مثل رعیتهای لشته نشا بروی نان تمام روز بمانند.
حالا آکبلایی شما را بخدا اگر در طهران با ایشان آشنایی دارید بهشان بگویید محض رضای خدا برای خاطراین بیچارهها هم باشد میشود دو کلمه مهمل هم که شده مثل بعضیها بقالب زد. (استغفرالله گویا باز مخالف با عقاید بقالهای طهران شد).
باری من والله از بس دلم باین بیچارهها سوخت میخواستم خودم بطهران بیایم و از ایشان ملاقاتی بکنم اما خدا یک انصافی بحاجی امینالضرب بدهد که نمیدانم چه دشمنی با ما بیچاره سمنانیها داشت که پنجاههزار تومان ایضاً دوهزاری امینالسلطانی بروسها و یونانیها پول داد که بیل و کلنک برداشته بیایند راه ما را خراب کنند، والله بالله پیشترها اسب، الاغ، گاری، درشکه، کالسکه زمستان و تابستان از اینراه میرفت و میآمد اما حالا فیل هم نمیتواند از توی این باطلاقها در بیاید، باری زمستان که گذشت انشاءالله در تابستان برای دیدن ریش سیدعلی هم شده بطهران میآیم. اما حالا که زمستان است، هرچند در تابستان هم دره و ماهور و چاله و گودال خیلی هست، اما بازچرا، هرچه باشد تابستان چه دخلی دارد!
جواب از اداره
عزیز من از چانه زدن مفت چه درمیآید، بقول طهرانیها پر گفتن بقرآن خوش است، آدم که پر گفت از چشم و رو میافتد، بدهنها میافتد، سرشناس میشود، خدای نکرده خدای نکرده اگر یک اتفاقی بیفتد آنوقت هم بقول شاعر علیه الرحمة:
«زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد»