باز تلگرافخانه برای تلگرافخانه روی میدان توپخانه «سپه فعلی» در ۱۳۰۵ نقشهای مهندسین کشیده بودند، ساختمان آنرا پدرم بمن محول کرد، مخارج پنجهزار تومان برآورده شده بود. این بنا در شمال مدرسهٔ دارالفنون ساخته میشود صحن دارالفنون سه ذرع از میدان چالتر است. بنا دو مرتبه برآورد شده بود، در نیمه جنوبی سه مرتبه شد و مخارج هفت هزار تومان. میرزا رضای مستوفی برادر قوام دفتر که مستوفی بنائی بود از طرف اداره ناظر است افزار کار را بحساب نیاورد، گفت رسم است ده یک در برات منظور میکنند. در موقع صدور برات اتفاقاً با حضور پدرم برای امین السلطان خوانده شد و مسبوق به مصلحت دهیک نبودند، گفته بودند من دهیک نمیخواهم و دهبک ساقط گشت، قیمت افزار ضرر من شد. ضمناً خاطر پدرم قدری از تفاوت مخارج آزرده، مخلص هم مکدر شدم. در نتیجه حذف دهیک که جبران آنرا تقاضا نکردم مقروض شدم و از صرف جیب خود که قلیل بود بزحمت آن قرض را پرداختم و برو نیاوردم.
درد دل ناصرالدین شاه از معاونالدوله شنیده شد که روزی باطاق برلیان رفتم، شاه جلوی آینه نشسته بود و اصلاح میکرد، پشتش راه بود و مرا نمیدید. نوبتی گفت نمیشود، قدری فاصله باز گفت نمیشود، نوبت سوم با تأثر مقراض را دور افکند گفت نمیشود و برخاست مرا دید؛ فرمود معاونالدوله دانستی چه نمیشود عرض کردم میفرمائید؛ فرمود کار ایران چیزی نمیشود.
رجال ما هم خیلی صدیق و امین و مطلع از سیاست نبودند، بقدری هم که میشد حفظ سیاست نکردند امینالدوله از اشخاص تربیت شده بود و منشی حضور، شاه به پدرم مینویسد که مطالب محرمانه را بتوسط امینالدوله ننویس. معروف است در طاق کسری ناصرالدینشاه به رجال حاضر (عملجات خلوت) گفته بود من عادلترم یا انوشیروان از اطراف زبان تملق و چاپلوسی گشوده بودند فرموده بود از نظری من، چه انوشیروان مثل بوذرجمهر خدمتگزار داشت من مثل شماها!
مؤیدالسلطنه در اوقات جنگ بینالمللی هنگامی که کار آلمان رو به سستی بود به آبوتاب در هر مجلس اظهار میکرد که ناصرالدین شاه دستورالعملهائیکه بمن میداد در نزدیکی به آلمان من در مقابل روس صلاح نمیدانستم شاید هم این سخنان را در این موقع برای خوشآمد میگفت پس از آنکه کار آلمان سست شده بود و من باور نمیکنم که شاه در این زمینه به میرزا رضاخان چنین دستوری داده باشد.
یحیی خان وزیر امور خارجه رسماً نوکر روس بود. در فوتش ناصرالدین شاه شکر کرد این بوده احوال مملکت، در باطن امر ۳ نفر را میشود اصولاً در کار ایران مسئول قرار داد. میرزا آقاخان را در قتل میرزا تقی خان امیرکبیر، محمود خان ناصرالملک را در خرید کارخانه چلواربافی مندرس از پیرزنی روسی که کار نکرد و ناصرالدین شاه را از شوق تأسیس کارخانه انداخت و مأیوس کرد و ملکم را در طرح بساط فراموشخانه و نقشهٔ جمهوری و آلودن دارالفنون که از فواید تکامل به آرزوی انقلاب محروم ماندیم و این تقصیر در نظر من بزرگتر است، رشد زیادی اسباب جوانمرگی است. نیرالملک و ادیبالدوله نقل میکردند نمیشد ناصرالدین شاه سوار شود و سری به مدرسه نزند، به اطاقها نرود، تشویق نکند و انعام ندهد، بعد از آن اقدام بیموقع اسم مدرسه را با انزجار میشنید و به حفظ صورتی قانع بود. بعد از علیقلی میرزا پدرم وزیر علوم شد فرموده بودند وزارت علوم را باید اداره کنی اما از آن کتابها نخوانند. نتیجه آن کتابها را امروز حس میکنیم، بحرف میشود از دنیا بهشتی ساخت در عمل جهنمی میشود. ناصرالدین شاه که در اوایل دستهدسته شاگرد به فرنگ میفرستاد و در موقع انتخاب ناظم اول مدرسه آن نطق را کرد پس از بروز این افکار مانع مسافرت فرنگی بود و نسبت به تعلیمات اروپائی سرسنگین. این است نتیجهٔ اقدامات بیمورد و تقلید از خیالات جدید فاسد.
از جمله شاگردانی که در اوایل به فرنگ فرستاده شدند صحافباشی که برای اظهار فضیلت