برگه:Azari-zabane-bastan.pdf/۲۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
آذری یا زبان باستان آذربایجان / احمد کسروی
۲۱
 

از اینروست که ما میدانیم «اوستا» بزبان شمال است. زیرا چون میسنجیم نشانه های شمالی در آن میبینیم.[۱] از آنسو در کتابها نیز همیشه زردشت را از مردم شمال شمارده اند و بیشتر او را برخاسته از آذربایجان دانسته اند. از اینرو میتوان اوستا را نخستین نمونه از زبان آذربایجان پنداشت.

نیمزبانها چگونه پدید آمده؟…

یک چیز دیگر که باید از دیده دور نداشت بودن نیمزبانهاست. زیرا ما امروز اگر نگاه کنیم گذشته از زبان بزرگی که از آن همه کشور است، نیمزبانهای دیگری، از سمنانی و گیلکی و مازندرانی و کردی و سرخه ای و شوشتری و بسیار مانند اینها در این گوشه و آن گوشه سخن گفته میشود، و ما آنچه میدانیم اینگونه نیمزبانها از نخست در ایران بوده و ما آنچه درباره پیدایش اینها میاندیشیم و باور میکنیم اینست که چنانکه از تاریخ بدست میآید پیش از آنکه مردم ایر به پشته ایران درآیند، تیره های پراکنده بسیاری در اینجا نشیمن میداشتند که زبان و نژادشان گوناگون و زندگیشان از یکدیگر جدا میبوده، و پیداست که ایران چون باینجا رسیده اند آنان را بیکبار نابود نساخته اند و اگر هم جنگی رو داده و آن تیره ها زبون شده اند از میان نرفته اند، و بلکه با ایران زیسته و کم کم با آنان درآمیخته اند و این ناگزیر است که زبانهای آنان نشانیهایی از خود بازگزارده اند. بدینسان که فلان تیره که مثلا در سمنان مینشسته و زبان جداگانه داشته اند چون با ایران درآمیخته اند زبانشان نیز با زبان ایران درآمیخته و نیمزبان سمنانی از آن پدید آمده، همچنان در گیلان و مازندران و دیگر جاها از آمیزش دو زبان نیمزبان آنجا پدید آمده. اینست ما چون اینها را میسنجیم در همگی ریشه و بنیاد یکیست ولی هر کدام درآمیخته های دیگری با خود میدارد و رنگ دیگری بخودگرفته.

این را با مثالی میتوان روشن گردانید: چنین انگارید شما ده ظرف را پر از آب میسازید. سپس بهر کدام چیز دیگری درمیآمیزید ـ بیکی گلاب و بدیگری زعفران و بسومی عرق بید مشک و همچنان ـ اینها از یکسو جنسشان یکیست و از یکسو نیز جدایی در میانشان هست. نیمزبانها نیز همین حال را دارند و از چنین راهی پدید آمده اند. اینست همه آنها شاخه های زبان ایران بشمارند. زیرا گوهر همه آنها زبان ایران است که هریکی با کلمه های بیگانه دیگری آمیزش پیدا کرده و رنگ و شیوه جدای دیگری بخود گرفته است.

درباره آذری هم میباید گفت: زبان مادانست که پس از درآمدن ایشان بآذربایجان و این پیرامونها با زبان بومیان پیشین آذربایگان درآمیخته و رنگ و شیوه دیگری پیدا کرده. میخواهیم بگوییم: این پدید آمده از زبان مادانست و خود آن نیست. و از اینروست که ما آن را «نیمزبان» میخوانیم. کسانی خواهند گفت پس زبان مادان چه شده؟!.. میگوییم: آن، چون زبان همه مادان بوده همیشه میان ایشان روان بوده است. بویژه در زمان پادشاهی مادان که بیگمان همه کارهای کشورداری با آن زبان پیش میرفته. سپس نیز در زمان هخامنشیان اگرچه پادشاهی در دست فارسان و کارهای کشوری با زبان این تیره انجام مییافته (و نوشته بیستون نمونه آن زبان میباشد)، ولی چنانکه گفته ایم فارسان یا مادان زبانشان یکی بوده است و بهرحال زبان مادان جای خود را میداشته است. همچنین در زمان اشکانیان و ساسانیان که ما زبان آن زمانها را بنام پهلوی میخوانیم. این نام زبانهای شمال و جنوب را نیز در بر میدارد.

  1. در این باره بسخن درازی نیاز هست که باید در جای دیگر جداگانه گفتگو کرد.