مینمود ولی در باطن با او مثل یک آدم ولگرد و پست معامله میکرد.
در ملاقات محرمانهٔ که بین نماینده ایران و فرمانفرمای کل هندوستان اتفاق افتاد هیچ صحبت از سیاست بمیان نیامد و فقط مذاکره راجع به مسائل مالی بود که نماینده مختار ایران از حکومت هندوستان مطالبه میکرد ولی نماینده ایران فراموش کرده بود که زمان تغییر نموده، حال دیگر اوضاع و احوال مثل اوضاع و احوال سال اول قرن حاضر یعنی سال ۱۸۰۰ نیست.
وقتیکه فرمانفرما باو حالی کرد که او طلبکار نیست بلکه یک لک روپیه هم بدهکار است لرزه بر اندام وزیر مختار ایران افتاد و نزدیک بود از پای در آید.
مدتی محمد نبیخان در هندوستان معطل و سرگردان بود تا بالاخره بطور صریح باو گفته شد که بهیچوجه با دولت ایران داخل در قرارداد نخواهند بود. نماینده ایران ناچار در اول ژانویه ۱۸۰۷ با دست خالی از هندوستان حرکت نموده بایران مراجعت کرد و فتحعلیشاه را بکلی از مساعدت انگلیسها مأیوس نمود.»[۱]
همین مصنف در صفحه ۴۵ جلد اول کتاب خود گوید:
«در سال ۱۸۰۰ که ملکم وارد ایران شد و آن عهدنامه تعرضی و دفاعی را با دولت ایران منعقد نمود عمال فرانسه خیلی سعی و کوشش نمودند که حسنظن و عقیده شهریار ایرانرا نسبت بانگلیسها متزلزل کنند ولی ممکن نشد باز فرانسویها مأیوس نشدند و مکرر اقدام نمودند تا اینکه دربار ایران بعبارت ذیل بآنها جواب آخری را داد:
(اگر خود ناپلئون هم وارد طهران بشود اجازه ورود بحضور قبله عالم داده نخواهد شد.)
این بود علاقه شهریار ایران به عهد و پیمان خود. اما دولت انگلیس و حکومت هندوستان ایران را فراموش نمودند و بخواهشهای آن بیاعتنائی کردند و نماینده پادشاه ایرانرا مأیوس مراجعت دادند. بالاخره کار بجائی رسید که شاه