در راه زخم زانوی پدرم شدت میکند و سبب وحشت میشود، در تفلیس چند روز توقف میکنند، اخوی را به ادسا میخواهند، مسافرت از طریق باطوم است، بسلامت به ادسا میروند و به برلن میرسند. فرمودند در کشتی از خودم مأیوس شدم، شرح حالی که نوشته بودم بدریا انداختم (حیف) معلوم شد قصد ملاقات بیسمارک است.
البته بیسمارک از اینکه تحصیلات اخوی در برلن بوده است و سفارش کشتی در برم شدهاست هم خبر داشتهاست و از قرار خبری که بعد رسید پلیتیک هم بیاقتضا نبوده، بهر جهت پدرم را پذیرفت. سه مجلس ملاقات میشود، مجلس دوم در کابینهٔ وزارت خارجه چهل و پنج دقیقه صحبت طول کشید.
مادام دیتریشی روزنامهای برای من فرستاد که نوشته بود در نتیجهٔ این ملافات سفبر فوقالعادهٔ ایران مقارن اعلای بیرق آلمان در شرق آفریقای دولت انگلیس مأمور خصوصی به برلن فرستاد برای تأکید دوستی بینن دولتین. از تلگراف پدرم به شاه این معنی برمیآید در نتیجهٔ مذاکرات با بیسماراک سفارت ایران در برلن و سفارت آلمان در تهران برقرار شد. اول سفیر آلمان برونشویگ بود و اول سفیر ما مؤیدالسلطنه.
پدرم مفتاح رمزی بمن داده بود. در تلگراف اول دستور داشتم کشف را سربسته به اخوی رئیس تلگرافخانه بدهم و در تلگراف شاه عرض کرده بودند جواب را سربسته بمن لطف فرمایند و تأکید بلکه تهدید در اخفا کرده بودند؛ موافق دستور عمل کردم، اخوی پاکت را گشود نزد من آورد که نمره را همچو بگذار و خبط کرد، چه لزوم داشت مرا از این عمل آگاه بکند، لکن حسن اتفاق بود من نمره را بطوری که گفت گذاردم و پاکت را سرباز دادم، بلاشبهه آن تلگراف را اخوی به شاه نداده است و از طرف شاه هم مطلبی گفته نشد تلگراف مطلبی نداشت، در ضمن جواب به پدرم گفتم انشاءالله غیر از من و اخوی کسی از مضمون تلگراف مطلع نمیشود. دیگر تلگراف رمز نرسید. در مراجعت فرمودند حکایت اطمینان و عدم اطمینان نبود مطلب که از بین دو کس بیرون برود شایع میشود. شاید منظور پدرم یکی هم معرفی من بودهاست، این را هم اخوی نمیخواست.
یکی از عناوین لغو برادری است تا چه رسد به برابری، شیخ شبستری گوید: حسودی را لقب کردم برادر و مراست:
گر برادر بود رفیق هلا | آن رفیق ترا خداداداست | |||||
ورنه او دشمنی است مادرزاد | کزویت ناله است و فریاد است |
مقدمات و شرح
مذاکرات
کسب اجازه بدستور شاه: قربان خاکپای انور اقدس همایون مبارکت گردم. مزاج فدوی مدتی است علیل بنظر میآید و تدابیر لازمه را هم بکار برده است، اثر کلی نکرده است. حرکت و تغییر آب و هوا را مناسب دیدهاند و البته اثر کلی دارد و از طرف دیگر حواس فدوی بجهت امر کشتیهای دولتی مشوش است، قریب هشتاد نود هزار تومان بمصرف میرسد اگرچه خانهزاد در سر اینکار هست ولی باز فدوی خالی از نگرانی نیست. از خاکپای مبارک استدعا دارد دو سهماهه غلام را مرخصی فرمایند هم حرکتی کرده باشد و هم به کارخانهٔ کشتی سازی برورد اطمینان از عمل آن حاصل نماید و درباره بخاک پای مبارک مفتخر گردد. دوایری که در تهران سپرده به غلام است در هیچیک منقصتی ظاهر نخواهد شد همه رئیسی مخصوص دارند و مشغول خدمت و جان فدائی هستند، دستورالعمل عمدای اگر باشد فدوی بهمهٔ آنها خواهد داد، امر امر اقدس همایون مبارک روحنا فداه است.
دستخط مرخصی بخط امینالدوله[۱]:
جناب آقا مخبرالدوله برای اصلاح مزاج و سرکشی بعمل کشتی استدعای مرخصی و رفتن[۲]
- ↑ اظهار نگرانی پدرم را از کار کشتی لابد امینالدوله معروف کردهاست و اسباب آن شهرتها شدهاست، دیگری اطلاع نداشت. در تهران اخبار از قول سفیر عثمانی شیوع یافت.
- ↑ آقای مطلق میرزا یوسف مستوفیالممالک است.