برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۷۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۸
خاطرات و خطرات
 

دکتر پولاک معلم طب و جراحی به مترجمی محمد حسین خان قاجار، چون کلوکه فرانسوی فوت میکند، حکیم باشی مخصوص میشود. مسافرت خودش را بآلمانی نوشته است، خواندم شرح غذا خوردن ایرانی را مینویسد که دور سفره روی زمین می‌نشینند و گلوله‌هائی از طعام که برنج است درست میکنند و بدهان می اندازند. اینک برای صرف طعام بک سلسله ملزومات غیر ضروری تحمیل است.

تعجب میکند از امانت مکاریان که مردمی‌اند بی بضاعت، مبالغ گزاف به ایشان سپرده میشود و جز امانت ایشان وثیقه‌ای در دست نیست. آن جنس را بشهرهای دور می برند و می‌رسانند حنی در راه با دزد و دعل زدوخورد میکنند تا چیزی از مال تلف نشود.

شلیمرنمسوی بجای او بتدریس طب میپردازد. این شلیمر قرا بادینی در طب و نباتات نوشته‌است که چاپ شده. مقدم، اسم لاتینی نباتات است . مترجم فرانسه، انگلیسی و آلمانی در اول کتاب اسامی فارسی و عربی را مرادف کرده‌است و حواله بصفحات کتاب. الحق نسخهای پرارزش است و جا دارد که تجدید چاپ بشود.

این شلیمر سعی میکرده است بلور بسازد و نمی‌شده‌است، گفتند:

  ای شلیمر یکزمان در کار خود اندیشه کن گر نمیگردد بلور این کوره آن را شیشه کن  

{{w:میرزا ملکم خان|میرزا ملکم خان}} پسر میرزا یعقوب از مترجمین او است. عبدالرسول خان و جعفر قلی خان عموی نگارنده نیز از مترجمین بوده‌اند. شاگردانی که در اول مره زمان ناصرالدین شاه بفرنگ اعزام شدند بسرپرستی عبدالرسول خان بوده‌است. این ملکم از شعبده نیز سر رشته داشته‌است و آخر در دارالفنون دسته گلی بآب داد و آبروی دارالفنون را به باد. بالفرض که بعضی افکار جدید درمان بعضی دردهای قدیم باشد طبیب حاذق میخواهد که دارو را بموقع و به‌اندازه بکار ببرد والا نتیجه برعکس می بخشد. متأسفانه خرابی را مقدمه آبادی می‌دانند، کلنگ را که برداشتند بقدری خرابی میکنند که راه به آبادی مسدود میشود.

یادداشت پدرم خط تلگرافی[۱] بموجب صورتی که پدرم برای ناصرالدین شاه نوشته‌است در سال ۱۳۱۲ دو هزار و سی و یک فرسخ بوده‌است. ناصرالدین شاه مایل میشود نمونه‌ای از تلگراف ببیند. کریشش از باغ لاله‌زار به عمارت نمونه تلگراف بدست داده بود. شاه چهار هزار و پانصد تومان برای تکمیل امتحان میدهد.

دو هزار تومان بدست فوکتی معلم شیمی و باقرخان[۲] پسر عمه که شیمی می‌خوانده بمصرف


  1. تگرافخانه محلی بود در جنوب خیابان جلیل آباد، حالا خیام، پشت ارگ روبروی دهنهٔ بازار گلوبندک. بعدها به کنار میدان توپخانه (سپه) انتقال داده شد که بنای سمت میدان را من در ساختمان آن مباشرت داشتم. جبهه رو به میدان در مرتبه تحتانی حجره‌های جای توپ و قدیم ساز بود، در مرتبه فوقانی به طرز جدید که در زمان پهلوی تغییر کلی پیدا کرد و عمارتی عالی است منظره تهران بواسطهٔ ابنیهٔ جدید بکلی عوض شده، بطوریکه گاهی شخص راه را کم میکند و محل را نمی‌شناسد.
  2. چون اسم از باقرخان بردم بعضی حکایات بخاطرم آمد، یاد میکنم چه خالی از فایده نیست. این باقرخان از شاگردان اول دارالفنون، درس شیمی خوانده بوده پیش آمد روزگار او را آلوده کرده‌بود، بقول ملا:
      تا دمی از هوشیاری وارهند ننگ بنگ و خمر بر خود می‌نهند  
    هفته‌هفته از هوشیاری وامیرهند. دختردائی‌ای داشتم بزوجیت به او داده شد، زنی بارأی و کدبانوئی بتمام معنی بود و شوهرش را به تحدید پیمانه صورت کارکرد وحاضر معاشرت هموار.
      زن نیک فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشا  
    روزی تفسیری از شعر ملا نمود، بی لطفی نیست. از غزل ملا این شعر خوانده شد