برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۹۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
خاطرات و خطرات
۷۷
 

روزی یکی از بچه گربه ها در چاه افتاد، سرچاه میرفتند بکوره فرار میکرد پدرم مرا خواست که فکری بکن ، منهم فکری کردم چوبی را در چاه گذاردم و رد شدم گربه چوب را گرفت و بیرون آمد « معما چو حل گشت آسان شود » مرا تحسین فرمودند.

بطفیل گربهٔ مخصوص ده بیست گربه که در منزل بودند جیره داشتند و هر روز جیره آنها را که یکی یک پارچه گوشت لخم بود شخصا میرساندند و این رسم قریب ۲۰ سال جاری بود . غالب حکمت آنرا نمیدانستم ، بعدها من پی بردم که این ریاضت جبران آن عصبانیت بوده است .

جشن پنجاه سالی[۱]
سلطنت
در تهران و ولایات تدارک جشن دیده شده است ، شنبه هفدهم ذیقعده روز جشن است ، روز ۱۵ رفقای درباری معتضدالسلطنه ، اعتمادالسلطنه، حسن خان باشی و منیع الدوله در باغ بیرون دروازه دولت معروف به باغ نخودی مهمان من هستند ، در کار اراضی کنار عشرت آباد صحبت میکردیم شب پدرم گفت تازه چه داری ؟ عرض کردم چیزی نشنیدم جز اینکه گفته شد شاه فردا جمعه به حضرت عبدالعظیم تشریف میبرند ، فرمودند از ترسش است امید ندارد که این جشن را ببیند ، بنظرم خیلی غریب آمد، اسباب از همه جهت فراهم ، شاه هم سالم، فاصله ای هم نیست فردا شد شاه هم به حضرت عبدالعظیم تشریف بردند. نزدیک ظهر تلگرافچی خبر داد که شاه تیر خورد. امین السطان در این مقدمه کفایت و جلادتی بروز داد . شاه را در کالسکه نشاند یک طرف او را خودش گرفته و یکطرف را آقا مردک خان بطوری بشهر آوردند که کسی ملتفت نشد که شاهی در بساط نیست. شاه را در اطاق برلیان خواباندند حکیم باشی طولوزان تشخیص داد که گلوله به قلب خورده است .

ضارب w:میرزا رضای کرمانی در وقت ورود شاه بحرم نماز میخوانده ، مجدالدوله میخواهد او را بیرون کند ، شاه منع میفرمایند . شاه از راست دور ضریح می پیچد، میرزا رضا از طرف چپ دم در امامزاده حمزه پاکتی تقدیم میکند وزیر پاکت طپانچه ، درست مقابل سینه شاه در میکند. جیغی میکشند و می‌افتند، شاه را سر قبر جبران میبرند آنجا تمام میکند ، جیران از زنهای اول شاه و فوق العاده طرف محبت شاه است ، از غلامحسین خان غفاری صاحب اختیار شنیدم ، نوبتی که شاه بزیارت رفته بوده است در سر قبر جیران وضوء میسازد و صاحب اختیار آب روی دست شاه میریخته، میگوید اگر خدا در آخرت جیران را بمن بدهد از حوری صرف نظر میکنم و در سر قبر جیران جان داد .

از پدرم شنیدم که شاه در شکارگاهی در اطراف تبریز (بابا باغی) خواب دیده بود که بزرگواری شمشیر بکمرش بست و در روزهای قبل از جشن خواب دیده بود که همان بزرگوار شمشیر از کمرش میکشاید ، روایات دیگر هم گفتند ، شبهه نیست که اندیشناک بوده است .

امین السلطان اتابک جقه‌ای برای تقدیمی حاضر کرده بود . دستش از گوشه جقه زخم شد و جقه بخون آلوده.

حاجی سیاح سه روز قبل به اتابک مینویسد که میرزا رضا از اصحاب سید جمال در شهر است و خوش خیال نیست ، آن پاکت سه روز بعد از واقعه از کیف امین السطان بیرون آمد.


  1. محمد ولی میرزا پسر فتحعلیشاه اخبار بغیب میکرده است، منجمله سلطنت ناصر الدین شاه را پنجاه سال پیش‌بینی کرده بوده‌است که قرانی دارد اگر بگذرد سی سال دیگر سلطنت خواهد کرد و این پیش بینی از آنرو معتبر شمرده میشد که در جشن ولایتعهد معین الدین میرزا نقلی به نصرت‌السلطنه پدر شکوه‌السلطنه میدهد و میگوید تبریک ولیعهدی را من بتو میگویم ، معین‌الدین میرزا درگذشت و مظفرالدین میرزا ولیعهد شد . گفتند مردن خودش را هم بقسمیکه واقع شد خبر داده بوده‌است ، پسر اول ناصرالدین شاه محمود میرزا بوده که میرزاتقی خان اتابک او بوده محمدقاسم میرزا و ملکشاه دو پسر دیگرش هم از جیران ، ولایتعهد بهشان آمد نکرد . در مکتوب عباس میرزا بگلین خانم هم ذکر از پنجاه سال هست .