برگه:پیرمرد چشم ما بود.pdf/۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
––
 

خود را دنبال میکرد و چندان گوشی شنوای پیرمرد سررسیده نبود که بهر صورت توقع‌ها داشت. آنهم در چنان جمعی؛ و نمیدانم چه شد یا ایرانی چه نیش ملایمی زد که پیرمرد از کوره دررفت. برخاست و با حرکاتی اپرایی چنان فریادها کشید که، همه ترسیدیم اما محتوای فریادها چنان استغاثه‌ای بود و چنان تمنای توجهی که من داشت گریه‌ام میگرفت. بزحمت آرامش کردیم؛ و از آن شب بود که دریافتم پیرمرد دیگر درمانده است. دیدم که او هم آدمی است و راهی را رفته و توان خود را از دست داده و آنوقت چه دشوار است که بخواهی بروی و زیر بغل چنین مردی را بگیری مسخرگی هم از و شنیده‌ام. از مازندرانیها و ادهاشان-از ترکمن‌ها و از قیافهٔ این دوست یا آن خویشاوند و چه خوب هم از عهده برمی‌آید. حتی گاهی فکر میکردم که اگر شاعر نشده بود یا اگر در دنیای گشاده‌تری میزیست حالا بازیگر هم بود. میمیک بسیار زنده‌ای داشت. با اینهمه وقتی کسی یا چیزی یا عددی یا مفهومی از گز آشنای او درازتر بود آنوقت باز همان پیرمرد ساده دهاتی بود با اعجابش و درماندگی‌اش؛ و بهمین طریق بود که پیر مرد دور از هر ادایی بسادگی در میان ما زیست و بساده‌دلی روستایی خویش از هر چیز تعجب کرد و هرچه بر او تنگ گرفتند کمربند خود را تنک‌تر بست تا دست آخر با حقارت زندگی‌هامان اخت شد. هم چون مرواریدی در دل صدف کج‌وکوله‌ای در گوشهٔ تاریکی از کنارهٔ پرتی سالها بسته ماند. نه قصد سیر و سیاحتی کرد و نه آرزوی نشیمن‌بلند سینه زیبای زنانه‌ای و نه حتی آرزوی بازار دیگر و خریدار دیگری را. هرگز نخواست با کبکهٔ احترامی دروغین این عفریتهٔ روزگار عفن ما را زیبا جا بزند و در چشم او که خود چشم زمانهٔ ما بود آرامشی بود که گمان میبردی- شاید هم بحق-از سر تسلیم است اما در واقع طمأنینه‌ای بود که در چشم بی‌نور یک مجسمهٔ دورهٔ فراعنه هست.

در ین همه سال که با او بودیم هیچ نشد که از تن خود بنالد. هیچ بیمار نشد. نه سردردی-نه پادردی-و نه هیچ ناراحتی دیگر. تریاک بدجوری گول میزند. فقط یک بار دو سه سال پیش از مرگش-شنیدم که از تن خود نالید. مثل اینکه پیش از سفر تابستانه یوش بود. بعدازظهری تنها آمد سراغم و بی‌مقدمه درآمد که:

-میدانی فلانی؟ دیگر از من کاری ساخته نیست…

از آن پس بود که شدم نکیر و منکرش. هربار که میدیدمش سراغ کار تازه‌ای را میگرفتم یا ترتیبی را در کار گذشته‌ای پیجو میشدم. می‌توانم بگویم که