شرح ـ از غایت محبت و احسان در باب دلجویی دردمندان میفرماید که بگذار تا درد همه دردمندان بر جان حزین من باشد و خاک پای قدمهای ایشان باشم و حیات من و ممات من در میان دردمندان باشد که ایشان همراه من و رفیقان من اند در معرفت حقایق عالم توحید.
در انبساط دل می فرماید :
موازش[۱] از چه اویان مانده دوریم | از چو[۲] اویان خواصان پشت زوریم | |||||
دهشم[۳] دوش با عرش و بکرسی | سلطان شیخ زاهد چو کان کویم[۴] |
شرح ـ یعنی میگویید که من یک لحظه از عالم وحدت دور باشم و حال آنکه قوت و توانای و پشت گرمی من از خاصان عالم وحدت است. اینکه بگذاشته ام دوش بزیر عرش و کرسی یعنی بامداد حاملان آنها دوش داده ام و بآن شرف مشرف گشته ام از جهت آنست که گوی چوگان سلطان شیخ زاهدم یعنی دست پرور استاد کاملم و مطیع و فرمانبردار اویم.
شاهبازیم جمله ماران بکشتیم | وفا داریم بی وفایان بهشتیم | |||||
قدرت زنجیریم بدست استاد | چخمقم آتشم دیکم نوشتیم[۵] |
شرح ـ شاهباز عالم وحدتم که همه ماران صفت ذمیمه را از وجود طالبان محو و ناچیز نمودم و وفاداریم[۶] که رسم بی وفایان را برانداختم و حبل المتین قدرت الهیم که مطیع و فرمانبردار استاد کاملم که با وجود استیلای صفت جلال که تقاضای آن صفت آتش سوزانست بآب حلم و بردباری تسکین داده کسی را نیازردم.
همان هوی همان هوی همان هوی | همان کوشن همان دشت همان کوی[۷] | |||||
آز واجم اویان تنها چو من بور | بهر شهری شرم هی های و هی هوی |
شرح ـ یعنی همان خدایست و همان خدای جل شانه که یکتای بی همتای است و منفرد در ذات و صفات و دنیا که عبارت از عالم ناسوتست همان صحرا و همان دشت است و خواهش دل من آن بود که محبت حق جل شأنه که محبوب حقیقی است مخصوص بمن باشد و حال آنکه در هر شهری و بلادی مملو از شورش و غوغای محبان و مشتاقان حق است.
در خطاب با شیخ زاهد میفرماید قدس سره:
بشتو[۸] بر آمریم حاجت روا بور | دلم زنده بنام مصطفی بور |
- ↑ گویا بایستی بجای زاء جیم باشد. اینکه شین را نشان جمعی آورده آن نیز بیگمان نیست.
- ↑ گویا «چه» درست باشد که بمعنی از میآید.
- ↑ گویا «بهشتم» درست باشد چنانکه در دو بیتی چهارم هم دیده میشود.
- ↑ گویا «گوییم» درست باشد.
- ↑ وزن این دوبیتی بهم خورده است و از چند بحر میآید و بیگمان غلط است. در لنگه چهارم کلمه های «چخمقم» و «دیگم» بیگمان نادرست است.
- ↑ «وفا دارم» درست است.
- ↑ از وزن پیداست که در این بیت در چند جا «و» افتاده.
- ↑ چنانکه وزن میرساند گویا «بتو» درست باشد.