مفیستافلیس - اما تو باید آن تسلیم را بطور شرعی و بصورت مصالحهنامه درآوری.
فاستوس - بسیار خوب مینویسم (کاغذی برمیدارد و مینویسد) اما چرا خون من لخت لخت شده و دیگر جاری نیست و با آن نمیشود نوشت.
مفیستافلیس - قدری آتش بیاورم که خون را گرم کند و بجریان بیاندازد. (خارج میشود)
فاستوس- خون من چرا از جریان افتاده و لخت لخت شده؟ آیا ابلیس نمیخواهد که این مصالحه را نوشته باشم؟
چرا جریان ندارد که دوباره بنویسم؟ نوشته بودم «فاستوس روحش را بتو تسلیم میکند.» ولی خون من در همینجا خشک شده است. فاستوس چرا نمیتوانی مطابق ارادهٔ خودت رفتار کنی؟ مگر روح تو مال خودت نیست؟ اگر هست باز بنویس « فاستوس روحش را بتو تسلیم میکند.»
(مفیستافلیس با آتشدانی پر از آتش وارد میشود)
مفیستافلیس - آتش آوردم، بیا فاستوس روی آتش بنشین.
فاستوس - آه خون دوباره بجریان افتاد. پس زودتر معامله را ختم کنیم. (مشغول نوشتن میشود)
مفیستافلیس - (دور از فاستوس) برای بدست آوردن این سند چه نخواهم داد؟
فاستوس - خاتمه، این مصالحهنامه تمام شد و فاستوس روحش را به ابلیس تسلیم کرد اما این علامت که روی بازوی من پیدا شده چیست؟ نوشته است ای آدمی بگریز؟ کجا بگریزم! کجا بگریزم؟ اگر بطرف