برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۸
خاطرات و خطرات
 

هر دور خدمتکار را استنطاق کرد مارک‌ها را گرفت داد و خدمتکارها را برد. روز دیگر آمد زن قاپوچی را هم جلب کرد در نتیجه آنکه مارک‌ها را برداشته بود بدو ماه، آشپز به شش ماه و زن قاپوچی به نه ماه حبس محکوم شدند گفتند اطاقدار کلید یدکی را که دیتریشی گم کرده بود جسته بوده‌است و اغوا شده‌است سابقهٔ دزدی نداشته آشپز کارش مدتی دله‌دزدی بوده‌است زن قاپوچی او را اغوا کرده بوده‌است که هرچه دست و پاکنی من آب می‌کنم کمیت مهم نیست کیفیت مهم است و در موقع، عملیات تامینات خودمان را هم خواهم نوشت.

ورزش مختصر اسباب ورزش در هر خانه فراهم است بخصوص منازلی که وسعتی داشته باشد طبع انسان به اسپرت مایل. منزل مادر شارلتن بورک کنار شهر واقع و پشت آن صحرا است گاهی جوانهائی که پنج شش نفر بودیم در آن صحرا در محلی که علفی میروئید که سه چارک قد داشت و ساقی مستقیم و از برای پرتاب کردن مناسب، آن علف‌ها را می‌کندیم تبر می‌کردیم و دسته میشدیم و به پیکار می‌پرداختیم غافل از خطرات آن. یکی از آن تیرها به گوشهٔ چشم من خورد خوشبختانه متوجه به بینی و زخمی وارد آورد و علت شد بعدها دمعهٔ چشم راست من گرفت مدتی میل زدند بهتر نشد و سبب ترشح چشم است. اسپرت دیگر استفاده از برف بود در شبهای سرد زمستان برلن سورتمه داشتیم تا دور جای می‌بردیم و از خاک زیر راه‌آهن که تازه ساخته‌ه میشد بالا می‌کشیدیم و سر میخوردیم و آن پس از شام بود ساعت هشت و نه شب یادش بخیر. حال اسپرت، طپیدن کنار بخاری است و زیر کرسی.

از همسایگان دست راست ویلهلم پسر چهارم دیتریشی است دست چپ اول نگارنده

سرخجه سرخجه از امراضی است که دست رد بسینهٔ کسی نمی‌گذارد و من در برلن سرخجه گرفتم من می‌دانستم که در ایران از بوی کباب تا چه اندازه پرهیز می‌کنند اتاق من نزدیک آشپزخانه بود و بوی کباب را هر روز می‌شنیدم از اینگونه پرهیز هیچ در کار نبود صبح شیر قهوهٔ مرا دختر خانم شارلت می‌آورد در صحبت او صرف می‌شد ناهار و شام هم ناهار و شام معمولی بود غالباً کباب. از روشنائی فوق‌العاده احتیاط