برگه:Anvari poems.pdf/۸۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
  طغرل تگین به تیغ جهان را نظام داد زو بیشتر گرفت و به کمتر غلام داد  
  جیشش خراج خطه‌ی چین و ختا ستد امنش قرار مملکت مصر و شام داد  
  ناموس جور و فتنه به خنجر قوی شکست آرام ملک و دین به سیاست تمام داد  
  جودش کفاف عمر به خرد و بزرگ برد عدلش حیات تازه به خاص و به عام داد  
  از خسروان به سمع و به طاعت جواب یافت از هر مهم به هر که بدیشان پیام داد  
  کوسش به حربگاه چو تکبیر فتح گفت خصمش نماز خیر و سلامت سلام داد  
  از عکس تیغ شعله بر آتش وبال کرد وز نور رای نور به خورشید وام داد  
  چون سد ایمنی لگد چرخ رخنه کرد آن رخنه را به تیغ و به رای التیام کرد  
  دید آسمان که غره‌ی هر ماه چتر اوست زین روی ماه یک شبه را شکل جام داد  
  یارب دوام دولت و ملک و بقاش ده چونان که ایمنی را دورش دوام داد  
  ای خوب زخمه مطرب خوشخوان مزن جز این طغرل تگین به تیغ جهان را نظام داد  
  ای به شاهی ز همه شاهان فرد مشتری طلعت و مریخ نبرد  
  آسمان مثل تو نادیده به خواب مجلس و معرکه را مردم و مرد  
  بر جهان ای ز جهان جاه تو بیش همتت سایه از آن سان گسترد  
  که در آن سایه کنون مادر شاخ همه بی‌خار همی زاید ورد  
  با رهت کان نه به اندازه‌ی ماست با هوای تو کز او نیست گزرد  
  بر توان آمدن از دریا خشک بر توان خاستن از دوزخ سرد  
  باست ار سوی معادن نگرد لعل را روی چو زر گردد زرد  
  مسرع حکم تو صد بار فزون چرخ را گفته بود کز ره برد  
  گرنه از عشق نگینت بودی زانگبین موم کجا گشتی فرد  
  ای به جایی که کشد خاک درت دامن اندر فلک باد نورد  
  مدتی بود که می‌کرد خراب کشور شخص مرا والی درد  
  من محنت زده در ششدر عجز بی‌برون شو شده چون مهره‌ی نرد