لیکن اینان دیری نپاییدند و آذربایجان یکسره بدست سلجوقیان افتاد، و چنانکه گفته ایم اینان سپاهشان همه از ترکان بودند و چون یکی را بفرمانروایی شهری میفرستادند دسته هایی را از آنان همراه میفرستادند، با آذربایجان نیز همانرا کردند. گذشته از ایلهایی که از پشت سر سلجوقیان از ترکستان آمدند و بهمه جا پراکنده شدند، و چون آذربایجان چمن و چراگاه فراوان دارد و برای زندگانی چهارپاداری سزاوارتر از دیگر جاهاست، بیگمان ایلهای ترک در اینجا فزونتر و فروانتر گردیدند و چون از آن زمان تا درآمدن مغولان بایران فرمانروایی از آن ترکان و رشته کارها در دست ایشان میبود و مردم ناگزیر از رفت و آمد و گفتگو میبودند، پیداست که کم کم گوشها بزبان ترکی آشنا گردید و بیشتر مردم هرکسی جمله هایی را از آن یاد گرفت.
هم از اینزمان بودکه نامهای پاره آبادیها ترکی گردید و ترکان در دیه هایی که نشیمن گرفتند اگر نام یک آبادی معنای روشنی داشت آنرا ترجمه نموده نام ترکی نهادند (چنانکه این رفتار را تازیان پیش از اینان کرده بودند)[۱] و اینست ما امروز در آذربایجان یکرشته نامهای آبادی مییابیم که هم معنای آنها بفارسی در آنجا و یا جاهای دیگر نیز هست. همچون: اشگه سو یالقوز آغاج، استی بولاغ، سکدی (سکدلو)، گردگانلو، قوزلو، قزلجه و مانند اینها که در برابر آنها آب باریک و یکه دار و گرمخانی و بیدک و گردکانک و جوزدان و سرخه را داریم.
با اینهمه در زمان سلجوقیان زبان آذربایجان همان آذری بوده و ترکی جز زبان ترکان تازه رسیده شمرده نمیشد. چنانکه نوشته یاقوت حموی را که در آخرهای زمان سلجوقیان نوشته و آذری را زبان آذربایجان ستوده آوردیم.
آذربایجان در زمان مغولان:
در زمان مغولان، از آغاز آن آگاهی دیگری درباره آذربایجان نمیداریم. پیداست که مغولان آنجا را تختگاه ایران گرفته دسته های انبوهی را که از مغولستان با خود آورده بودند در آنجا نشیمن دادند، لیکن اینان جز از ترک میبودند و زبانشان جز از ترکی میبود. ترک و مغول زبان یکدیگر را نفهمیدندی. ما نمیتوانیم گفت که در زمان مغول بر شماره ترکان در آذربایجان افزوده و رهنمونی برای چنان سخنی در دست نمیداریم. آری از سده چهارم هجری ایرانیان در همه جا آلودگیها پیدا کرده و در همه جا رو بدرماندگی و زبونی نهاده بودند و درباره آذربایجان نیز چنین گمانی را توان برد، و از این راه میتوان گفت ترکان که در آنجا میبودند روزبروز چیره تر و نیرومندتر میگردیده اند و بر بومیان فزونی پیدا میکرده اند.
از نیمه های زمان مغول تنها سفرنامه مارکوپولو را در دست میداریم که در سال ۱۲۹۳ (۶۹۳ هجری) بتبریز آمده و چون از مردم آنجا سخن میراند نامی از ترکان نمیبرد. اگرچه این نوشته مارکوپولو از روی باریک بینی نبوده. زیرا بیگمان در آن زمان دسته ای از ترکان در تبریز نشیمن میداشتند. چیزی که هست چندان فزون نبوده اند که مارکو از بودن ایشان آگاه گردد.
- ↑ تازیان نیز چون بایران آمده اند و نشیمن گرفته اند بسیاری از نامهای آبادیها را که معنی آنها را میفهمیده اند بعربی ترجمه کرده اند. چنانکه «سنگسر» را که گویا در آن هنگام «سگسر» گفته میشده «راس الکلب» گردانیده و بجای «دیه نمک» و «دزباد» و «خاکستر» از آبادیهای خراسان و «دیویجین» از دیه های همدان، قریه الملیح و قصر الریح و رماده و قریه الجن گفته اند و از اینگونه باز میتوان پیدا کرد