میشود . من نمیگویم که سالهای سال است فرنگستان رنک
«وبا» و طاعون ندیده و ما چرا هریک سال در میان باید یک کرور
از دستهای کارکن مملکت یعنی جوانمردها و جوانه زنهای خودمان
را بدست خودمان بگور کنیم !
من نمیگویم درین چند قرن آخری هر دولتی برای خودش
دست و پایی کرده، توسعه بخاک خودش داد ، مستعمراتی ترتیب
نمود و ما با اینهمه رییس و بزرگتر و آقا بحفظ مملکت خودمانهم
موفق نشدیم.
بله اینها را نمیگویم . برای این که میدانم برگشت همه
اینها بقضاوقدرست، اینها همه سرنوشت ماها بوده است، اینها همه
تقدیر ما ایرانیهاست.
اما ای انصافدارها، والله نزدیک است بخه خودم را پاره
کنم : نزدیک است کفر و کافر بشوم، نزدیک است چشمهایم را بگذارم
روی هم دهنم را باز کنم و بگویم اگر کارهای ما را باید همهاش را
تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطن شریعت اصلاح کند، اعمال
ما را دست غیبی بنظام بیندازد پس شما میلیونها رییس، آقا، بزرگتر،
از جان ما بیچارهها چه میخواهید ؟ پس شماکرورها سردار و سپه-
سالار و خان چرا ما را دم کوره خورشید کباب میکنید؟ !
پس شما چرا مثل زالو بنن ما چسبیده و خون مارا باین سمجی
میمکید ؟
گیرم و سلم شما پول ندارید سداهواز را ببندید، شما قوه ندارید قشون برای حفظ سرحدات بفرستید، شما نمیتوانید راه در مملکت بکشید ، أما والله بالله بسیجزو کلامالله شما آنقدر قدرت دارید شبخ محمود امامزاده جعفری را از ورامین بطهران بخواهید،