بدهد. بروید ببینید.[۱] چه کمپانی عظیمی ساختهاند و چه انحصاری در کار کتاب درسی درست کردهاند و چهطور گردن هر چه ناشر محلّی است شکستهاند! یا رفته بودیم فیروزآباد (در نوروز ۱۳۴۱ با مهندس سیحون و فرّح غفّاری و مهندس مقتدر) و کازرون و شیراز به بیابانگردی. شنیدیم در شاپور کازرون حضرت «گیرشمن» دارد حفریّاتش را دنبال میکند. گفتیم برویم و سلامی و پرس و جویی. که نبود. یا اگر بود، خواب بود و راهمان نداد؛ ولی بر سر همان خرابههای شاپور کازرون، خیمه و خرگاهش برپا بود و همه جا انگ کنسرسیوم نفت و علاماتش بر چادرها و اجناس و ماشینها بود و این یعنی چه؟ یعنی حفریّات باستانشناسی شاپور کازرون، زایدهی صنعت نفت! و اینجوری میشود که حضرت گیرشمن میخواهد به ضرب دگنک، ثابت کند که خارک، پایگاه مسیحیّت بوده است و دیگر قضایا[۲]... بگذرم.
به همین ترتیب است که نفت میرود و در مقابلش ماشین میآید با همهی متفرّعاتش. از مستشرق و متخصّص گرفته، تا فیلم و ادب و کتاب و نفع این بده بستان، عاید کیست؟ نخست، عاید کمپانی ها (که درآمد هر سرمایهای
- ↑ مراجه کنید به: «بلبشوی کتابهای درسی» در «سه مقالهی دیگر» به همین قلم.
- ↑ مراجعه کنید به: «جزیرهی خارک» به هیمن قلم. و نیز به جزوهای که «گیرشمن» دربارهی همین جزیره نوشته و اصلاً یادتان باشد که وجود نفت را در خوزستان یکی از همین نوع حضرات مستشرق = باستانشناس متوجّه شد. یعنی «دمرگان» فرانسوی که حتّی پیش از «دارسی» و به عنوان حفریّات در شوش به ایران آمده بود و نتیجهی حفریّاتش را در مجلّهی «معادن»! چاپ پاریس منتشر کرد که چه سر و صدایی و الخ... رجوع کنید به «پنجاه سال نفت در ایران» به قلم مصطفی فاتح.