برگه:سبک‌شناسی، جلد ۱.pdf/۷۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
– ۴۱ –

- ۴۱ - امتیاز آشکاری که بین خط پهلوی و خط و زبانهای شرقی ایران بوده در مسئله « هزوارش » است ، که بدست کاتبان سامی وارد رسم الخط بهاری شد چنینکه لغاتی را بزبان آرامی نوشته و بپارسی میخوانده اند ، وماازاین مقوله در فصل خطوط بتفصیل گفتگو خواهیم کرد . این رسم در نوشته های تورفان و آثار مانی دیده نمیشود لکن در دو قباله ملک اورامان و کتیبه های اشکانی و «درخت آسوریک »موجوداست د معلوم می شود که در پهلوی اشکانی نیز موجود بوده است کهنه ترین سندی که از پهلوی جنوبی در دستت ، سکه های شاهان پر ته دار فارس است، بعد سکه های اردشیر بابکان، دیگر کتیبه اردشیر بابکان در نقش رستم بدو لهجه اشکانی و ساسانی و به یونانی ـ دیگر کتیبه شاپور اول که اخیراً در کاوشهای شهره شاپور بدو لهجه شمالی و جنوبی و بدو خط اشکانی و ساسانی بدست آمده است وغیره . اما کتابهایی که بخط و زبان پهلوی موجود است ، هر چند یقین نیست که در زمان خود ساسانیان تألیف شده باشد ، وبعض آنها علی التحقیق متعلق بدوره اسلامی است مانند دین گرت ۳. تألیف مؤبد آذرفرنبغ معاصر مامون عباسی وغیره، ومذلک ممکنست ترجمه هایی از اوستا از قبیل قسمتهایی از پشتها و قسمتهای دیگر اوستا که بزبان پهلویست ، و فصولی از بند هشن” که از کتب معتبر سنت مزدیستی است و « درخت آسوریک» ۱ - از آنجمله در دو قباله اورامان در هزوارش تازه دیده شد. یکی از بنونتن» بمعنی خر بدن دیگر مزبونتن» بمعنی فروختن که تازگی داشت ـ همچنین هر وارشهانی در کتاب درخت آسوریک دیده میشود که جای دیگر نیست . ۲ - رجوع شود بجلد اول تاریخ سکه های مشرقی دمورگان ۲ - دین گرت ، دین بیاء مجهول و کرت بکسر کافی بصیغة ماضی مرخم بمعنی وصفی یعنی اعمال دین با کرده های دینی . ۴ ـ در اصل | تور خور نه یعنی « آتش جلال ایزد » یا « آتش فر : یزدانی » مأخوذ از نام آتشکده کاریان پارس که خاص روحانیان بوده است و فردوسی آنرا « آذر خرداده کرده است و غلط است . ه - مرکب است از دین» که بمعنی مبداء ومنتهاست و از اضداد است و اینجا بمعنی مبداء آمده است، و از ددهشن» اسم مصدر از ریشه «ده» و «راه ریشه «داتن» بمعنی «خلقته و معنی بندهشن اصل خلقت میباشد . ۶- مر کبست از ده زده مخفف دمزدا» و«سن» ازریشه فعل «یز » معنی عبادت بایاء نسبت - یعنی خدا پرست. ومزدبستان جمع آنست و مزدیسنا نیز گویند بصیغة مفر دو این کلمه لقب ملت زردشتی است . - یعنی درخت سرزمین آسورستان که بین النهرین باشد و « یک»، همان باء نسبت است

  • - *** -