برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۳۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

  از برای آب چون خصمش شدند نان کور و آب کور ایشان بدند  
  ناقة الله آب خورد از جوی و میغ آب حق را داشتند از حق دریغ  
  ناقه‌ی صالح چو جسم صالحان شد کمینی در هلاک طالحان  
  تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد ناقةالله و سقیاها چه کرد  
  شحنه‌ی قهر خدا زیشان بجست خونبهای اشتری شهری درست  
  روح همچون صالح و تن ناقه است روح اندر وصل و تن در فاقه است  
  روح صالح قابل آفات نیست زخم بر ناقه بود بر ذات نیست  
  روح صالح قابل آزار نیست نور یزدان سغبه‌ی کفار نیست  
  حق از آن پیوست با جسمی نهان تاش آزارند و بینند امتحان  
  بی‌خبر کزار این آزار اوست آب این خم متصل با آب جوست  
  زان تعلق کرد با جسمی اله تا که گردد جمله عالم را پناه  
  ناقه‌ی جسم ولی را بنده باش تا شوی با روح صالح خواجه‌تاش  
  گفت صالح چونک کردید این حسد بعد سه روز از خدا نقمت رسد  
  بعد سه روز دگر از جانستان آفتی آید که دارد سه نشان  
  رنگ روی جمله‌تان گردد دگر رنگ رنگ مختلف اندر نظر  
  روز اول رویتان چون زعفران در دوم رو سرخ همچون ارغوان  
  در سوم گردد همه روها سیاه بعد از آن اندر رسد قهر اله  
  گر نشان خواهید از من زین وعید کره‌ی ناقه به سوی که دوید  
  گر توانیدش گرفتن چاره هست ورنه خود مرغ امید از دام جست  
  کس نتانست اندر آن کره رسید رفت در کهسارها شد ناپدید  
  گفت دیدیت آن قضا معلن شدست صورت اومید را گردن زدست