد. طریق دوم با دادن رشوه «Bribe» بشاه و وزراء او آنها را با خیالات خود همراه گرداند. ملکم طریق اخیر را اتخاذ نموده در کیسه پول را باز کرد و بمقصود خویش نائل شد. هر اشکالی در تحت تأثیر و لمس طلای انگلیس بطور معجزه مانندی از میان برداشته میشد. جلد اول صفحه ۷»
ملکم گوید:
بقیه پاورقی در صفحه بعد