برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۱۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
خاطرات و خطرات
۹۷
 

نیات او را از دستخطها که گراور کرده‌ایم توان دانست و به نزدیک ترین رجال اعتماد نداشت، حشمت همسایه‌ها چشم همه را گرفته بود، همه سرسپرده بودند.

با توجهی که ناصرالدین شاه به تعالی ملت و دولت داشت و موانعی که در کار میدید میشود گفت شاهی بود مستأصل و اواخر مأیوس. رحمة الله علیه

در قضیه شیخ عبیدالله ناصرالدین شاه در تأسف برقتل میرزا تقی خان امیرکبیر مکرر این قطعه را خوانده است:

  مرد خردمند هنرپیشه را عمر دو بایست در این روزگار  
  تا به یکی تجربه آموختن در دگری تجربه بردن بکار  
ناصرالدین شاه در شکارگاه صرف عصرانه و چای

در حفظ آداب و سادگی زندگی به گراور دو مجلس قناعت کردیم.

یکی نایب السلطنه در حوزه کار شاه و شاهزاده و وضیع و شریف، ارباب و رعیت روی زمین می‌نشستیم این فضولات بعنوان مبل لازم نبود، باطاق میهمانخانه، دفتر خواب، ناهارخوری حاجت نداشتیم سه تخته نمد و یک قالی اطاق را قابل سکنی میکرد. امروز میز و تخت و صندلی فضای اطاق را گرفته و به تناسب در همه مراتب تکلفات افزوده، همه مایه دردسر و مخارج بیهوده «کاین منم طاووس علیین شده»

ورود مظفرالدین شاه
۲۴ ذیحجه ۱۳۱۳
مظفرالدین شاه به پیشکاری عین الدوله[۱] وارد شد، صنیع‌الدوله و من بقزوین رفتیم و شرفیاب شدیم، از صحبت‌های شاه جدید بوی توجه به تجدد میآمد و بر امیدواری میافزود. غالبا به زدن کبوتر و کلاغ میگذشت، فرمایشاتی هم در پرده میکردند پس از ورود، کار به امین السلطان قرار گرفت، حکیم الملک، سید بحرینی، بصیرالسلطنه، امیر بهادر، در مزاج شاه نفوذ دارند حکیم‌الملک را حافظ مزاج خود میداند، امیر بهادر را حافظ جان خود، سید بحرینی را مستجاب الدعوه، بصیرالسلطنه طرف محبت، همه دست پاچه به چپ و راست میزنند و عجله غریبی در استفاده دارند.

انگشت درباریها بود یا فکر امین السلطان که همدستی داشته باشد، در صدد برآمد فرمانفرما را که در کرمان بود بخواهد، صاحب اختیار گفت دو نوبت از طرف امین السلطان اجازه احضار فرمانفرما را خواستم شاه نپذیرفت، نوبت سوم فرمودند امین السلطان این پسره را نمیشناسد، بیاید. اما کاسه و کوزه را برهم خواهد زد، فرمانفرما داماد شاه است و خواهرش در خانه شاه. خواستندش آمد و کاسه و کوز را هم برهم زد، امین السلطان هرچه بود در عرض بیست سال پیش دست ناصرالدینشاه تربیت


  1. از تلگرافاتی که از تبریز و بین راه در جواب مطالب میرسید پدرم تعجب میکرد بتصور اینکه رأی و صوابدید مظفرالدین شاه باشد و قلم عین الدوله بود. حتی شبی فرمودند کانه سلطنت قلب ماهیت میکند.