برگه:سنگی بر گوری.pdf/۱۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۶ / سنگی بر گوری
 

درآمد که:

–بله. اگر خیلی علاقمندی باید یک سال زیر نظر باشی… و اسم و رسم بیمارستان را هم داد. و چه جور زیر نظر؟

–مدام توی رختخواب. روزی چقدر گوشت و چقدر شیر و هیچ سیگار و ابداً الکل و آنقدر تستوویرون و ویتامین آ… و لابد عصارهٔ جگر و پانگادوئین… بله باقیش را خودم حفظ بودم.

–یا اینکه برو خودت را بسپار به سرنوشت.

و البته که ما این کار دوم را کردیم. چون علاوه بر اینکه اروپا فرموده بود– راه اول روزی صد تومان خرج داشت و یکسال مرخصی اداری می‌خواست. و بی خودنمایی و شهیدنمایی حتماً آن یارو خیال کرده بود که من سر گنج نشسته‌ام یا پسر اوتورخان اعظمم. احمق! اگرچه تقصیر او نبود. چرا، بود. اسمش بود اولدوفردی بهمین کج و کولگی. این جوری: Oldofredi. اصلاً ایتالیایی. و استاد سیار طب در سه شهر ختم شونده به ایخ. هنوز کارت اسمش را دارم و آدرس بیمارستانش را. با یک باسمهٔ رنگی پشتش. یک عمارت کلاه فرنگی، وسط جنگلی از کاج؛ و آنورش یک دریاچه. و قایقی با بادبان سفید رویش. عیناً. خر رنگ کن رجال بواسیری مملکت. که تا وزیر شدند خودشان را برسانند! احمق! سه سال بعد سر قضیهٔ یک سقط جنین توی همان پسکوچه‌های کهنهٔ وین گیرش