شهرت سیرابنشدنی و خطرناکی بود که در این دوره برای گرفتن دانش در نهاد بشر پدید آمده بود و اینطور پنداشته میشد که با کشفیات مهمی که در علم و صنعت شده بود بشر بکنه اسرار آفرینش رسیده و همه رازی در برابر خرد و دهای آدمی آشکار است. پس از چندین قرن سرگردانی و بیخبری بشر بار دیگر خویش را برابر درخت دانش یافت و میوهٔ علم را نزدیک دست خود دید که با همه گوارائی و شادابی بوی چشمک میزند و ویرا بدست یازیدن و چیدن دعوت میکند و از آن مار خوش و خط و خالی که گرداگرد درخت پیچیده غافل میخواهد. در این کشمکش روحانی و فکری برای بشر از هر دو سوی بلا و محنت بود زیرا نادانی و کوری ویرا بفنا و زوال محکوم میساخت و دانش مادی که ویرا بقول سنائی از خویشتن نمیستانید، مایه بدبختی و تباهی بشمار میرفت، پس پایان کار برای هر کس که دامنه آزش از اندازه میگذشت مرگ و از آن بدتر تباهی و تیره بختی مقرر بود و این کیفیت در کشاکشی که فاستوس با شیطان دارد و در پایان دین و ایمان و آزادگی و پاکی را در مقابل وقوف باسرار جهان به شیطان تسلیم میکند مجسم گشته و از همین روی درام بسیار هنرمندانهٔ مارلو همواره پسند خاطر طبقات مختلفه واقع شده و امروز که دامنه دانش بشری وسعتی دهشتناک یافته مورد توجه مردم دانشمند است.
کریستفر مارلو در سال ۱۹۵۳ در منازعهای که در شرابخانهای بر سر زنی بین وی و مردی بنام اینگرام آرچر[۱] رخ داد بضرب کاردی از پای درآمد و قشریمذهبان وقتمآل کار او را نتیجهٔ سستی ایمان و هوسرانیهای وی دانسته و برای مردم آن عصر درس عبرت شناختند.
- ↑ Ingram Archer