برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۶۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
خاطرات و خطرات
۵۵
 

گفت اگر هرج‌و‌مرج اسبق نبود، انتظام لاحق آن جلوه را نمی‌نمود. در تبریز امیر با سرتیبی خصوصیت داشته، به تهران می‌آید توجه نمی‌بیند، تقاضائی میکند امیر میگوید خاطر داری که با همه حمایت من ملک خودت را نمیتوانستی تمشیت بدهی، با این حال چه اداره‌ای بتو محول کنم، همه قسم محبت خواهم کرد. به امیر گفتند اتراک با قمه حرکت میکنند منع بفرمائید. گغت قمه ببندند، آنکه بکشد کیست. فقرات دیگر که شنیده‌ام یا خوانده در تاریخ ایران نوشته‌ام.

ورود رضاقلی‌خان بتهران مصادف بوده‌است با عزل امیر. کسی نپرسید کجا رفتی، چه‌کردی کی آمدی. تفاوت از زمین تا آسمان است. عزل امیر ۲۵ محرم بوده‌است. ورود رضا قلی خان ۲۷ سنه ۱۲۶۸

سفر نامه رضاقلی‌خان در پاریس به سعی موسیو شفر چاپ شده‌است. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه هم در جلد دوم مرآت البلدان نقل کرده است.

  هر آنکو مهیا بود دولتی را اگر او نجوید بجویدش دولت  

نفی پسر حاجی قربان بک آشپزباشی میرزا بزرگ قائم مقام بوده‌است، قائم مقام شوخی‌ئی با او میکند، یکسر بمدرسه میرود زلفها را میتراشد مشغول تحصیل میشود. وقتی شرحی به قائم مقام مینویسد و قلمتراشی میخواهد، قائم مقام بفرزندان خود میگوید همه زیردست این تقی خواهید شد. سراغ آن مکتوب را من نزد میرزا علی قائم مقام داشتم، بروایت جناب قندهاری شوهر همشیرهٔ میرزا علی.

فوت محمدشاه فوت محمدشاه را نخست سفیر روس به ناصرالدین میرزا خبر میدهد نصیرالملک که پیشکار بوده‌است از شنیدن خبر متزلزل میشود. میرزا تقی خان را که وزارت نظام داشته احضار میفرمایند عرض میکند تدارک کار دیده میشود

  آنکه درو جوهر دانائی است بر همه کاریش توانائی است  

سخن میرود روی قاضی الحاجات وام الاسباب، عرض میکند دستخط بفرمائید که سند تقی سند من است، آنچه لازم باشد حاضر میشود.

محمدخان زنگنه فوت میکند. در اوجان لقب امیر نظامی به میرزا تقی خان مرحمت میشود شب ۲۲۴ ذیقعده ۶۴ به تهران وارد میشوند، فردای ورود ساعت هفت شب بساعتی که دیده بودند ناصر الدین شاه جلوس میکند. هم در آنشب دستخط امارت کبرای میرزا تقی‌خان صادر میشود و صدارت بدو تفویض. در تاریخ ایران بتفصیل نوشته‌ام.

اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ[۱] میرزا تقی‌خان را به الفاظ جون جوهرالکفایه و عنصرالدرایه اکفی‌الکفات و اقضی‌القضات، شخص اول و اس‌الریاسه میستاید. باز در اثر طوینی که از پدرش قاتل امیر ارث دارد و بدبینی و بدگوئی را شعار، گوید که اگر تا آخر عمر نوش کفایت را به نیش جنایت نیامیخته و اطاعت خیالات شیطانی را بر متابعت سلطانی نینگیخته بود، جای آن داشت که بعد از حیات مجسمهٔ او را از فضه و ذهب بیادگار می‌نهادند. بواسطه سرکشی از نور رحمانی آیهٔ فاخرج منها فانک رجیم شنید و باز شیطان فکرش در مقایسهٔ امیر گوید اگر در گذشتگان، نظیرش جوئی همانا حسن صباح صبح کاذبی از این وجود بود و در عصیان و طغیان چون ابن علقمی با دولت بنی عباس و مرشد قلی‌خان با شاه عباس، بخیالات خام پرداخت. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. بجای صمصام نشتر دید، بهوای تخت خود را بر تخته کشید، مانند فضل ابن سهل بین آب و آتش در حمام کاشان به کاشانه دیگرش آشیانه دادند. در نتیجه خیالات خام صفراوی حکیم کامل حکم به قصدش کرد (که لعنت برو باد)


  1. صدرالتواریخ را اعتمادالسلطنه برای امین‌السلطان نگاشته و تملقها گفته و من گمان ندارم که اتابک از آن عبارات ناهنجار خوشش آمده باشد.