برگه:سبک‌شناسی، جلد ۱.pdf/۳۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
– ۶ –

بالجمله چون تا امروز هنوز کتیبه سنگی با سفالی از مردم ماد بدست نیامده است نمیتوان زیاده بر این در باره آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی کشف گردد و آگاهی بیشتری از این زبان بر معلومات بشر چهره گشاید . ۴ - اوستا و زند زبان دیگر زبان «اوستا» است اوستا در اصل « او پستانده است بمعنی بنیان جا افتاده و محکم ، کنایه است از آیات محکمات وشریعت پا برجای ، و بصیغه صفت مشبوه است ، در . تاریخ طبری ودیگر متقدمان از دور خان عرب و ابستاق » و «افتاق» ضبط شده است و در زبان دری ۱۰ وستا - استاد است . است باختلاف دیده میشود و همه جا با لفظ «زند، ردیف آمده است . کاف آخر ه او پستاک ، که از قبیل کاف - داناک » و « تواناک ه است در زبان دری حذف میشود و تلفظ صحیح این کلمه بایستی . او پستا » باشد ولی بتقلید شعرایی که ضرورت این کلمه را مخفف ساخته اند ما آن لفظ را ه آدستا » خوانیم . اما لفظ زند از آزاتی - - Azanti ، و بمعنی گزارش و ترجمه است ، و مراد از زند کتب پهلویست که نخستین بار کتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است ، و پازند مخفف درات زنده میباشد که با پیشاوندا بات، ترکیب یافته و به منی دوباره گزارش با ترجمه و بر گردانیدن ده هزار یونانی ) از این مردم نام برده است و در کتیبه های پادشاهان آشور هم ذکری از مردم د کردو رفته است، و در کتاب پهلوی و شهرهای ایران» نیز ذکر «کوهیاران کردوه که همین گردان باشند آمده است ، طبری کوبد اردشیر بابکان از گردان بارزنگی با بازر نجیه ساکن پارس بوده است، و کردان بارزنگی با ارزنگی با باز جان و نیز نجان که ظاهرا یک کلمه باشد تا دیری پس از اسلام در فارس منزل داشته اند و این خرداد به واصطخری بتفصیل از آنان نام برده اند کردو بفتح کاف و زیادتی واو بزیان آشوری بهمنی مقاتل و شجاع آمده است و در یکی از کتیبه های سر جون ملک آشور که بخط میخی آشوری است افتد کردو » یاد کار دو » بهمین معنی استعمال شده است ، و بعید نیست انت و گرد » بمعنی شجاع نیز از همین اصل باشد . ( رک - اصطخری فصل فارس طبری ج۲ فصل سامانیان ، تاریخ اللغات السامیه تألیف دکتر اسرائیل طبع مصر من ۶۳۴۵) ۱ - پات و پاد و پاد و پا و وا ر فا و باز که همه یک لفظ و سیر تطور بصورت های گوناگون در آمده اند پیشاوندیست که در آغاز اسامی آمده معنی و گردان آن اسم با ضد آن واژه را نشان میدهد مانند و فراس- پاتفراس» (بادفراه ) وسخون و پات سخرن (پاسخ) وزهر و پادزهر ( یا زهر ) و داشت و بات داشت ( پاداشت ) رده شن و باتدهشن( پادا شن) و گو به رو اگر به و بازگو به وغیره