برگه:Doctor Faustus.pdf/۸۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۸۰
دکتر فاستوس

همه دانشجویان - خدا نکند!

فاستوس - بله خدا نمی‌خواست اینطور بشود. اما فاستوس بر خلاف میل خداوند رفتار کرد. برای بیست و چهار سال لذات ناپایدار دنیا آسایش جاوید و رحمت الهی را از دست داد. من مصالحه‌نامه‌ای با خون خودم نوشتم و بآنها تسلیم کردم. مدت آن حالا منقضی شده و وقت آن رسیده است که بیایند مرا ببرند!

دانشجوی اول - چرا زودتر بما نگفتی تا از کسانی که بدرگاه خدا راه دارند خواهش می‌کردیم برای تو طلب آمرزش و بخشایش بکنند؟

فاستوس - چندین بار باین عزم بودم ولی شیطان تهدیدم می‌کرد که اگر اسم خدا را بر زبان بیاورم قطعه‌قطعه‌ام بکند و اگر بفرمان خداوندی گوش دهم فوراً تن و جانم را بدوزخ ببرد. حالا هم که دیر است. آقایان خواهش میکنم از اینجا دور شوید مبادا شما هم با من بسوزید!

دانشجوی سوم - چه بکنیم که فاستوس را نجات بدهیم؟

فاستوس - در باب من فکر مکنید. بروید و خودتان را نجات بدهید

دانشجوی سوم - خدا بمن قوت خواهد داد. من پهلوی فاستوس میمانم.

دانشجوی اول - رفیق خدا را گول نزن، بیا برویم در اطاق دیگر برای فاستوس دعا بخوانیم.

فاستوس - بله بروید دعا کنید و اگر صدائی از این اطاق شنیدید تکان نخورید زیرا چیزی مرا نمی‌تواند نجات بدهد.