برگه:CharandVaParand.pdf/۱۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
علی‌اکبر دهخدا

قابل ملاحظه نیست.

مخلص کلام. ما دوستان جمع شدیم یک مهمانی دادیم شادیها کردیم فوراً یک تلگراف هم بکاشان زدیم که پنج شیشه گلاب قمصر و دو جعبه جوزقند زود بفرستند که بدهیم لقب را بگیریم. در همین حیص و بیص جناب حاجی ملک‌التجار راه آستارا را بروسها واگذار کردند نمیدانم کدام نامرد حکایت این لقب را هم باو گفت دو پاش را توی یک کفش کرد که از آسمان افتاده‌ام این لقب حق و مال من است. حالا چند ماه است نمی دانم چه الم سراتی راه افتاده از یک طرف میرزا عبدالرزاق خان بقوهٔ علم هندسه از یک طرف حاجی ملک‌التجار بزور فَصاحت و بلاغت و شعرهای امرءالقیس و ناصرخسرو علوی کبلائی دخو نمی‌دانی در چه انشر و منشری گیر کرده‌ایم.

اگر بتوانی ما را از این بلیه خلاص کنی مثل اینست که یک بنده در راه خدا آزاد کرده‌ای. خدا انشاءاالله پسرهایت را ببخشد. خدا یکروز عمرت را صد سال کند. امروز روز غیرتست. دیگر خود می‌دانی. زیاده عرضی ندارم خادم با وفای شما:

خرمگس

از شماره ۳:

اخبار شهری

دیشب بعد از آنکه راپورت مجلسی را بسفارت روس بردم از آنجا دستورالعمل سفارت را بپالکونیک رساندم. انگلیسها را برای پاره‌ای مطالب دیدم. و اکبر شاه را ملاقات کردم. از آنجا برگشته صورت تظلمات تازهٔ سادات قمی را بمتولی باشی گفتم.

بعد مراجعت کرده خدمت پسر حاجی آقا محسن رسیدم. و در سه چهار انجمن مخفی که بهزار حیله و تدبیر خود را داخل کرده‌ام حضور بهم رساندم.

۹