فاستوس - راستی، ممکن است جهنم را ببینم و باز اینجا برگردم؟ اگر چنین کاری بشود خیلی ممنون خواهم شد.
ابلیس - بسیار خوب، نصف شب پی تو خواهم فرستاد و تا آنوقت این کتاب را بگیر و بدقت مطالعه کن تا خود را بهر شکلی که بخواهی دربیاوری.
فاستوس - خیلی متشکرم.
ابلیس - شب خوش، همیشه مرا در خاطر داشته باش.
فاستوس - شب خوش، شیطان مقتدر. مفیستافلیس، تو با من بیا. (خارج میشوند)
پیشخوان
فاستوس برای درک اسرار آسمان بر گردونهای نورانی که اژدهائی آنرا میکشید پرواز کرد و معجر ابر را درید و ثوابت و سیارات و مناطق و بروج آسمان را تماشا کرد و خود را بقلهٔ ماه رسانید و از آنجا تا منطقةالبروج و فلکالافلاک را گردش کرد و شرق و غرب جهان را در مدت هشت شبانهروز سیاحت نمود و بخانهٔ خویش بازگشت تا از خستگی این مسافرت دور و دراز بیاساید. اما حرص او بدانستن اسرار ویرا آسوده نگذاشت و باز برای سیاحت جهان وجود بر گردونهٔ خود سوار شده بگردش گرد خاک پرداخت. من تصور میکنم در این مسافرت تازه بیش از همه جا به «رم» خواهد رفت تا پاپ و دربار روحانی ویرا از نزدیک مشاهده کند و در ضیافتی که پاپ در روز عید «پطر مقدس» میدهد حاضر باشد. (خارج میشود)