برگه:CharandVaParand.pdf/۹۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
'

می‌فرمایند «از اینکه سعدالدوله را بکشند چه ترسی دارم در صورتی که از هر قطره خون من هزار سعدالدوله تولید می‌شود» خدا توفیق بدهد شیخ علی اکبر مسئله‌گو را می‌گفت شیطان هر وقت پاهاش را بهم می‌مالد هزار تا تخم شیطان ازش پس می‌افتد. باری از مطلب دور نیفتیم.
بعد از آن آدم بفاصله چهارپنج ماه همین سعدالدوله را می‌بیند که بتغییر سلطنت مشروطه بنفسه رأی میدهد آن وقت آدم وقتی که آن قطره های خون صاف یادش می آید خواهی نخواهی می‌گوید :

  امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی  

یا مثلا آدم یک وقت سید جلال شهرآشوب را می‌بیند که در لشته نشای امین‌الدوله سنک رعایای گرسنه را بسینه می‌زند و در مجلس امیراعظم چهل و پنج روز تمام بجرم مشروطه طلبی شپش قلیه می‌کند و و ده روز بعد از خلاصی هم از ستونهای عمارت بهارستان بالا رفته جای غل جامعه را در پا و گردن بمردم نشان داده تمام مسلمانهای دنیا را برای داد خواهی از امیراعظم بکمک می‌خواهد آن وقت چند روز ازین مقدمه نمیگ‌ذرد که یک شب با همان امیراعظم مثل دخو خلوت می‌رود، درین وقت هم آدم باز وقتی که آن فرمایشات دل شکاف آقا و آن حدت و حرارت انتقام بیادش می‌افتد بدون اراده این شعر بخاطرش می‌آید که :

  امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی  

هم چنین یک وقت آدم صدرالانام شیرازی و میرزا جواد تبریزی را می‌بیند که از غم ملت آش و لاش شده‌اند و در سر هر کوچه، و در توی هر مسجد و میان هر انجمن فریاد وا امتا

۹۴