قراضه در آمدن مصنوعات در اوّل کار، کلنجار رفتن با دعوای کارگر و کارفرما و بیمه و تقاعد و الخ...» و در حقیقت همین جوری هم عمل میکنیم. یعنی این تئوری بسیار جدید، سالهاست که در این ولایت مبنای عمل است و همین است یکی از علل غربزدگی ما. یا یکی از نتایج اساسی آن. باز همان داستان مرغ و تخم مرغ؛ و بعد اگر در کار هنرهای ظریف ملّی و محلّی دقیقیم و در کار ماشین نیستیم، به این دلیل است که در کار آن هنرها اگر هم به صورت شفاهی و سینه به سینه، پدران، سالها یک فن را در عمل به پسران میآموختهاند و سالها شاگردی و استادی در کار بوده. تربیت حرفهای و عملی و نظری به حدّی که تربیت در فنون ظریف برای خود سنّتها یافته و اصول و فروع پیدا کرده و به عمق سالیان بر میگردد؛ امّا ماشین تازه از راه رسیده است. سنّت ندارد. تربیت و آموزش کلاسی برای آن نیست. مدارج استادی و شاگردیاش هنوز مشخّص نیست و در چنین وضعی، البتّه به جا مینماید که اگر سدّی بزرگ میسازیم، یا اگر چاه نفتمان(یعنی چاه نفتشان) آتش میگیرد، دست به دامان فلان کارشناس خارجی بشویم که کار کشته است و سابقه و تجربه بیش از ما دارد؛ امّا تأسّف در این است که نه تنها در این نوع موارد استثنایی به کارشناس خارجی رجوع میکنیم؛ بلکه برای بسیاری از کارهای دیگر نیز. هنوز برای سوار کردن یک کارخانهی قند یا سیمان یا پارچهبافی یا نختابی یا روکش لاستیک(!) نه تنها ماشین را تمام و کمال از فرنگ و امریکا وارد میکنیم، بلکه یک دار و دستهی عرض و طویل فرنگی از کارگر ساده گرفته تا مهندس و سرمهندس به دنبال ماشین میآوریم. با
برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۰۳
این برگ همسنجی شدهاست.
راه شکستن طلسم ۱۰۱
