۳۵
دیگر مبدّل کرده که بعد از آن عظمت و جلال کارش باین جا کشیده و مملکت درجه سیّم شده است؟
پس باید اعتراف کرد که مطلب ساده نیست و پیچ و خم بسیار دارد و بلای عظیم آنست که فکلی علم فروش دروغگوی بی صبر میخواهد بی هیچ دانش و هنری هر چه زودتر مشهور و پولدار و صاحب مقام و منصب گردد و باصلاح کردن جمیع امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و علمی و ادبی و دینی و تربیتی بپردازد و غافل از تمدّن حقیقی اروپا و بیخبر از تاریخ دوهزار و پانصد سالهٔ ملّت ایران، راهنما و مرشد و مقتدای ما شود و چیزی را که نمیداند بزبان سر و پا شکسته وصف کند و دقائقش را بما بفهماند. ثمرهٔ این حیلهگری و دروغگوئی آنست که امروز قدر و منزلت تمدن اروپائی هم در ایران کم شده و هموطن فکلی از او جز رقص و قمار و نوشتن کاغذ و مقالهٔ پر از غلط چیزی دیگر چشم ندارد و بمدرسهٔ فرنگی که بچنین اشخاص بیمایهٔ بیکاره تصدیقنامه میدهد نیز میخندد.
این فرنگستانی که فکلی از آن حرف میزند کجاست؟ در کدام مملکت فرنگ کسی که زبان مادری خود را نداند میتواند در تجارتخانهای منشی یا دفتردار شود؟ در کدام مدرسهٔ ابتدائی ده فرنگی بنظیر این استادان و مدعیان علم و معرفت که از نوشتن یک کاغذ بیغلط هم عاجزند شغل معلّمی میسپارند؟ کدام صاحب منصب فرنگیست که خود را از تربیت یافتگان بشمرد و از زبان و اصول آثار ادبی و از جزئیات وقایع مهمّ و جنگهای بزرگ مملکت خویش و از کلیّات تاریخ عالم بی خبر باشد؟ در کدام کشور متمدّن عالم شرط سیاست شناسی معرفت بعلم «گل و مل» و آشنائی «بفن دقیق» شلوار شناسیست و هر که بجا و بیجا برای این