زیرابیها
«اسد» هم جزو هشتاد و سه نفری بود که همان روزهای اول از زیراب به کرمان تبعیدشان کردند.
فردای آنروز که تمام معدن اشغال شد و درودیوار، حتی برگهای جنگل را هم به مسلسل بستند و طبقه بندی کارگران شروع شد، اسد با چند نفر رفقای نزدیکش باتهام اینکه «پاس بخش» بودهاند و اسم شب را برای تمام پادگانهای کارگری داخل و خارج معدن میبردهاند جزو طبقهٔ دوم قلمداد شدند؛ و پس فردای آنروز باتفاق دیگران در چند واگون باری قطار بسمت جنوب حرکت داده شدند.
کسانی که از طبقهٔ اول بشمار رفته بودند و خطرناکترین افراد محسوب میشدند یا به جنگل فرار کرده بودند و یا گرفتار شده بودند. دستهٔ سوم و چهارم نیز پس از شش روز، وقتی که خانهها همه غارت شد و آبها از آسیابها افتاد، اجازه یافتند که کلنگهای خود را بدوش بگیرند و از زیر برق سرنیزههای وحشی و گرسنه، دوباره به تاریکی سرد و اطمینانبخش دالانهای دراز و مرطوب معدن پناه ببرند.
اسد و همراهانش حتی وقتی هم که از اصفهان بسوی نقاط جنوبیتر براه میافتادند هنوز نمیدانستند که به کجا باید تبعید شوند.
وقتی که از زیراب براه میافتادند به آنها گفته میشد شما را فقط به پشت گدوک میرسانیم و آزادتان میکنیم. وقتی هم که از تهران