برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۳۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

  سر کشی از بندگان ذوالجلال دان که دارند از وجود تو ملال  
  کهربا دارند چون پیدا کنند کاه هستی ترا شیدا کنند  
  کهربای خویش چون پنهان کنند زود تسلیم ترا طغیان کنند  
  آنچنان که مرتبه‌ی حیوانیست کو اسیر و سغبه‌ی انسانیست  
  مرتبه‌ی انسان به دست اولیا سغبه چون حیوان شناسش ای کیا  
  بنده‌ی خود خواند احمد در رشاد جمله عالم را بخوان قل یا عباد  
  عقل تو همچون شتربان تو شتر می‌کشاند هر طرف در حکم مر  
  عقل عقلند اولیا و عقلها بر مثال اشتران تا انتها  
  اندریشان بنگر آخر ز اعتبار یک قلاووزست جان صد هزار  
  چه قلاووز و چه اشتربان بیاب دیده‌ای کان دیده بیند آفتاب  
  یک جهان در شب بمانده میخ‌دوز منتظر موقوف خورشیدست و روز  
  اینت خورشیدی نهان در ذره‌ای شیر نر در پوستین بره‌ای  
  اینت دریایی نهان در زیر کاه پا برین که هین منه با اشتباه  
  اشتباهی و گمانی را درون رحمت حقست بهر رهنمون  
  هر پیمبر فرد آمد در جهان فرد بود آن رهنمایش در نهان  
  عالک کبری بقدرت سحر کرد کرد خود را در کهین نقشی نورد  
  ابلهانش فرد دیدند و ضعیف کی ضعیفست آن که با شه شد حریف  
  ابلهان گفتند مردی بیش نیست وای آنکو عاقبت‌اندیش نیست  
  ناقه‌ی صالح بصورت بد شتر پی بریدندش ز جهل آن قوم مر