بسم الله الرحمن الرحیم
در مقدمهٔ کتاب تحفةالآفاق که در جغرافیا و تاریخ شروع کردم و قسمت اروپا انجام یافت دو بیت از گفتهٔ خود یاد کردهام:
یکی کاروانخانه است این سرای | که این را بدان داد بایست جای | |||||
گرت بر نیاید ز کف هیچ کار | یکی باد بودی بدر برنگار |
میرزامحمد حسین گرکانی معروف به شمسالعلماء ربانی تخلص گفت همین است که درها را نقش و نگار کردهاند لهذا آنچه بر در مینگارند در این اوراق نوشتم که بدرب کاروانسرا زحمتی نداده باشم.
منزل ما در چال میدان بودهاست هیچ چیز از آن بخاطرم نمانده. بخاطر دارم که حاج محمد قلیخان شاطرباشی صارمالملک با والده دختر شاهرخ بک خویشی داشت و با او همسایه بود روزی در منزل او مهمان بودیم لاکپشت بزرگی داشتند که من سوار آن میشدم و نشاطی داشتم لاکپشت بزرگ با من کوچک بجای خود شش ساله بودم که پدرم آن منزل را ترک کرد بتشویق یحییخان آجودان مخصوص باغ ملکالکتاب رشتی را خرید روبروی باغ الله قلیخان ایلخانی که حال بانک ملی است و به سفارت آلمان فروخته شد عمارتی در زاویهٔ روبروی بانک ملی داشت و ده دوازده هزار ذرع زمین در شش هزار تومان به اقساط خریداری شد که نصف آنرا پدرم برداشت و نصف آن را عمو نیرالملک قطعهای هم به محمد حسینخان ادیبالدوله ناظم دارالفنون دادند. باغ و عمارت نیرالملک حالا سفارت عثمانی است که ترکیه شده است سبب آبادی بیرون شهر سفارت انگلیس شد غیر از برج نوش[۱] سفارت انگلیس باغ حسامالسلطنه و باغ حبیبالله خان تنکابنی جای دیگر
- ↑ برج نوش عمارتی بود در غربی خیابان برجی داشت از بیرون کاشیکاری و منزل نوشآفرین دختر بدرخان زند از زنهای فتحعلیشاه بوده است که بیاندازه شاه باو تعلق خاطر داشته بطوریکه در مراجعت از جنگ روس او را به سلطانیه میخواهد به سلیمان میرزا مینویسد «آن شکر خنده که بینوش دهانی دارد» با خود بیاورد.